به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» به نقل از تبیان، حتما در جمع های دوستانه این اصطلاح و یا چیزی شبیه به آن را شنیده ایم؛ «ژست روشنفکری نگیر» . اما روشنفکری چه ژستی دارد که میتوانیم با مشاهده نوع خاصی از رفتار، آن را به فردی نسبت بدهیم؟
بگذارید از همین 29 خرداد، یعنی سالروز درگذشت علی شریعتی شروع کنیم. غرض بر این نیست که کلاس درس شریعتی شناسی بگذاریم اما برای پاسخ به سوال مطرح شده، باید ابتدا پاسخی برای این پرسش یافت، که چرا نظرات و سخنان شریعتی بعد از گذشت این سالها همچنان تازه است، جذابیت دارد و پذیرفته می شود؟
روشنفکری علی شریعتی را میتوان نوع متفاوتی از روشنفکری در دوران خود دانست که میتوان علت اصلی آن را برخاستن شریعتی از بین مردم و بازگشت او به میان مردم عنوان کرد. او اگرچه با تصوف شرقی که با پوشش دین خود را موجه جلوه میداد، مخالف بود، اما هیچگاه دین را منسوخ شده ندانست؛ همچون مارکس آن را افیون توده ها معرفی نکرد و هیچ زمان راه پیشرفت جوامع شرقی به خصوص جوامع اسلامی را، به آغوش گرفتن غرب نمیدانست.
زمان بازگشت شریعتی به میان مردم را در جغرافیایی به نام خیابان پاسداران یا همان سلطنت آباد و حسینیه ارشاد باید جستجو کرد. شریعتی بالاترین نقدها به شرایط زمانه خود را در میان مردم و برای مردم عنوان می کند و آنها نیز آن را پذیرفته و در جهت اصلاح گام بر می دارند.
روشنفکر امروز چه میکند؟
ساده به این پرسش پاسخ دهیم. باز میگردیم به همان اصطلاح معروف "ژست روشنفکری". روشنفکری در دوران معاصر به گونه ای اجرا و یا [حداقل] تفسیر شده است، که "در مقابل مردم" تعریف می شود. فاصله ایدئولوژیک روشنفکران از مردم در کنار رویکرد سنت ستیزی آنها موجب شده است که روشنفکر امروزی نه حرف مردم را بفهمد، نه از زبان آنها سخن بگوید و نه حتی بتواند ژست مردمی به خود بگیرد.
آن روشنفکری که صرفا از دل کتابخانه های دانشگاهی برخاسته است و به دلیل خاستگاه این تفکر، تمایلی هم به غرب دارد، نگاه از بالا به پایین خود را نسبت به مردم جامعه خودش حفظ کرده و به عقاید آنها حمله می کند. او در همراه کردن بدنه جامعه با خود ناتوان بوده و هنگامی که بخواهد ژست مردمی بودن به خود بگیرد، از اجرای آن ناتوان است؛ به همین دلیل است که اصلاحگری او همواره با شکست رو به رو می شود.
رسانهها عامل اصلی روشنفکری مجازی و کاریکاتوری
در عصر کنونی که باید آن را عصر فراتکنولوژی دانست، همه چیز مینیمالیستی شده است. هم سخت افزارها کوچک شده اند و هم نرم افزارهای ذهنی؛ که نتیجه این فضا چیزی جز نگاهی حداقلی و تقلیل گرایانه به مسائل نبود.
در واقع رشد و گسترش این فضا منجر به این شده است که مفاهیم مختلف، تعاریفی مسخ شده به خود بگیرند و همواره رویکردی کاریکاتوریزه در قبال مسائل را شاهد باشیم. اما چرا چنین فرایندی شکل می گیرد؟
رسانه های مدرن گروه های مرجع را تغییر داده است؛ دیگر این فضای آکادمیک و علمی نیست که مسیر حرکت یک ملت را مشخص می کند بلکه گروه های مرجع جدیدی هستند که بر مبنای میزان دیده شدنشان مهم تلقی می شوند. شاید به همین دلیل است که در رسانه های جدید، نبرد بر سر تولید محتوای فاخر برای جذب مخاطب نیست؛ نبرد بر سر خرید مخاطب است. جنگ فالوئرهای مجازی که روزگاری میان سلبریتی ها بالا گرفته بود را در همین چارچوب باید دید.
بالارفتن تعداد مخاطبین و تبدیل صاحبان رسانه های مجازی به گروه های مرجع، یک "خود اندیشمند پنداری متوهمانه" را ایجاد می کند. در فضای رسانهای امروز، سلبریتیها و صفحات مجازیشان و حتی حضور حقیقیشان در رسانهای چون صدا و سیما، چنین آسیبی را به همراه داشته و بر آن میافزاید. در واقع الگو معرفی کردن ورزشکاران و هنرمندان (به خصوص هنرمندان فعال در عرصه هنر هفتم) در بستن کمربند ایمنی تا صرفه جویی در مصرف آب، آنها را خواسته یا ناخواسته به گروههای مرجعی تبدیل کرده که نسبت به همه چیز اظهار نظر میکنند و متوهمانه خود را آگاه به امور میپندارند. حالا آنها یک مرجعِ همه چیز دان شده اند، رسانه ها هم در اختیار آنهاست و میتوانند بدون آنکه صفحه ای کتاب خوانده باشند، در امور مختلف جولان دهند.
در واقع همه چیز برای آنکه این ورزشکار و یا هنرمندِ خوش چهره، "ژست روشنفکری" بگیرد مهیاست. ژست روشنفکری یعنی همان دغدغه مردم را نداشتن و در فضای انتزاعی خود سخن گفتن؛ یا همان از دل مردم بر نیامدن و رجعت نکردن به میان مردم، و روشنفکر همان است که این اجازه را به خود میدهد که به عقاید مردم حمله کرده و آنها را تخطئه کند. آنگاه که ژست مردمی به خود میگیرد، آنقدر مضحکانه رفتار کند که اصلاح اجتماعیاش که مبتنی است بر نفی همه چیز، با شکست مواجه می شود و نمی تواند تودهی مردم را با خود همراه سازد.
واکنش احساسی به جای کنش عقلانی
داستان این روزهای سلبریتیهای یک شَبه روشنفکر شده، بر همین اساس است. آنها در تمامی عرصهها حضور دارند، در سیاست نامزد انتخاباتی معرفی میکنند، در اجرای عدالت حکم قاضی را زیر سوال میبرند و در دیانت دینداری را به سخره میگیرند. اما کنش آنها مبتنی بر تعقل و تفکر نیست، به همین دلیل است که پس از این کنشهای غیرعقلانی، واکنشهایی احساسی دارند.
در همین چارچوب میتوان رفتار کنونی سلبریتیهایی چون علی کریمی را مورد بررسی قرار داد. او با کنایه به ائمه، مقبره ساده کوروش را ستایش می کند و سخن امیرالمومنین را به او نسبت می دهد، در بزنگاه های سیاسی نامزد انتخاباتی معرفی کرده و نسبت به تمامی امور خود را صاحب نظر می داند.
نتیجه این رفتارهای این چنینی این می شود که در عرصه سیاست، با یک سختی که مواجه می شود، عقب می نشیند و به جای یک کنش عقلانی برای حل مشکل گرانی، یک واکنش احساسی را اتخاذ می کند تا از سرخوردگی خود را برهاند [یعنی همان فرار رو به جلو که علی کریمی در فوتبال خوب بلد بود] اما به دلیل فاصله گرفتن از مردم، از دغدغه آنها خبر ندارد، گرانی را در خودرو و طلا جستجو می کند ولی سخن از گرانی دارو، مواد غذایی، اجاره مسکن و... به میان نمیآورد.
در دنیای جدید که روشنفکریِ علی شریعتی، به کناری نهاده میشود، روشنفکریِ علی کریمی، رشد می کند؛ یعنی مدلی که از آن جایگاه والای علمی، به جایگاه پایین سطحی گرایی مجازی سقوط کرده، عقاید خود را برتر از اعتقادات مردم می داند، دغدغه هایش را عام تصور می کند، با رسانه موجی وسیع ولی کم عمق ایجاد می کند اما از ایجاد جریان فکری عاجز است و در نهایت هم شکست می خورد؛ و این همان روشنفکری مبتذل است.