خبرنامه دانشجویان ایران: برای شناخت رسانه و نظریه های پیرامون آن کتاب «نظریههای رسانه، اندیشههای رایج و دیدگاههای انتقادی» که دکتر سید محمد مهدی زاده نوشته و انتشارات همشهری منتشر کرده است؛ پیشنهاد خوبی می تواند باشد.
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ کتاب «نظریههای رسانه، اندیشههای رایج و دیدگاههای انتقادی» که امروز یکی از منابع اصلی کنکور کارشناسی ارشد علوم ارتباطات بویژه گرایش مدیریت رسانه نیز هست با نگاهی جامع به مسئله رسانه به مسائل پیرامونی آن پرداخته است. این کتاب که تجمیع سه جزوه درسی دکتر مهدی زاده در دانشگاه علامه طباطبایی است. این کتاب شامل مقدمه و 11فصل میباشد که این فصلها عبارتست: از 1- چیستی نظریه: تعریف، نقش و اهمیت 2- نظریة ارتباطات و تحول تاریخی: رسانه و مدرنیته 3- نظریة اجتماعی – رفتاری: کارکردها و آثار پیامهای ارتباطی 4- نظریة هنجاری رسانه 5- نظریة ساختارگرایی و نشانه شناسی 6- نظریة تعاملگرایی و ساختیابی 7- نظریة فمینیستی رسانه: رسانه و جنسی 8- نظریة اقتصاد سیاسی، صنعت فرهنگ و مطالعات پسا استعماری 9- نظریة مخاطب: مطالعات فرهنگی و مخاطبان فعال 10-نظریة پست مدرنیسم و ارتباطات: رسانه، تصویر و وانمایی 11-نظریة رسانههای جدید.
از جمله ویژگیهای مهم این کتاب، زبان ساده و دانشگاهی آن است. این زبان به ویژه وقتی اهمیت بیشتری مییابد که بدانیم بسیاری از این اندیشمندان، به ویژه ساختارگراها و نیز پست مدرنیستها، زبانی دشوار و گاه غیرقابل فهم دارند و در بسیاری موارد، برگردان آنها به زبان معیار فارسی، بسیار سخت است. ولی مهدی زاده به ترجمه نوشتههای خارجی اکتفا نکرده، بلکه نظریات و نوشتههای دیگران را به زبان خود و به فارسی نگاشته است. نتیجه کار این شده که کتاب به زبانی روان و ساده وقابل فهم به رشته تحریر در آمده است .گذشته از این، نویسنده به روال کارهای دانشگاهی، منابع خود را در متن و پایان کتاب آورده است که خود کتابشناسی خوبی برای مطالعه بیشتر در این حوزه می باشد.
مقدمه
حضور و گستردگی رسانه در سپهر عمومی و انباشت و فوران نشانه ها و تصاویر رسانه ای در همه شئون زندگی چون اقتصاد، سیاست، فرهنگ و... و تولید و توزیع معانی، به رسانه ای شدن فرهنگ،سیاست و اجتماع منتهی شده است. به این معنا که امروزه، رسانه ها صرفاً به عنوان یکی از نهادهای فرهنگی و اجتماعی و موثر بر دیگر قلمروها تلقی نمی شوند، بلکه فضا و چارچوبی فراهم می آورند که فرهنگ، سیاست و اجتماع در آن جَرَیان می یابد.
به گونه ای که تقسیم بندی ها و گونه سازی های تاریخی و اجتماعی عمدتاً حول محور ارتباطات و رسانه شکل می گیرد و نامگذاری برهه های زمانی چون دهکده جهانی، جامعه اطلاعاتی، جامعه شبکه ای و... بر بنیان خصلت ها و ویژگی های ارتباطی و رسانه ای صورت می گیرد.
پس از اشاره به تعاریف نظریه و نقش و اهمیت آن در فهم پدیده ها در فصل اول
در فصل دوم، نظریه هایی با نگاه پدیدار شناسانه به رسانه ها وفهم تاریخی نقش و تأثیر آن ها در شکل گیری جهان مدرن و نیز نقد ادبی و هنری پیامدهای این جهان نو ظهور و محصولات و فرآوردههای رسانهای، در قالب نظریه رسانهای مدرنیته و نقد مدرنیتی رسانه آورده شده است.
فصل سوم به نظریه هایی اختصاص دارد که بر بنیان رویکردهای اجتماعی و رفتاری و روش های تجربی و کمی به آثار و کارکردهای محتوای ارتباطی بر جامعه در سطوح فردی و اجتماعی تأکید می ورزند.
نگارنده این کتاب بدون ادعای کامل و جامع بودن اثر، سعی کرده است مجموعه نظریههای رسانه را به گونهای دسته بندی و ساماندهی کند که به دور از پراکندگی و آشفتگی، متنی منظم و مسنجم فراهم آورد تا خواننده بتواند درکی منطقی و منظم از رویکردهای نظری در این قلمرو داشته باشد.
اولویت این اثر پرداختن به نظریههای ارتباطات جمعی و رسانه بوده است و نظریههای ارتباطات و توسعه، ارتباطات بین المللی و میان فرهنگی، ارتباطات انسانی و ... را باید در آثار دیگر جستوجو کرد.
این اثر، فراتر از نظریه های اجتماعی و رفتاری که چارچوب مرسوم کتاب های نظریه های ارتباطات است، به نظریه های ساختگرایی، تعامل گرایی، فرهنگی، پسامدرن و ... نیز پرداخته است تا خوانندگان را با رویکردهای نظری جدید آشنا کند.
فصل اول
چیستی نظریه : تعریف، نقش و اهمیت
نظریه ها ارکان اساسی علوم را تشکیل می دهند،زیرا تمام تفسیرها و تحلیل های ما از پدیده های طبیعی و اجتماعی در قالب نظریه ها صورت می گیرد. بدون ذهن مسلح به نظریه، قادر به درک علمی از جهان پیرامون خود نیستیم. نظریه به داده ها و مشاهدات هر فرد نظم، ترتیب و میدان دید می دهد. وی می نویسد: «نظریه پردازی یعنی گردهم آوردن تکه ها و قطعات زیادی از تجارب و رویدادها به گونه ای که الگوی آن ها را مشاهده کنیم؛ و احتمالاً درک زنجیرة علل یا به زبان دیگر، درک این که مردم برای آن چه انجام داده اندچه دلایلی دارند» (اینگلیس،1377:4)
نظریه وار صحبت کردن یعنی صحبت کردن با هدف درک چیزی. نظریه، خالق درک جدیدی است و بدین خاطر خالق نوع جدیدی از دانش است که به نوبه خود، اقدام جدید را امکان پذیر می سازد»
کوین ویلیامز در تعریف نظریه می نویسد: « نظریه بخشی از کوشش محققان برای قابل فهم کردن رویدادهایی است که پیرامون آن ها جریان دارد.
هدف نظریه، تشریح و کمک به درک و تفسیر پدیده ها و ارائه رهنمودهایی است تا نشان دهد که چرا چنین پدیده هایی به شیوه هایی خاص اتفاق می افتد. (ویلیامز، 1386:14).
وی توسعه نظریه ها، مفاهیم و چشم اندازها را برای درک و فهم رسانه ها ضروری می داند.
در تعریفی دیگر، استیفن لیتل جان (1384) نظریه را تلاش در جهت توصیف، تبییت و تفسیر یک تجربه، پدیده و رویداد تعریف می کند.
لیتل جان دو کلیت را درباره نظریه ها مطرح می کند.1- انتزاعی 2- ساختاری
«پردازش مفهوم اساساً در وجود انسان هاست. تمام دنیای نمادین با تمام شناخته ها و ناشناخته های آن، از شکل گیری مفاهیم نشأت می گیرند. بنابراین یکی از اهداف نظریه، ارائه مفاهیم مفید و مناسب است» (لیتل جان، 1384:4-73)
جولیا وود (2000)، اهداف نظریه پردازی در حوزه علوم انسانی را « توصیف» ، «تبیین» ، «پیش بینی یا درک» و « اصلاح یا تغییر»پدیده های اجتماعی و انسانی بیان می کند. وی گام اول در شناخت و معرفی یک پدیده را توصیف آن پدیده می داند که الزاماً انعکاس بی طرفانه واقعیت عینی نیست، بلکه دارای بُعد ذهنی است.
تبیین، کوششی برای فهم چرایی و چگونگی رفتار و عملکرد پدیده ها و شناسایی روابط {علی} بین آن هاست. سومین هدف نظریه پردازی، پیش بینی و کنترل است که پس از شناخت روابط قانونمند و علی بین پدیده ها صورت می گیرد.
نقش ها و کاربردهای نظریه
اندیشمندان و پژوهشگران عرصه علم و معرفت بر نقش و اهمیت نظریه در علم اتفاق نظر دارند و هریک نقش هایی را برای آن برمی شمارند. لیتل جان نقش های هشتگانه زیر را برای نظریه برمی شمرد:
1- اولین نقش نظریه، تنظیم و خلاضصه کردن دانش است.
مزایای این نقش: محقق می تواند برای هر تحقیقی از دانش منظمی که دانش پژوهان پیشین به دست آورده اند استفاده کند.
2- دومین نقش نظریه، تمرکز است. بر بعضی از متغیرها و روابط آنها تأکید و بقیة موارد را خارج میکنند.
3- سومین نقش نظریه، روشن کردن یا توضیح مشاهدات است: نظریه علائمی برای نفسیر، توضیح و درک پیچیدگی روابط انسان ارائه میدهد.
4- چهارمین نقش نظریه پیش بینی است. اکثر نظریهها به نظریهپرداز امکان پیشبینی حوادث ورویدادها را میدهند.
5- پنجمین نقش نظریه، نقش کاوشگرانة آن است. این نقش نظریه در کمک به کشف مطالب به منظور کسب شناخت بیشتر و گسترش هریک از نقشهای دیگر آن بسیار مهم و حساس است.
6- نظریهها نقش ارتباطی ضروری و لازمی دارند. نظریه چارچوبی برای ارتباطات و محل آزادی برای بحث، تبادل نظر و انتقاد فراهم میآورد.
7- هفتمین نقش نظریه، کنترل است. این نقش از پرسشهای ارزشی حاصل میشود که در آنها نظریهپرداز میکوشد تأثیر و خصوصیات رفتاری خاص را مورد قضاوت و بررسی قرار دهد.
8- نقش نهایی نظریه، حالت زایشی آن است. این نقش به معنای استفاده از نظریه در جهت برخورد بازندگی فرهنگی حاکم و ایجاد راههای جدید زندگی و به معنی استفاده از نظریه برای رسیدن به تحول است.
لیتیل جان علاوه بر برشمردن نقشهای هشتگانه برای نظریه، چهار کاربرد نظریه را چنین بیان میکند:
1- نظریهها به ما کمک میکنند تا ببینیم.
2- نظریهها به ما کمک میکنند جستجو کنیم.
3- نظریهها به ما کمک میکنند انتقاد کنیم.
4- نظریهها به ما کمک میکنند عمل کنیم.
آزمون نهایی هر نظریه این است که درک ما را از جهانی که د رآن زندگی میکنیم تا چه حد گسترش میدهد. آزمون هر نظریه در عرصة ارتباطات و رسانه هم این است که درک ما را از نقش و تأثیر رسانهها و ارتباطات در زندگی روزمره تا چه حد بسط میدهد. نظریة خوب کمک میکند تا دانش ما از رسانههای جمعی گسترش یابد (ویلیامز،1386: 22).
با شناخت انواع نظریههای رسانه و درک آنها، امکادن تفسیر رخدادها به شیوههایی قابل انعطافتر، سودمندتر و مشخصتر فراهم میآید.
فصل دوم
نظریة ارتباطات و تحول تاریخی: رسانه و مدرنیته
یکی از تقسیمبندیهای رایج در ادبیات علوم اجتماعی، تفکیک و تمایز بین جوامع سنتی و مدرن یا به عبارتی، سنت و مدرنیته است. مدرنیته بر پیشرفتهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فناورانهای دلالت دارد که به عنوان مشخصههای انتقال از جوامع سنتی به تمدن مدرن شناخته میشود. در تعریف و ترسیم ویژگیهای دوران مدرن و پیشامدرن، نظریهپردازان حوزههای مختلف سیاسی، اجتماعی و... هریک شاخصهایی را ذکر کردهاند.
مؤلفههای تأثیرگذار در فهم جهان مدرن، مفاهیم زمان و مکان و جدایی این دو از یکدیگر است.
اما در جهان مدرن به ویژه از اواخر قرن بیستم، رابطة زمان و مکان دگرگون و زمان از مکان جدا شده است. زمان و مکان شدیداً فشرده شدهاند. به گونهای که زمان کوتاهتر و مکان کوچکتر شده است. رابرتسون (1992) این وضعیت را فشردگی جهان، هاروی (1989) آن را فشردگی زمان – مکان و گیدنز (1-1990) این فرایند را جدایی زمان از مکان مینامد (مونژ، 1387: 764).
«زمان مشابه» به «مکان مشابه» نیاز داشت. با جدا شدن زمان و مکان که با رسانههای فنی میسر شد، تجربة هم زمانی از شرط هم مکانی جدا شد.
هم زمانی در مکان گسترش یافت و از نظر دیدگاه و بُرد، جهانی شد» (تامپسون، 1379:8-47).
گیدنز (1377) معتقد است دربارة جدایی فضا – زمان از مکان باز اندیشانة مدرنیته را مطرح نمود.
بازاندیشی در نظر گیدنز، به معنی تغییر کنش انسانی در پرتو شناخت جدید و یک نیروی بنیادی در دوران مدرن است. او نقش رسانههای جدید را در این بازاندیشی بسیار اساسی میداند و معتقد است که بسط جهانی نهادهای مدرنیته، بدون جمع آمدن دانشی که رسانهها ارائه میدهند، امکان پذیر نبود.
یکی از موضوعات مورد مجادله، تاریخ شروع مدرنیته است. بعضی تاریخ مدرنیته را ظهور اندیشة روشنگری {به عنوان عصر عقل} در قرن هجدهم و برخی نیز شروع سرمایهداری در قرن شانزدهم میدانند. اما در خصوص مباحث مربوط به نظریة رسانه، ظهور مدرنیته حول و حوش نیمة دوم قرن پانزدهم میلادی یعنی اختراع و گسترش نخستین فناوری رسانه یا همان ماشین چاپ و مطبوعات چاپی است.
مارشال برمن در کتاب تجربة مدرنیته (1384)، به سه مرحلة مدرنیته اشاره میکند: نخست، آغاز قرن شانزدهم تا پایان قرن هجدهم که در آن مردم زندگی مدرن را تجربه میکنند. آنان هنوز به درستی نمیدانند که چه برسرشان آمده است و با بیم و امید، واژگان مناسب وضعیت جدید خویش را در تاریکی جستجو میکنند و درک آنان از اجتماع مدرن نیز ناچیز است. مرحلة دوم، عصر شروع انقلاب در دهة 1790 با انقلاب فرانسه و گذر به قرن نوزدهم است. عصری که عامة مردم به طور ناگهانی و دراماتیک به درون زندگی مدرن آمدند. همة آحاد مردم در این احساس شریکند که در عصری انقلابی زندگی میکنند، عصری که تمامی ابعاد شخصی، اجتماعی و سیاسی حیات بشری را دستخوش تغییر میکند. در مرحلة سوم در قرن بیستم، جهانی شدن زندگی مدرن به ظهور مدرنیسم به عنوان شکل هنر رادیکال وصل شد.
گسترش وسیع مدرنیزاسیون تحت عنوان سرمایهداری صنعتی، منادی فرهنگ مدرنیسم بود. مدرنیسم همان مدرنیته نیست. مدرنیسم به ویژه اشارهای است به هنر و نگارش جدید از 1890 تا 1940 میلادی. هنر، ادبیات و نقد مدرنیستی مبتنی بر این ایده است که ابتکار و خلاقیت فردی، مورد تهدید محیط خصمانة سیاستهای ظالمانه،اقتصادهای پیشرفته، فناوری و دیگر نیروهای اجتماعی از جمله رسانههای جمعی است.
رویکردهای مشمول نقد مدرنیستی رسانه، رسانهها و ارتباطات جمعی را عامل فروپاشی نظم اجتماعی و زوال فرهنگی میدانند. این فصل ترکیب ایدههای نظریه پردازان رسانهای مدرنیته و نقد مدرنیستی رسانه است.
هارولداینس: سوگیری ارتباطات
هارولد اینیس با طرح مفهوم «سوگیری ارتباطات» برای فناوریهای ارتباطی و رسانهای، سوگیری نسبت به «زمان» و «مکان» قائل است. او رسانههای دارای سوگیری نسبت به زمان مانند پوست، سفال و سنگ را سنگین، ماندگار و با دوام و در مقابل، رسانههای دارای سوگیری نسبت به مکان مانند کاغذ و پاپیروس را سبک و کم دوام میداند. از دید او، رسانههای وابسته به زمان سنگین و دیرپا، یا مانند سنت گفتار، با دوام بودند و به سختی از بین میرفتند. اما رسانههای وابسته به مکان، سبک و قابل حمل بودند و امکان توسعه در مکان را داشتند.
مارشال مک لوهان: رسانه، پیام است
مارشال مک لوهان عامل اساسی تحولات تاریخی و اجتماعی را نظامهای ارتباطی و نوع رسانه در انتقال پیام میداند. به نظر او، عامل اول یعنی نظام ارتباطی، تعیین کنندة عامل دوم یعنی محتوای پیام است. او مبانی اساسی نظریة خود را در یک جمله بیان میکند: رسانه، پیام است.
والتر بنیامین: هنر و باز تولید مکانیکی
بنیامین اذغان میکند که با از میان رفتن عنصر اصیل هنر یعنی «هاله»، اثر هنری به جای تکیه بر مهمترین کارکردی که تاکنون داشت یعنی کارکرد آیینی؛ به پراکسیس (عمل اجتماعی) دیگری چون سیاست وابسته میشود. سیاسی شدن زیبایی شناسی، منش گریز ناپذیر دوران باز تولید و تکثیر مکانیکی است.
هالة اثر هنری دارای سه ساحت است:1) اثریکه و خاص است؛ 2) با ما فاصله دارد؛
3) و جاودانی به نظر میرسد.
نظر بنیامین دربارة «هاله» مبتنی بر این ادعاست که وجود اثر هنری با ارجاع به هالة آن، از کارکرد آیینی آن جدا نیست.
برای مثال، نقاشی لبخند ژوکوند اثر لئوناردو داوینچی، روزی والا بود، یعنی تجلی و ارزش آیینی داشت؛ با ما فاصله داشت، در موزة لوور بود و باید به زیارتش می رفتیم، یکی بیشتر نبود، همان که به دیواری از لوور آویزان بود و در آن حالت مقدس و رمزآلود، جاودانه مینمود؛ اما امروز چنین نیست، بلکه پوستری چاپی با کیفیتی عالی است که هرکس با بهایی اندک آن را میخرد و به دیوارخانه آویزان میکند (احمدی، 1376:6-65).
جان تا مپسون: رسانه و مدرنیته
او در بارة نقش رسانهها در صورت بندیهای فرهنگی و اجتماعی جهان مدرن، به نقش این رسانهها در کالاییسازی اشکال و صور نمادین و تضعیف اقتدار دینی اشاره میکند و مینویسد: «ظهور صنایع رسانهای به عنوان پایههای جدید قدرت نمادین، فرایندی است که میتوان سابقة آن را در نیمة دوم قرن پانزدهم جستجو کرد. در طول این زمان بود که تکنیکهای چاپ در سراسر مراکز شهری اروپا گسترش یافت.
تامپسون با اشاره به نقش صنعت چاپ د رتضعیف اقتدار دینی کلیسا و ظهور و گسترش اصلاحات مذهبی در غرب میافزاید:«کلیسا در سالهای اولیه صنعت چاپ به شدت از تولید شیوههای جدید تکثیر متون حمایت میکرد.
وی در این کتاب، رسانهها را از جمله عوامل ظهور و تکامل مدرنیته، بسط و گسترش اقتصاد و تجارت سرمایهداری، شکلگیری نظامهای سیاسی دولت – ملت، تقویت جهانیسازی، توسعة فرایند معناسازی و شکلگیری هویت شخصی مدرن و صورتبندی اشکال جدید تعامل اجتماعی معرفی میکند.
یورگن هابرماس: رسانه و حوزة عمومی
یورگن هابرماس در کتاب دگرگونی ساختاری حوزه عمومی به تبیین پیدایش تاریخی اجتماعی افکار عمومی طبقة متوسط و بورژوا و استقلال نسبی آن از سلطنت مطقه در اروپای قرون هجدهم و نوزدهم میپردازد.
وی حوزة عمومی یا به بیان صحیحتر، آنچه «حوزة عمومی بورژوایی در وهلة اول قلمرویی بود که در آن افراد خصوصی گردهم می آمدند و «عموم» را شکل میدادند. آنها به تدریج توانستند حوزه عمومی تحت کنترل دولت را زیر سیطرة خود در آورند و اقتدار آن را به چالش بکشند (هابرماس، 1384:53).
نوع رسانه خبری |
محتوای مورد تأکید |
دروازه بانان اصلی / نفوذ |
1. جزوه های حاوی اطلاعات (خبرنامه) |
اخبار واقعی |
نامشخص |
2. نشریات و گاهنامههای انتقادی (هفته نامههای اخلاقی) |
تفسیر / گفتوگوی ادبی و سیاسی |
سردبیر / نویسندگان (حوزه عمومی بورژوایی) |
3. {نشریات با} عنوان مصرف کننده (مانند روزنامههای عامه پسند) |
آگهی / روابط عمومی |
ناشران / مالکان |
فردیناند تونیس: کمین شافت و گِرل شافت
فردیناند تونیس ریشة جامعة جدید را در انواع تازة ارتباط میداند. به عبارتی، وی معیار تفکیک و تمایز میان جهان قدیم و جهان جدید را نه در سازمان یا ساخت نهادین و عوامل بیرونی، بلکه در روابط میان افراد جستجو میکند. تونیس با تمایز میان گمین شافت (اجتماع) و گزل شاف (جامعه) بر تحول روابط اجتماعی تأکید دارد.
گمین شافت به نوعی سازمان اجتماعی گفته می شود که مشخصة آن روابط نزدیک میان فردی و احاسات دو سویة پیوند دهندهای است که انسانها را به عنوان اعضای یک کلیت اجتماعی گردهم میآورد. گمین شافت، کنترل اجتماعی قوی ولی غیررسمی است و از طریق سنت از جمله سنت دینی، خانواده و دوستان عمل میکند. در مقابل، مشخصة گزل شافت شکل بروکراتیکتر و غیر شخصیتر سازماندهی و کنترل اجتماعی ناشی از قرارداد {اجتماعی} به پشتیبانی دولت است.
دیوید رایزمن: از قطبنما تا گردشنما
دیوید رایزمن در کتاب تودة تنها با اشاره به پیامدهای سوء فناوریهای رسانهای و مظاهر پیشرفت مدرنیته، سویة تاریک آن را مورد نقد و بررسی قرار میدهد.
وی با اتخاذ دیدگاهی فرهنگی و توجه به نوع شخصیت در تقسیمبندی مراحل زندگی بشر، سه نوع شخصیت را از هم تفکیک میکند: شخصیت سنت راهبر، شخصیت درون راهبر و شخصیت دگر راهبر.
مشخصة شخصیت سنت راهبر، فقدان تحرک اجتماعی و پیوندهای نسبتاً ثابت طایفهای و قبیلهای است.
مشخصة شخصیت درون راهبر، تحرک شخصی در حال رشد، افزایش ثروت و فرصتهای شغلی و جهتگیری به سوی درون است.
ویژگی شخصیت دگرراهبر، جهتگیری تحت تأثیر نیروهای بیرونی وتوجه به «دیگران» است.
اف.آر.لیویس: تمدن تودهوار
مدرنیسم، سنتی ادبی و زیبایی شناختی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بود که بیانگر نوعی بدبینی نسبت به مدنیته و فناوری است. به عنوان مثال، نمایشنامههای برشت، نمایشنامههایی مدرنیستی در حمله به فاشیسم و حرص و آزسرمایهداری است.
لیویس نسبت به پیامدهای تمدن مدرن بدبین بود و مدرنیته را عامل فروپاشی «نظم جاری» میدانست. او در کتاب تمدن تودهوار و فرهنگ اقلیت (1930) علیه فرهنگ تودهوار موضع گرفت و آن را ثمرة منفعت طلبی و جذب نازلترین وجوه مشترک میان توده مردم نامید. لیویس به ویژه نگران ورود کالاهای فرهنگی امریکایی نظیر فیلمهای هالیوودی و رمان ارزان و عامهپسند بود.
ریچارد هوگارت، نظریهپرداز فرهنگ معاصر انگلیسی