خبرنامه دانشجویان ایران: محسن جمشیدی*// آلن بدیو، فیلسوف معاصر فرانسوی در یکی از سخنرانیهای خویش از فلسفه معاصر فرانسه بهعنوان یکی از سه لحظه(1) تعیینکننده در تاریخ فلسفه یاد کرده است. از نظر او دو لحظه تعیینکننده دیگر، یکی مربوط به فلسفه یونان باستان و دیگری مرتبط با ظهور ایدهآلیسم آلمانی بود. از نظر زمانی، لحظه فلسفه فرانسه از میانه دهه 40 یعنی سال 1943 میلادی و انتشار «هستی و نیستی» سارتر شروع شده و پایان تقریبی آن میانه دهه 90 و انتشار آخرین آثار ژیل دلوز است. بدیو فیلسوفانی چون سارتر، مرلوپونتی، باشلار، لویی لوی استروس، آلتوسر، فوکو، دریدا، دلوز، لاکان و خود را در ذیل آنچه لحظه فرانسوی در تاریخ فلسفه میخواند، قرار میدهد.
بدیو سپس برای این جنبش تعیینکننده و خلاق در تاریخ فلسفه، چهار ویژگی عمده احصا مینماید. ویژگی اول از نظر وی همراه بود با نوعی بازگشت و خوانش مجدد از آثار فیلسوفان آلمانی. بدیو در این خصوص عنوان میکند که: «پس از آن بود که فیلسوفان فرانسوی به قصد یافتن گمشدهای به آلمان رفتند و در آثار هگل، نیچه، هوسرل و هایدگر جستوجویی را آغاز کردند. آنها دنبال چه بودند؟ در یک کلام: نسبتی جدید میان مفهوم و وجود. در پس تمام آن نامهایی که این جستوجو برخود نهاد -واسازی، اگزیستانسیالیسم، هرمنوتیک- هدفی مشترک نهفته بود: دگرگون کردن و جابهجا کردن این نسبت.» (بدیو، 1393:183)
ویژگی دوم به تغییر مواجهه با علم مربوط میشود. تا پیش از آن علم در قالبهای پوزیتیویستی و تجربهگرایانه فهمیده میشد اما این نحوه مواجهه در لحظه فرانسوی تغییر یافت. بدیو میگوید: «فیلسوفان فرانسوی در پی آن بودند تا علم را از زیر سیطره انحصارطلب فلسفه معرفت به درآورند، آن هم با اثبات این نکته که علم، در مقام شکلی از فعالیت مولد یا خلاق و نه صرفا ابژهای برای تامل و شناخت، از قلمرو معرفت فراتر میرود. آنها در دل علم به جستوجوی الگوهایی از ابداع و دگرگونی بودند که بتواند علم را بهعنوان کنشی مبتنیبر تفکر خلاق، قابلقیاس با فعالیت هنری، حک و ثبت کند و نه به منزله سازماندهی پدیدههای منکشف شده.» (بدیو، 1393:184)
البته بدیو از دو ویژگی دیگر نیز یاد میکند که به آنها بازخواهیم گشت. یعنی از یکسو تلاش برای مفهومپردازی تازهای از وجود و تعیین نسبت آن با مفهوم و از سوی دیگر بازاندیشی در ماهیت علم و چگونگی حصول علم.
نکته بسیار مهم و قابلتوجه در این میان، این مهم است که ملاصدرا در آثار خویش به هر دو امر مورد اشاره توجه کرده و برای آنها راهحلهای تازهای در پارادایم فلسفه اسلامی ارائه کرده بود. در واقع آنچه در آثار متعدد صدرالمتالهین از آن به اصالت وجود یاد شده، چیزی جز تعیین نسبت جدید با وجود نیست. صدرا خود با گذار از اصالت ماهیت به اصالت وجود شکل تازهای از نسبت میان مفهوم و وجود را طرح کرد.
از جانب دیگر در بحث مربوط به ویژگی دوم یعنی «بازاندیشی در ماهیت علم» نیز صدرا با ارائه نظریه «اتحاد عالم و معلوم» از یکسو و نیز تاکید بر اینکه «وجود ذهنی به قیام صدوری تولید میشود و نه قیام حلولی»، تعبیر جدیدی از ماهیت علم و معرفت ارائه کرد.
هر دو دیدگاه و نظریه صدرایی که به صورت تیتروار از آنها یاد شد، با شباهتهایی در برخی آثار فیلسوفان فرانسوی تکرار شدهاند. البته ما مدعی نیستیم که این فیلسوفان با قرائت آرای صدرا به این نظرگاهها دست یافتهاند. آنچه در این میان مهم است شباهت دغدغههای فلسفی و نیز قرابت پاسخهای فلسفی به این موضوعات بغرنج و اساسی است. به عبارت دیگر صدرا حدود چند قرن پیش از پیدایش آنچه بدیو از آن به لحظه فرانسوی در تاریخ فلسفه یاد کرده، به مسائل و بحرانهای آن اندیشیده و برای آنها راهحلهایی ارائه کرده است؛ راهحلهایی که در مواردی قرابت زیادی با راهحل این فیلسوفان دارد.هدف از اشاره به این امر، توجه به دو نکته مهم است. نکته اول به قدرت و توانایی گسترده دستگاه فلسفی صدرایی مربوط میشود. فلسفهای که توانسته بسیاری از مسائل فلسفی معاصر را پیشبینی و حل کند. نکته دوم به ضرورت بازاندیشی در فلسفه صدرایی مربوط میشود. به عبارت دیگر اگر مدعای ابتدایی ما -یعنی قرابت و نزدیکی آرای صدرا به فلسفه معاصر- پذیرفته شود، آنگاه باید نظریات صدرا را در زمینه و بافتهای جدیدتر و معاصرتری نیز بررسی و تحلیل کرد. توضیح آنکه عمده آثاری که در زمینه پژوهشهای مربوط به صدرالمتالهین به رشته تحریر درآمدهاند، به تحلیل و بررسی درونی این فلسفه از دیدگاه فلسفه اسلامی پرداختهاند.
نگارنده مدعی است که در کنار این دست آثار و این چنین پژوهشهایی میتوان دستگاه فلسفی صدرا را درکنار دستگاههای فلسفی معاصر و بهطور خاص فلسفه معاصر اروپایی قرار داد. هدف از چنین پژوهشی البته فقط نشاندادن توانایی احتمالی فلسفه صدرا نیست. آنچه در این دیدگاه مدنظر است، تولید و خلق آثاری جدید در حوزههای متنوع و تازهای است که تاکنون سنت فلسفه اسلامی نسبت به آنها بیتوجه بوده است.ذکر شد بدیو برای لحظه فرانسوی چند ویژگی برشمرده است. دو ویژگی اول مورد اشاره قرار گرفتند. بدیو از دو ویژگی دیگر نیز یاد میکند. «عملیات سوم، سیاسی است. فیلسوفان این دوره همگی میکوشیدند فلسفه را به نحوی تمامعیار درگیر و متعهد سیاست سازند.» درباره ویژگی چهارم نیز بدیو میگوید: «چهارمین عملیات با مدرنسازی فلسفه سروکار دارد... . فیلسوفان فرانسوی کشش مفرطی به مدرنیته از خود نشان میدادند. نوعی علاقه فلسفی نیرومند به نقاشی غیرفیگوراتیو، موسیقی و تئاتر جدید، رمانهای کارآگاهی، جاز و سینما وجود داشت و همچنین میل شدیدی به ربطدادن فلسفه با حادترین تجلیات جهان مدرن.»(بدیو، 1393:184)
ویژگیهای اخیر درست همان اموری هستند که امروز در نظام فلسفه اسلامی چندان حضور ندارند و در اینباره غفلت فراوان صورت گرفته است. شاید بتوان یکی از نقاط ضعف عمده فلسفه اسلامی معاصر و پژوهشهای صدرایی را در «غفلت از نسبت فلسفه با مظاهر عمده زندگی مدرن» دانست.
بنابراین در قیاس با فلسفه معاصر فرانسوی، فلسفه صدرایی در دو ویژگی اول بر این فلسفه دستکم فضل تقدم زمانی دارد ولی در دو عرصه بعدی دچار کاستی است. شاید با بهرهگیری از فلسفه تطبیقی و پژوهشهای مقایسهای بتوان روزی همچون فلسفه معاصر غربی از نظریه صدرایی در تئاتر، سینما یا هنر یاد کرد. گام اول و ضروری در این راه غلبه بر فضای مونولوگی و تکگویانه جاری و رفتن به سوی دیالوگ با فلسفه معاصر است. جایی که در آن میتوان از محاسن نظام صدرایی یاد کرد و بر اثر تعامل متوجه نقاط کاستی شد.
پینوشت:
1- Moment
منبع: آلن بدیو، فلسفه، سیاست، هنر، عشق، گزینش و ویرایش از مراد فرهادپور، صالح نجفی، علی عباس بیگی، رخدادنو، تهران، 1393.
* دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران