تاریخ انتشار: 16 آذر 1390 - 09:15:03
کد خبر: 39527

چهارشنبه بازار کتاب `خبرنامه دانشجویان ایران` /هفته بیستم و یکم

داستانی که هرگز آن را نشنیده اید!

خبرنامه دانشجویان ایران: شاید کم پیدا شود کسی که بتواند این واژه های مست و غریب سید مهدی شجاعی را تا آخر بخواند. مکث هایش ... اشک هایش را ... و من اما سنگ دل بودم که این عاشقانه را تا آخر توانستم بخوانم. پس شاید حق این روضه ی مصور را ادا نکرده باشم ... روضه ی مصوری که ده مجلس را سپری می کند و تو اما در هر مجلسش بی صبرتر می شوی تا به اتمام این عاشقانه رسی.
 
عاشقانه ی پــــــدر؛ عشــــق و پســــــر
 
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ کتاب پدر عشق و پسر به ظاهر کتابی است با حجم کم اما سرشار از عطوفت و مهربانی است که بین پدری چون حسین و پسری چون علی اکبر حسین جاری است.
 
کتاب پدر عشق و پسر حکایت کربلا و وقایعی است که از زبان اسب حضرت علی اکبر برای حضرت لیلا نقل می شود. شجاعی این کتاب را در ده مجلس به رشته تحریر در آورده که در هر مجلس گوشه ای از صحنه های کربلا به تصویر کشیده شده است که در ذیل به قسمتی از هر مجلس می پردازیم:
 
مجلس اول
"زمانی بزرگترین آرزویم،عمر جاودانه بود واکنون مرگ تنها آرزوی من است.مثلی است درمیان اسبها که شنیدنی است.اگر اسبی،عمری طولانی تر از حد معمول کند،می گویند:انگارمرکب پیامبر بوده است...  .
 
باور نمی کنی که همه چیز حتی آرزوی عمر جاودانه در آن لحظه فراموشم شده بود.عمرجاودان برای چه؟ پیش از آن اگر عمر جاودانه از آن من بود،همه را فدای یک لحظه سوارکاری پیامبر می کردم.اما خدا هم پیامبر را داده بود هم عمر طویل را. و پس از آن از برکت پیامبر،نعمت پشت نعمت،توفیق از پی توفیق. پس از پیامبر مرکب علی شدم و پسازآن امام حسن و سپس امام حسین.امام که ذوالجناح را داشت،مرا به علی اکبر سپرد.یعنیدوباره پیامبر.چرا که شبیه ترین مردم به پیامبر بود... .

درتمام این صدو دهسال که مرکب این کواکب بوده ام،زمان بر من نمی گذشت که عمر سپری کرده باشم. تمام اینصدو ده سال انگار یک رویای شیرین بود که با دشنه عاشورا به پایان رسید."
 
مجلس دوم
"حسین در مرگ پیامبر شاید از همه بی تاب تر بود.او اگرچه آن زمان کودک بود،اما جراحتقلبش تا بزرگی التیام نیافت.آن قدر بغض کرد آنقدر گریه کرد که آتش به جان فرشتگانآسمان زد...  خدا هم بی تاب شد از این همه بی تابی.آن قدر که بعدهاشبیهی از پیامبر را در دامان حسین گذاشت تا جگر سوخته اش بدان التیام یابد. تا مدتی هیچ کس اورانمی شناخت. نقاب به صورت انداخته؛ عمامه سحاب بر سر پیچیده و تحت الحنک به گردن بستهبود.بی هیچ کلام شروع به گشت زدن در میدان کرد.با جلال و جبروت میدان را در زیرپایش به لرزه در می آورد و دلهای دشمنان را میان زمین و آسمان معلق نگه می داشت.همه چشم ها نگران این سوار بود ...ابر اما ناگهان کنار رفت؛نقاب به بالا گریخت و قرص ماه تماما نمایانشد. فغان از سپاه دشمن برخاست که:والله این رسول الله است.

هول در دل ابن سعد افتاد.او سوار را خوب می شناخت.اما با گمان مردم چه باید می کرد؟این انفعال واضمحلال در سپاه عنان از دستش می ربود. فریاد زد که:اینجا کجا و پیامبر؟عقلتانکجا رفته مردم؟صدای ابن سعد به تحقیر واستهزا یاران خویش بلند شد:دستبردارید از این گمانهای باطل!این که پیش روی شماست،علی اکبراست."
 
مجلس سوم
"سابقه یک چیز را تو خوب میدانی و آن اینکه دشمن بهعلی اکبرت،به پاره جگرت،طمع بسیار داشت پیشینه این قصه را تو میدانی.آنچه نمی دانیروایت کربلای این قصه است.دشمن گمان میبرد که دو نفر را اگر از سپاه امام جدا کند،کمر امام می شکند.یکیعباس بن علی و دیگری علی بن الحسین.
 
سپاه امام همه گوهر بودند،همه عزیزبودند،همه نور چشم خداوند بودند.اما گمان دشمن این بود که امام با این دو بال است کهپرواز می کند.خواست این دو بال را پیش از وقوع جنگ از امام جدا کند و امام را بیبال در زمین کربلا... و چه گمان باطلی!عباس یک عمر زیسته بود تا در رکاب حسینبمیرد.یک عمر جانش را سر دست گرفته بود تا به کربلای حسین بیاورد. قلب را از سینه جدا ساختن،چشم و بینایی را دو تا دیدن و نور را از خورشید مجزا تلقی کردن چقدر احمقانه است."
 
مجلس چهارم
"مقام سقایت در کربلا از آن عباس است.ماه بنی هاشم.در اینتردید نیست.اما آنچه شاید تو ندانی این است که شب عاشورا؛آب را ما آوردیم.من وسوارم علی اکبر با سی سوار و بیست پیاده دیگر.بانی ماجرا هم علی کوچک شد؛علیاصغر؛علی دردانه.من بیرون خیمه ایستاده بودم و صدای گریه او را می شنیدم.خدا خدا می کردم سوارم از جا برخیزد و داوطلب آوردن آب شود و هنوز تمام آرزو بر دلم نگذشته بود که سوارم-علی- از مقابل دیدگانم گذشت.بهوضوح بی تاب شده بود از گریه برادر کوچک.از پدر رخصت خواست برای آوردن آب.مشکها پر شد بی آنکه او لبی به خواهش آب تر کند.وقتی که بر من نشست و خنکای دو مشکرا به پهلوهای عرق کرده ام سپرد؛دوباره صدای چکاچک شمشیرها در گوشم پیچید.آب بهسلامت رسید.بی آنکه کمترین خاری در پای این قافله بخلد. علی دو مشک آب را پیش پایامام بر زمین نهاد و در زیر نگاه سرشار از تحسین امام چیزی گفت که جگر مرا کبابکرد؛آنچنان که تمام آبهای وجودم بخار شد:پدرجان!این آب برای هرکه تشنه است.بخصوص این برادر کوچک و اگر چیزی باقی ماند؛من نیز تشنه ام."
 
مجلس پنجم
"عجیب بود رابطه ی میان این پدر و پسر. من گمان نمی کنم در تمام عالم، میان یک پدر و پسر اینهمه تعلق، اینهمه عشق، اینهمه انس و اینهمه ارادت حاکم باشد. من همیشه مبهوت این رابطه ام.
 
گاهی احساس می کردم که رابطه حسین و علی اکبر فقط رابطه ی یک پدر و پسر نیست. رابطه ی باغبان با زیباترین گل آفرینش است. رابطه ی عاشق و معشوق است. رابطه ی دو انیس و همدل جدایی ناپذیر است.احساس می کردم رابطه ی علی اکبر با حسین فقط رابطه ی یک پسر با پدر نیست. رابطه ی ماموم و امام است. رابطه ی مُحبُّ و محبوب است و اگر کفر نبود، می گفتم رابطه ی عابد و معبود است. نه ... چگونه می توانم با این زبان الکن به شرح رابطه ی میان دو اسم اعظم بپردازم؟
 
بارها در کوچه پس کوچه های این رابطه،گیج و منگ و گم می شدم. می ماندم که کدامیک از این دو مرادند و کدامیک مرید؟ مراد حسین است یا علی اکبر؟"
 
از مجلس ششم به بعد شجاعی به مصائب وارده به حضرت علی اکبر می پردازد که مطالعه باقی مجالس را به عهده شما می گذاریم. لازم به ذکر است که سید مهدی شجاعی در مجلس آخر از زبان اسب حضرت علی اکبر خطاب به حضرت لیلا اینگونه می نویسد:
 
"امشبآخرین شب عمر من است.از فردا این حیاط کوچک؛ به اندازه یک اسب خلوت تر خواهدشد.از فردا شماتتهای مردم نیز به پایان خواهد رسید.دیگر کسی نمی تواند بگویدمادر علی اکبر دچار جنون شده و ساعتها نفس در نفس؛مقابل اسب فرزند خود می نشیند وهردو اشک می ریزند.

از آن حکایت عظیم هنوز گفتنی بسیار مانده است.اما من دیگرتاب زنده ماندن ندارم.دیدن یکی از این مناظر و مصائب کافی است که بیننده قالب تهیکند و چشم از جهان بپوشد.ببین چه سخت جانی کرده ام من که با دیدن آنهمه مصائب هنوز زنده ام.روزهای سختی پیش روی توست لیلا!این چند شبانه روز همه یک تمرین بودبرای صبوری.باید آماده می شدی برای شنیدن اصل ماجرا. مصیبتمحبوبت؛حسین!

ولی این کار من نیست.من بار سفر بسته ام.خبر حسین را باید ازسجاد پرسید.من خودم دیدم که یال خیمه را کنار زده بود و از پشت پرده لرزان اشک؛بهتماشای عاشورا نشسته بود."

کتاب پدر عشق و پسر به قلم سید مهدی شجاعی که تاکنون به چاپ بیست و نهم رسیده به قیمت 2400 تومان توسط انتشارات نیستان به بازار عرضه شده است.
مرتبط ها
نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
تاکید اردوغان بر گسترش روابط با ایران
ظریف: نباید منتظر دستور از تهران باشیم ؛ دستور از مردم می‌رسد
پیراهن قرن؛ امضای مسی تاریخی شد
خبری که سنوار به مادرش داد
نخستین زن فرماندار در کردستان منصوب شد
جانور منقرض شده به طبیعت بازگشت!
تهران سرد می شود
زلنسکی: یا دنبال سلاح اتمی می‌رویم یا ...
حرف‌های جالب حامد بهداد درباره دوران دانشجویی اش
واکنش فرهاد مجیدی به سرمربی جدید استقلال
حملات سنگین موشکی حزب الله به عکا
راهکار جدید بریکس برای دلار زدایی تحقق می‌یابد؟
داتیس پرو؛ مرجع اخبار و آموزش‌های تکنولوژی و فناوری اطلاعات
بررسی مزایا و معایب استفاده از فویل آلومینیوم در خانه
نصرتی ، رئیس سازمان شهرداری‌ها و دهیاری‌ها شد
نظارت بر تاکسی‌ها هوشمند می‌شود
ایرج طهماسب به تئاتر برگشت
لیلا حاتمی و محمدرضا فروتن در یک فیلم جدید
قاشق هخامنشی با طراحی پیچیده الهام‌گرفته از اساطیر کهن ایران!
تتلو و رفتارهای عجیب‌اش تا پیش از دستگیری
کاهش ۴۳ تومانی نرخ یورو در مرکز مبادله ایران
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top