خبرنامه دانشجویان ایران: كتاب " آفتاب در حجاب " كتابي است زيبا و مقتل گون، در وصف حال حضرت زينب سلام الله عليها – آن آفتاب بي بديل در حجاب – در صحراي كربلا و اسارت حرم امام حسين (ع)، كه سيد مهدي شجاعي با قلم توانايش و با استمداد هميشگي اش از اهل بيت عليهم السلام و خاصه، ششمين نفر از پنج تن آل عبا، صديقه صغري، حضرت زينب كبري (س)، به رشته تحرير در آورده است.
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ كتاب با روايت كابوسي كه آن حضرت، در كودكي ديدند آغاز مي شود: " خواب ديدم ! خواب پريشان ديدم. ديدم كه طوفان به پا شده است. طوفاني كه دنيا را تيره و تاريك كرده است. طوفاني كه مرا و همه چيز را به اينسو و آنسو پرت ميكند. طوفاني كه خانه ها را از جا مي كند و كوهها را متلاشي مي كند، طوفاني كه چشم به بنيان هستي دارد. ناگهان در آن وانفسا چشم من به درختي كهنسال افتاد و دلم به سويش پر كشيد. خودم را سخت به آن چسباندم تا مگر از تهاجم طوفان در امان بمانم. طوفان شدت گرفت و آن درخت را هم ريشه كن كرد و من ميان زمين و آسمان معلق ماندم. به شاخه اي محكم آويختم. باد آن شاخه را شكست. به شاخه اي ديگر متوسل شدم. آن شاخه هم در هجوم بيرحم باد دوام نياورد. من ماندم و دو شاخه به هم متصل. دو دست را به آن دو شاخه آويختم و سخت به آن هر دو دل بستم. آن دو شاخه نيز با فاصله اي كوتاه از هم شكست و من حيران و وحشتزده و سرگردان از خواب پريدم... "
و بعد تاويلي كه پيامبر (ص) با ديدگاني گريان از اين خواب، براي حضرت زينب (س) بيان كردند، آورده شده است : " آن درخت كهنسال جد توست عزيز دلم كه به زودي تند باد اجل او را از پاي در مي آورد و تو ريسمان عاطفه ات را به شاخسار درخت مادرت فاطمه مي بندي و پس از مادر، دل به پدر، آن شاخه ديگر خوش مي كني و پس از پدر، دل به دو برادر مي سپاري كه آن دو نيز در پي هم، ترك اين جهان مي گويند و تو را با يك دنيا مصيبت و غربت تنها مي گذارند."
و تعبير آن كابوس وحشتناك را، امروز، زينب، در اين سرزمين پربلا، صحراي سوزان نينوا، به نظاره نشسته است...
كتاب در 18 فصل گرد آوري شده است كه هر كدام، پرتويي از از انوار بي شمار آن حضرت را، در قالب لغات، نمايش مي دهد، از قبل از واقعه عاشورا، شب عاشورا و بيعت اصحاب با وفاي امام حسين (ع) با عقيله بني هاشم، تا روز عاشورا و شهادت يكايك اصحاب اباعبدالله (ع)، حضرت علي اكبر (ع) و سپس شهادت طفلان حضرت زينب (س) ( عون و محمد ) و شهادت حضرت عباس عليه السلام تا شهادت علي اصغر شش ماهه، طفل رضيع امام حسين (ع)، و نهايتا اوج فاجعه، يعني وداع برادر عزيز تر از جان با خواهر بي قرار و حرم عطشانش و سپس شهادت حضرت سيد الشهدا (ع)، كه هر كدام از مصايب، كوه را متلاشي مي كرد. وهمه اين فجايع عظيم را حضرت زينب نظاره گر بود و به سفارش برادر، روي نخراشيد از اين مصيبته هاي عظيم ؛ : " خواهرم ! روشنی چشمم ! گرمی دلم ! مبادا بی تابی کنی ! مبادا روی بخراشی ! مبادا گریبان چاک دهی ! استواری صبر از استقامت توست. حلم در کلاس تو درس می خواند، بردباری در محضر تو تلمذ می کند، شکیبایی در دستهای تو پرورش می یابد و تسلیم و رضا دو کودکند که از دامان تو زاده می شوند و جهان پس از تو را سرمشق تعبد می دهند. راضی باش به رضای خدا که بی رضای تو این کار، ممکن نمی شود. " فقط نظاره گر بود و کودکان بی تاب را به آرامش فرا می خواند، اما، آرام کردن سه ساله امام حسین (ع)، زهرای ثانی، حضرت رقیه سلام الله علیها آسان نبود ! چون وجود بی قرار این کودک بی تاب، تنها با دیدن سر مبارک پدر، آرام می گرفت...
و زینب چه کشید از این نامردی ها و... اصل مصیبت تازه بعد از عاشورا شروع شد... تحمل مصیبت اسارت و نگاههای حرامی که بر تن حرم، سنگینی می کرد...
و چقدر زیبا این لحظات دشوار را سید مهدی شجاعی، به تصویر کشیده است. در فصل های پایانی، خطبه های غرای آن حضرت در میان مردم کوفه و در مجلس یزید، آورده شده است که بسیار تکان دهنده و در عین حال آموزنده است... تک تک واژگان این کتاب زیبا، بوی غربت و مظلومیت حسین (ع) و خانواده گرامی اش را می دهند و گویی در تمام این مصایب می گریند...
کتاب آفتاب در حجاب، به همت انتشارات نیستان در سال 1389 و با قیمت 5000 تومان در بالغ بر 5000 نسخه به چاپ رسیده است.