به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ «۱۹۸۴» در کنار «قلعه حیوانات» از معروفترین آثار جورج اورول نویسنده صاحب نام انگلیسی محسوب میشود. اگرچه برخی معتقدند «۱۹۸۴» به اقبال بیشتری دست یافتهاست اما تمییز این امر که از میان این دو اثر کدامیک محبوبتر است کار دشواریست.
اورول این اثر را در سال ۱۹۴۹ منتشر کرد، از این رو بدون خواندن کتاب نیز میتوان به این مسئله پی برد که او قصد به تصویر کشیدن آینده را داشتهاست. اما آیندهای که اورول از آن حرف میزند طبق عادت مالوف اکثر رمانها و داستانهایی که از آینده سخن میگویند، یک دنیای آرمانی و ایدهآل نیست. آیندهای که اورول به قلم در میآورد هشدار پیامد اشتباهات انسانها در حوزه سیاسی و اجتماعی است.
«۱۹۸۴» نه تنها تصویر یک آرمانشهر نیست بلکه یک ضد اتوپیا یا پاد آرمانشهر است که به عبارتی دقیقتر آینده را برای جوامع تحت سلطه نظامهای تمامیتخواه، ویرانشهر توصیف میکند. «۱۹۸۴» حکایت زندگی « وینستون اسمیت» است در لندنِ سال یک هزار و نهصد و هشتاد و چهار.
در لندنِ درگیر جنگ و بمباران، لندنی که دیگر شهری از آنِ کشور انگلستان نیست بلکه شهر یک ابَرکشور به نام اقیانوسیه است.
جهانِ «۱۹۸۴» از سه ابرکشور به نامهای اوراسیه، اقیانوسیه و شرقاسیه تشکیل میشود. سه ابرکشوری که در جنگ و صلحی دائمی به سر میبرند! مطابق داستان از تاریخ تغییر دنیا از صدها کشور به سه کشور بسیار بزرگ، جهان هیچ زمانی از جنگ خالی نمیماند.
ابرکشوری که اورول برای ما توصیف میکند دارای یک دولت مرکزی تمامیتخواه است، دولتی که همهچیز را تحت سلطه و کنترل خود قرار دادهاست. مالکیت خصوصی معنا ندارد و همهچیز تحت تسلط و تملک دولت مرکزی است.
اسمیت در چنین شهر و کشور و نظام سیاسیای زندگی میکند و طی اتفاقاتی سعی در از بین بردن چنین نظام تمامیتخواهی دارد و آنچه در ادامه این تصمیم برای اسمیت رخ میدهد جانمایه تفکرات اورول را نشان میدهد.
افرادی که آثار مهم اورول را خواندهاند مطمئنا پس شنیدن نام وی به یاد موضع ضد کمونیسم او خواهند افتاد. اورول مخالف سرسخت نظامهای کمونیستی و تمامیتخواه بود و این مسئله در بسیاری از آثارش به چشم میخورد.
اولین اثری که از او با اعلام مستقیم این موضع منتشر شد رمان مزرعه حیوانات(در ایران قلعه حیوانات نیز ترجمه شدهاست) است که در آن زمان به دلیل اتحاد انگلستان و شوروی چند سال ممنوعالچاپ باقی ماند و سپس بعد از انتشار، نویسنده خود را به شهرت چشمگیری رساند.
اورول در «۱۹۸۴» یک گام و یا شاید چندین گام پا را فراتر میگذارد و آینده نظامهای کمونیستی را ترسیم میکند.
جورج اورول در این اثر با جسارت هرچه تمامتر هرآنچه که به عقیده وی از کمونیسم گریبانگیر بشر میشود را در قالب داستانی تلخ و گزنده توصیف میکند. او با نمادگرایی در شیوه نامگذاریها علاوه بر نمایش هنر خود، ذهن مخاطب را به سمت آگاه شدن از خطر کمونیسم هدایت میکند. او در توصیف صحنههای تلخ و و گزنده هیچ تلاشی در جهت کم کردن تلخی ماجرا نمیکند، گویا قصد داشته تلخی فرجام اعتماد به کمونیسم را به بهترین شکل ممکن به خواننده بچشاند.
خلق شخصیت نامرئی ناظر کبیر (در برخی ترجمهها بردار بزرگ)، توصیف فضای پیچیده جاسوسی با ایده خلاقانه تلهاسکرین (ابزاری شبیه به تلویزیون که علاوه بر گیرنده فرستنده نیز هست و تمام حرکات افراد مکانی که در آن استفاده میشود توسط افراد سازمان رصد میشود علاوه بر آن هرگز نمیتوان آن را خاموش کرد)، توصیف برگزاری مراسم صبحگاهی نفرت توسط اعضای حزب، کنترل سخت و جاسوسپروری از میان مردم توسط سران جامعه، ریاکاری اعضا جامعه نسبت به ابراز علاقه و وفاداری به حزب، عدم اعتماد مردم به یکدیگر، از بین رفتن خانواده و بسیاری دیگر مواردی از این دست که در راستای توصیف نظامهای کمونیستی در کتاب وجود دارد بیانگر هشدارهای نویسنده از آینده حکومتهای تمامیتخواه است.
نکته حائز اهمیت این است که این اثر با وجود کمرنگ شدن قدرت کمونیسم در دنیا همچنان جزو آثار محبوب میان خوانندگان کتاب است، ریشههای این مسئله را باید در شرح و توصیف عمیق اورول از ویژگیهای کمونیسم جست و جو کرد.
صفاتی که در لا به لای داستان از کمونیسم ارائه میشود تنها مربوط به نظامی تحت این عنوان نیست بلکه توصیفی دقیق از تمام نظامهای توتالیتر است. از این رو تا این زمان، بشر خود را نسبت به هشدارهای مهم کتاب در خصوص جوامع توتالیتر بینیاز ندیدهاست.
شرح قصه عاشقانه اسمیت و جولیا در میان خفقان شدید سیاسی از نقاط اوج داستان است. اورول میخواهد نشان دهد که هرگونه عشق و احساس انسانی در نظامهای توتالیتر محکوم به فنا و نابودی است. او میگوید نظامهای تمامیتخواه نه تنها وارد حریم شخصی شهروندان خود میشوند بلکه قوانین حریم شخصی آنها را نیز خود حکومت میچینند تا در راستای رسیدن به منافع حکومت و اعضا اصلی آن خللی ایجاد نشود.
ترجیع بند «جنگ، صلح است/ آزادی، بردگی است/ نادانی توانایی است» شعار اصلی حزب است که در جای جای داستان تکرار میشود و شرح هنرمندانه اورول بر این شعار به خوبی چهره نظامهای کمونیستی و تمامیتخواه را آشکار میکند.
به زعم بسیاری از منتقدین «۱۹۸۴» و «دنیای قشنگ نوِ» هاکسلی که به فاصله ۱۷ سال از یکدیگر منتشر شدند از حیث توصیف آینده در یک گروه قرار میگیرند.
این عقیده به علت ماهیت آیندهمحوری دو کتاب و همچنین هشدار دهنده بودن هر دو کتاب عقیدهای درست است با این تفاوت که خواننده با مطالعه اثر هاکسلی _با تمام ابعاد فلسفیاش_ با دنیایی روبهرو میشود که علم در راستای خدمت بدون چون و چرا به بشر قرار میگیرد و بشر در لذت و تمتع غرق میشود و هیچ رنجی متوجه او نیست اما در کتاب اورول پی میبرد که بشر(اگر دست به پایهگذاری و یا انتخاب یک نظام توتالیتر بزند) جز رنج و درد چیزی در انتظارش نخواهد بود و علم در انحصار قدرت قرار میگیرد و این تنها قدرتمندان هستند که در لذت و تمتع غرق میشوند. اورول میگوید تا زمانی که قدرت طلبی و جنگ بر سر قدرت در جهان وجود داشتهباشد انسانها روی خوشبختی را نخواهند دید و همه چیز تحته سیطره قدرت قرار خواهد گرفت.
چنانکه خود در بخشی از کتاب میگوید: «قدرت وسیله نیست، بلکه هدف است»
ترجمههای متعددی از «۱۹۸۴» در بازار موجود است. اگر قصد خواندن این اثر را دارید سعی کنید با مقایسه چند ترجمه، بهترین ترجمه را انتخاب کنید. این کتاب به دلیل به کار بردن اصطلاحات خاص و گاه نامأنوس (با توجه به پیشگویی آینده و خلق واژگان جدید از سوی نویسنده) به ترجمه دقیق و مناسبی برای مطالعه نیاز دارد تا بتواند مطلب را به بهترین شکل به مخاطب انتقال دهد.
از میان ترجمههای موجود در بازار، ترجمه صالح حسینی ترجمه قابل قبولی است که حق مطلب را ادا میکند. همچنین از این اثر فیلمی به کارگردانی مایکل ردفورد ساخته شده که دیدنش خالی از لطف نیست.
گزارش از لادن عظیمی