خبرنامه دانشجویان ایران: محمد زعیم زاده// «من پیکانم و انقلابیها بولدوزر میخواهند»، این گزاره مهندس بازرگان و پیوست عملیاش که در کارکرد دولت موقت هم ظهور و بروز داشت، سبب شد رابطه دولت بازرگان با جریان دانشجویی به نقطه غیرقابل بازگشتی برسد، اما دولت موقت یک استثنا بود، دولتهای بعد تصمیم گرفتند این قدر صریح با دانشگاه مرزبندی نکنند، برخی خاستگاه دانشگاهیتری داشتند اما همه سعی کردند سهمی از فضای سیاسی دانشگاه داشته باشند.
دولتهای سازندگی، اصلاحات، احمدینژاد و روحانی بهرغم همه اختلاف دیدگاههایی که ممکن است با هم داشته باشند حداقل در یک مورد با هم اشتراک نظر جدی داشتند؛ سهمخواهی از درون دانشگاه.
این رفتار از سوی دولتها و عقبه سیاسی آنها شاید خیلی عجیب نباشد، از نگاه یک سیاستورز حرفهای، دانشجویان فعال در فضای دانشگاه نیروهای آرمانخواه و البته اهل هزینه دادن هستند که میتوان برای پیشبرد اهداف سیاسی و اجتماعی از آنها استفاده کرد. دولتها البته در این موضع صرفا یک مثال هستند، حتما وقتی گفتمانی در دولت توفق دارد، پادگفتمانی هم وجود دارد که گروههای سیاسی حول آن شکل میگیرند و ساماندهی میشوند، در همه این سالها هم بحث یارگیری در فضای دانشگاه برای این پادگفتمان وجود داشته است.
این نگاه شاید زیادی بدبینانه یا سیاه باشد اما تجربه تاریخی حداقل در سالهای پس از جنگ نشان داده که بهشدت واقعی است.
مواجهه جریان دانشجویی با این اتفاق در سالهای اخیر از دو حال خارج نبوده، یا رسما وارد بازی قدرت و تحزبهای شب انتخاباتی شده یا در بزنگاههای مهم به صیانت گفتمانی از انقلاب اسلامی پرداخته است.
وسوسه قدرت و شور جوانی برای چنین تجربهای در کنار پیشنهادهای احتمالا اغواکننده سیاستورزان حرفهای و حزبی بستر را برای اقدام اول آمادهتر کرده اما تجربه نشان میدهد راز مانایی، انتخاب سختتر و تکیه بر صیانت گفتمانی است.
تجربه متراکم سالهای اخیر نشان داده انتخاب گزاره اول دو مسیر بیشتر پیش پای جنبش دانشجویی نمیگذارد، دو مسیری که انتهای هر دو یکی است، تاختن در جاده رادیکالیسم و قلب ماهیت شدن یا مسیر توجیهگرایی در پیش گرفتن و قلب ماهیت شدن و این یعنی نتیجه هر دو یکی است.
قلب ماهیت شدن جریان چپ دانشجویی که شعارهای سوزناک در باب مستضعفان میداد و در ضدیت با امپریالیسم جریان پیشرو بود و افتادنش در دامن لیبرالیسم و حتی اندیشههای ناسیونالیستی را شاید بتوان به حلقه کیان وصل کرد و رنگ تئوریک زد اما حتما زیرساخت و آستر آن را باید در کنشگریهای سیاسی خصوصا انتخاباتها جست.
چهار سهم برای دانشجویان در شرکت سهامی انتخاباتی مشارکتیها در انتخابات مجلس ششم و وامدار شدن بزرگترین تشکل دانشجویی وقت، اصلا مجال به آنها نمیداد که فکر کنند چه بر سر آن همه شعار عدالتخواهانه و ضداستکباری آمد؟ وقتی بزرگترهای لیست مفهوم قرآنی مستضعف را به «قابلمه به دستهای جناح راست که اگر مرگ موش هم توزیع کنند در صف میایستند» تبدیل کردند، دیگر اصلا رویای صندلیهای سرخرنگ مجلس (مجلس وقت) اجازه نمیدهد به این موضع اعتراض کنی و... وقتی طعم قدرت زیر زبانت مزه کرد و رویای مکنت و ثروت خوابآلودت کرد دیگر نمیتوانی چشمنگران آرمانهای عدالت و آزادی و مبارزه با ظلم و فساد شوی، اگر هم روزی از اینها بگویی یا برایش قلم بزنی از همان عینک حزب و لیست نگاه خواهی کرد، آزادی همانی میشود که رئیس لیست تعریفکرده، فساد هملیستیها و همقبیلهایهایت قابل اغماض میشود و نام چشمپوشی بر آن میشود مصلحتسنجی و این آغاز قلب ماهیت است، آغاز تبدیل شرافت به هیولا!
و اگر فکر میکنید این پروژه فقط در فضای سیاسی چپهای سابق و لیبرالهای جدید مصداق دارد، سخت در اشتباهید. اصلا در روزگاری که مرزهای چپ و راست منتفی شده و سیاست ژلهای جای آن دیوارههای ضخیم سیاستورزی را گرفته است، در دورهای که ناطقنوری عضو کمپین انتخاباتی موسوی میشود و چپها برای ریاستجمهوری روحانی یقه میدرانند مگر میتوان یک ویژگی را در یک حلقه سیاستورزی منحصر کرد؟
این سرنوشت برای جریان دانشجویی انقلابی حتی اگر به بالفعل نرسیده باشد -که در جاهایی به فعلیت هم رسیده- یک خطر بالقوه است، خصوصا در فضاهایی مانند انتخابات مجلس امسال که برخی در جریان منتقد دولت در فهمی صددرصد غلط خود را پیشاپیش برنده انتخابات میدانند و از چند ماه قبل در پشت درهای بسته دنبال شرکت سهامی زدن و لیستبندی هستند.
انتخابات اسفندماه 98 انتخابات خاصی است، دولت دوازدهم و مجلس دهم شاید ضعیفترین دولت و مجلس پس از انقلاب باشند، عملکرد آنها پیش روی مرم است، مساله اصلی برای حضور مردم در انتخابات منوط به محتملبودن تغییر در کارکردهاست و نسخه کارا در این شرایط متمرکزکردن رقابت بر سر ایدههاست، اتفاقی که میتواند هم مشارکتساز باشد هم مجلسی کارا بر صدر بنشاند و البته فضایی در سپهر سیاسی کشور بسازد که انتخابات 1400 هم در آن چارچوب فهم شود.
حال در این شرایط برخی سیاسیون در مدلی از سیاستورزی ارتجاعی در اتاقهای بسته خودشان بست نشستهاند و احتمالا در پای ساختن چند بهعلاوه چندی جدید هستند؛ شرکت سهامی یکشبهای که چند ماه قبل از انتخابات شکل میگیرد و شنبه بعد از انتخابات کرکرهاش پایین میآید، حال شنیده میشود نمایندگانی از جریان دانشجویی هم در این اتراق حزبی حضور دارند -خبری که امیدوارم صحیح نباشد- و سهمشان هم تضمین شده است و این یعنی ارتجاع در ارتجاع!