۲. سوژه «ایده اصلی»، برنده شدن و حقهبازی است. کلاهبرداری کلاهبرداران از آقازادهای که راحت سرش کلاه میرود. گرته برداری سطحی از روایتهای چندوجهی مرسوم در سینمای دنیا و یک کپی بسیار ضعیف از «رخ دیوانه». ایده اصلیِ ایده اصلی برای کش دادن فیلم همین تکرار روایت است.
۳. «سرخپوست» سوژهای کم نظیر دارد. فیلمی در ژانر معمایی که نمونههای مشابه کمی در سینمای ایران دارد. گم شدن یک زندانی درست در روزی که زندان قرار است تخلیه شود و ادامه ماجرا...
داستانگویی
۱. یکی از شواهد ادعا برای داستانگویی خوب در «متری شش و نیم»، نسبت زمان و کشش فیلم است. متری شش و نیم در دوساعت و بیست دقیقه، خسته کننده نیست. اگرچه کنشهایی که در فیلمنامه قید شده در کنار موضوع فیلم و همچنین بازی خوب بازیگر نقش پلیس مواد مخدر(معادی) و سرعت اتفاقات همه به قصه اصلی و پیشرفت آن کمک میکنند. از جایی به بعد غلبه کردن وجه پلیسی فیلم باعث میشود، منتظر یک پایانبندی خیره کنندهتر باشیم، اما این اتفاق نمیافتد.
۲. ایده اصلی به جهت چندپاره کردن روایت، بعد از قصه دوم، چیزی برای ارائه ندارد. روایت کلاهبرداری بسیار ساده انگارانه و بدون کشش است و تلاش کارگردان این است، خلا قصه را با نماهای جذاب پرکند.
۳. فیلمنامه سرخپوست فیلمنامه کمنقصی است. قصه از همان جایی که باید شروع شود، شروع میشود و با رعایت ظرافتهای ژانر معمایی، تعلیقهایی که در فیلمنامه درست جایگذاری شدهاند، قصه را پرکشش میکنند. پایانبندی اما سریع اتفاق میافتد و به نظر میرسد چالش اخلاق-قانون به سرعت مسیر تصمیمگیری و انتخاب مسئول زندان را طی میکند. سرعتی که به درآمدن سکانس فینال لطمه زده است.
قهرمان
۱. در «متری شش و نیم» پلیس مواد مخدر را تا نیمههای داستان کمتر در شمایلی از یک قهرمان میبینیم. از جایی به بعد و با بازداشت متهم اصلی که ضدقهرمان فیلم است. چالش میان این دو به مجادلهای بدل میشود که نمیتوان آن را به جدال قهرمان-ضدقهرمان توسعه داد. چرا که ژانر و قصه این اجازه را نمیدهد. در بیست دقیقه پایانی اما انگار کارگردان تصمیم میگیرد از ضدقهرمان، یک قهرمان و مصلح بسازد و برای رفتارهای اشتباه او توجیه اجتماعی ایجاد کند که این اتفاق نمیافتد و سکانسهایی اضافه به فیلم پیوست میشود.
۲. قهرمانان «ایده اصلی»، در ضدیتی که با آقازادهها دارند، متحد میشوند و در تقابل با او به وظایف خود عمل میکنند که البته این برداشتی فرامتنی و الحاقی است به داستان.
۳. مسئول زندان در سرخپوست، آدمی است که مو را از ماست میکشد، حواسش به همه جا هست. در سالهای طولانی توانسته از پس اداره زندان بربیاید و حالا وقت آن رسیده که ترفیع بگیرد. در این میان اما چالش فرار یک زندانی، آن هم در روزهایی که باید زندان تخلیه شود، مسئلهای برای او میسازد که همه انتظار دارند از پساش بربیاید. جدال او با خودش، زندانی فراری، محیط، زندانیان، نیروهایش در زندان و در نهایت جدال عاشقانهای که دارد، ظرفیت قابل توجهی از او برای ظهور و بروز قهرمانانه ایجاد میکند و او در پایان دست به انتخابی متفاوت میزند. قهرمان سرخپوست یک قهرمان حساب شده است.
تصویر اجتماع
۱. سوژه «متری شش و نیم»، سوژهای است که طبیعتا درگیری فراوانی با فضای اجتماعی و تصویر جامعه دارد. جامعه تصویر شده در «متری شش و نیم» جامعهای است که یا پلیس و دادگاه دارد، یا مصرف کننده و توزیع کننده مواد مخدر. غیر از یک سکانس در نمایی از بالا که تصویر اتومبیلها را نیز مشاهده میکنیم(دقت کنید: اتومبیلها نه آدمها) هیچ تصویر دیگری از اجتماع ضمیمه داستان نمیشود. این دوقطبی اغراق شده در نسبت پلیس- اعتیاد موجب شده است نتوان درباره اینکه جامعه در «متری شش و نیم» چه شکلی است، صحبت کرد! چرا که جامعه فقط معتاد دارد و پلیس!
۲. تصویر کردن زندگی لاکچریای که در «ایده اصلی» میبینیم، فقط و فقط میتواند کار منطقه آزاد کیش باشد. سرمایهگذاری برای تماشای دیسکو، روابط آزاد، زیباییهای قبرس و ... .
۳. سرخپوست اگر چه به جهت زمانی در دهه 40 و در محدوده جایی به نام کریمآباد روایت میشود اما داستان فیلم خاص و لامکان و لازمان است. جدال قانون و سیستم ارباب-رعیتی، با حقیقتی که در پایان آشکار میشود در نوع خود تصویری از جامعه است.
خانواده
۱. خانواده «متری شش و نیم» کمی باور ناپذیر است. از طرفی در مقابل ناصر پاکزاد منفعل است و در طرف دیگر میخواهد مانع ادامه چرخه تولید و توزیع مواد توسط برادر او شود. خانواده پلیس مواد مخدر هم خانوادهای آماده برای از هم گسیختن است.
۲. در ایده اصلی اساسا چیزی به اسم خانواده نداریم.
۳. خانوادهای که در «سرخپوست» میبینیم، خانواده زندانی است. همسر و دختری که منشا ایجاد ترحم برای «زندانی» میشوند.