بعضیها میگویند مجلس جدید همین مجمع تشخیص مصلحت باشد، بعضیها میگویند نه مجمع بماند و کار خودش را بکند و اینجا هم یک مجلس جدید باشد. من هشت، نه مورد را احصا کردهام که میشود اصلاح کرد.
خبرنامه دانشجویان ایران: محمدباقر خرمشاد// سوالی که پیرامون بیانیه گام دوم مطرح است، این است که آیا ساختارر قانون اساسی فعلی، کشش انجام و تحقق آن را دارد یا خیر؟ قبلا من پیشنهادی در قالب «جمهوری سوم» مطرح کردم که باید دست به تغییر در قانون اساسی جمهوری اسلامی زد با توجه به اینکه 30 سال این سازه زیر بار رفته و ضعف و قوتهایش آشکار شده است. بهنظر میرسد اگر دست به تغییر در آن زده شود بهتر و راحتتر این را پیش خواهیم برد. خصوصا در بحث اقتصاد یا مثلا در بحث عدالت که درواقع مبارزه با فساد است، بروز و ظهور بیشتری پیدا میکند.
البته این عبارت «جمهوری سوم» را که بنده بهکار بردم متاسفانه از سوی برخی جریانهای سیاسی مصادره شد ولی این مال ماست. این موضوع درواقع پاسخ آن کسانی است که جمهوری اسلامی را در معرض فروپاشی میدیدند و برای آن مشابهتی با انقلاب روسیه ایجاد میکردند، اما انقلاب اسلامی ایران با انقلاب روسیه شباهتی ندارد و اگر قرار باشد با انقلابی در گذشته شباهتی پیدا کنیم بیشتر به انقلاب فرانسه شبیهتر است تا انقلاب روسیه. آنچه انقلاب روسیه را بعد از 70 سال متلاشی کرد، درواقع حاکمشدن استالین بهجای رهبر و بنیانگذار انقلاب روسیه یعنی لنین بود که یک نظام سیاسی بستهای را ایجاد کرد و تعداد زیادی را کشت و تعداد زیادی را به سیبری تبعید کرد. حال آنکه مخالفترین مخالفهای جمهوری اسلامی هیچگاه هیچکدام بهدلیل واقعیتها جرات نکردند بخواهند چنین مقایسهای انجام دهند. یعنی بهعبارتی نهتنها اینگونه نیست بلکه در تودههای مردم که روشنفکران هم گاهی همان را میگیرند و دامن میزنند این تلقی وجود دارد که مردم بهدنبال دیکتاتوری میگردند تا شاطر را در تنور بکنند تا نان برشته دربیاید. یعنی کشور درواقع از نوعی بازبودن بیش از حد رنج میبرد و این را اگر ترجمه کنیم یعنی شباهتی به انقلاب فرانسه، یعنی فاصله نیروهای سیاسی اصطلاحطلب با اصولگرا حداقل بهاندازه فاصله نیروهای چپ و راست بعد از انقلاب فرانسه است. آن ساختار برای اینکه وقتی به بنبست میرسید خودش را بازسازی کند، دست به خلق جمهوریهای جدید میزد؛ جمهوری اول، دوم، سوم و الان جمهوری پنجم که این جمهوری زیر تیغ رفته و صحبت از جمهوری ششم است. خود ما هم یکبار براساس اصل دوم قانون اساسی بعد از 10 سال توسط حضرت امام(ره) قانون اساسی را برای اینکه بتواند روزآمد و کارآمد باشد، اصلاح کردیم. آن سازه وقتی زیر فشار رفت و ضعف و قدرتهایش درآمد، آن را اصلاح کردیم و یک موجود جدید ایجاد کردیم. الان بعد از 30 سال زمان آن رسیده که این ساختار را براساس خود انقلاب اسلامی اصلاح کنیم. درواقع جمهوری سوم را اینبار براساس اصل ۲ و اصل 178 که اتفاقا در همان تجدیدنظر این اصل به آن اضافه شد، برای چگونگی تجدیدنظر در قانون اساسی میتوان محقق کرد.
از سوی دیگر باید گفت نظامسازی انقلاب اسلامی، نظامسازی موفقی بوده که اگر نبود 40 سال دوام نمیآورد.
قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده و یک سنت قدیمی شیعه را در قالب یک ساختار جدید نهادینه کرده است. در عین حال فرق حکومت جمهوری اسلامی با مثلا طالبان در افغانستان یا جبهه نجات اسلامی در الجزایر یا حتی با آنچه در مصر با مرسی اتفاق افتاد این بود که این سنت را در کنار جمهوریت و با مراجعه به آرای مردم طوری میچیند که میتواند 40 سال دوام بیاورد. البته مشکلاتی دارد، مثل اینکه هیچ رئیسجمهوری بعد از اینکه از رئیسجمهوری پایین آمد همسازگاری با نظام ندارد و این همان مشکل ساختاری است. اما در عین حال توانسته در ایرانی که مردم آن هم پادشاهی میاندیشند (و آنقدر زیاد است که یک پایه استدلال دائمی روشنفکران این است که مردم ایران مستبد هستند و فرهنگشان غیردموکراتیک و غیرجمهوری است) بهنام اسلام، مردم را خردخرد بیاورد و روحیهشان را دموکراتیک کنند و اینقدر روحیه مردم دموکراتیک میشود که در انتخاباتی که احمدینژاد با موسوی رقیب بودند از خیابان ولیعصر طرفداران موسوی از تجریش راه میافتادند که پایین بیایند و طرفداران احمدی نژاد از میدان راهآهن راه میافتادند و وقتی بههم میرسیدند، میایستادند شعار میدادند؛ در ادامه او راهش را میکشید میرفت پایین، او هم راهش را میکشید میرفت بالا و از دماغ یک نفر هم خون نمیآمد. تا اینقدر ظرفیت سیاسی مردم ایران بالا رفته بود و بهخاطر همین نمیشود از آنهایی که فتنه 88 را بهپا کردند گذشت چون درواقع قتل کردند و خون راه انداختند. میخواهم این را عرض کنم که انقلاب اسلامی توانسته هم بهلحاظ فرهنگی و هم بهلحاظ ساختاری اتفاقات خیلی خوبی را رقم بزند. اما در همان قانون اساسی اول که بیشتر بهدلیل فرار از فضای استبدادی دوره شاهنشاهی بهصورت شورایی دیده شده بود، بعد از 10 سال به این جمعبندی رسیدند که با شورایی نمیشود. تجدیدنظر کردند و شورای صدا و سیما را برداشتند و به یک نفر مدیرعاملی دادند. شورای عالی قضایی را برداشتند، شورای رهبری را برداشتند، شورای فرماندهی سپاه را برداشتند و همه اینها متمرکز شد. نهادهایی دیده نشده بود که دیده و اضافه شد. در آن شورای امنیت ملی، مجمع تشخیص مصلحت نظام و تجدیدنظر در قانون اساسی دیده نشده بود که آورده شد.
اما سوال؛ آیا ساختارها جاودانهاند؟ خیر. چه دینی و چه غیردینی ساختارهای جاودانهای نیستند، محصول عقل بشر هستند، خودشان میسازند اگر کارآمد بود نگه میدارند و اگر ناکارآمد بود رد میکنند. مثلا اگر چنانچه جاودانه بود ما نباید مجمع تشخیص مصلحت اضافه میکردیم چون هرچه فکر کرده بودیم در قانون اساسی از اول نوشته بودیم، ولی خب اضافه کردیم! یا نباید حذف میکردیم اما کلی شورا را حذف کردیم.
حالا بعد از 30 سال برمیگردیم به اینکه میخواهیم آن را کارآمد کنیم. این سازه را ساختهایم، یکجایش بار زیاد گذاشتهایم، میبینیم نتوانسته تحمل کند. فکر میکردیم اینقدر بار را تحمل میکند ولی نکرده و پایین رفته است و میخواهیم این را دوباره بازسازی کنیم؛ یک طرفش را تقویت کنیم، آن طرفش را تضعیف کنیم تا بلکه متعادل شود. کجاها باید این کار را بکنیم؟ مثال میزنم. مثلا در اقتصاد.
ما در اصل 44 اقتصاد را دولتی و آزاد، یعنی خصوصی و تعاونی تعریف کردیم. بعد از مدتی به این جمعبندی رسیدیم که این کم دارد. آمدیم اصل 44 را تفسیر کردیم و در تفسیر آن هم نتوانستیم درست پیش برویم. احتمالا یکی از جاهایی که قانون اساسی را باید تجدیدنظر کنیم همین است که بیاییم اقتصاد را براساس یافتههای الان و مطالبی که در این مانیفستی که رهبری صادر کردهاند؛ آمده است و براساس نظراتی که دیگرانی که در این جبهه وجود دارند، نگاه شفاف اقتصادی کشور را براساس تجربههای بشری خودمان بیاوریم یا مثلا به این جمعبندی میرسیم که بعد از اینکه رئیسجمهور با آرای مردم انتخاب میشود دوگانگی قدرت شکل میگیرد؟! خیلی خب. ما اینجا نیاز داریم شبیه آن شوراهایی که یکدستسازی کردیم، اینجا هم یکدستسازی کنیم.
سه جور نظام سیاسی در جهان وجود دارد: ریاستی، پارلمانی و شبهریاستی. خود اینها هم انواع و اقسام دارند. ما چه کنیم که بتوانیم هم اصل مراجعه به آرای عمومی را داشته باشیم و از بین نرود و هم اصل ولیفقیه، حافظ و پاسدار نظامش باشد. این را باید به مطالعه بگذاریم. یا مثالهای دیگری میشود زد، مثلا بحث قانون انتصابات و انتخابات. ما الان انتخاباتمان طوری است که در ریاستجمهوری یکدفعه دوهزار و 600 نفر کاندیدا میشوند. بعد هم دوهزار و 460 نفر را رد صلاحیت میکند. خب این غیرعقلایی است پس باید برای این علاج کرد. جهان به سمت نظام انتخاباتی و نظام حزبی میرود. براساس یافتهها میشود کاری کرد، من در این زمینه کار کردم و میتوانم بگویم این کار را بکنیم. مثال دیگر، مجلس ما ملی نیست، مجلس محلی است! یک نمایندهای که انتخاب میشود هم و غم اصلی او این است که برای منطقه خودش کارخانهای و جادهای بیاورد در حالی که باید 80 درصد ذهنشان ملی بیندیشد. محلی انتخاب شود ولی ملی بیندیشد، ولی نمیاندیشد. بهنظرم ما این را نگه داریم و همین کارکرد را دوباره برایش تعریف کنیم، حدود آن را همین قرار دهیم و بگذاریم کارش را بکند ولی یک مجلس ملی هم تشکیل دهیم که آن، ملی انتخاب شود و ملی بیندیشد. بعضیها میگویند مجلس جدید همین مجمع تشخیص مصلحت باشد، بعضیها میگویند نه مجمع بماند و کار خودش را بکند و اینجا هم یک مجلس جدید باشد. من هشت، نه مورد را احصا کردهام که میشود اصلاح کرد.