تاریخ انتشار: دوشنبه 1393/07/21 - 01:00
کد خبر: 144668

در گفتگو با حجت الاسلام پیروزمند مطرح شد؛

جای خالی «ولی فقیه» در حکومت های دنیا

جای خالی «ولی فقیه» در حکومت های دنیا

چیزی که در زمان اصلاحات بر آن تأکید می شد، نقش مردم در نظام سیاسی اسلام بود که از آن به عنوان مردم سالاری نام برده میشد و چنین وانمود می کردند که مردمسالاری، معارض ولی فقیه سالاری است و این دو را قابل جمع نمی دانستند.

خبرنامه دانشجویان ایران: با ورود به دهه چهارم انقلاب و گذر جمهوری اسلامی از پیچ های سرنوشت سازی چون فتنه 88 و نیز حفظ ثبات و امنیت جمهوری اسلامی در منطقه ای مملو از وحشی گری و کشتار و جنایت، همان قدر که جایگاه ولی فقیه مستحکم تر شده، هجمه های علمی و عملی به آن نیز بیشتر رنگ باخته است.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ همزمان با عید غدیر، طی مصاحبه ای با حجت الاسلام دکتر علیرضا پیروزمند به موضوعاتی پرداخته ایم که تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

در این گفتگو از حجت الاسلام علیرضا پیروزمند درباره علل کاهش هجمه ها به ولایت فقیه پرسیده ایم. وی همچنین درباره این مسئله که وظیفه مدافعان ولایت فقیه در این برهه چیست، به تفصیل صحبت کرده است. پیروزمند با ذکر دلایلی نظیر این که نسل جدیدی در راه هستند که برای اولین بار در مواجهه با شبهات قرار می گیرند و نیز این مسئله که صدور گفتمان انقلاب به جهان نیازمند بازنگری در تبیین های ولایت فقیه است، تاکید می کند: نباید از پرداختن به ولایت فقیه به بهانه کم رمق شدن هجمه ها غافل شویم. متن کامل این گفت و گو پیش روی شماست:

اگر موافق هستید صحبت را با جریان شناسی مختصر و گذرای گروه های موافق و مخالف ولایت فقیه از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی شروع کنیم.

موضوع ولایت فقیه، یک موضوع بی بدیل در نظام سیاسی اسلامی در دوران غیبت محسوب می شود که مردم آثار عملی آن را چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب و چه در زمان حیات حضرت امام(ره) و چه بعد از زمان ایشان مشاهده کردند. به همین دلیل مدافعان و موافقان نسبت به آن اهتمام و حساسیت داشته¬اند. مخالفان هم تلاش کردند که به هر میزان به این مسأله آسیب برسانند و در آن رخنه ایجاد کنند تا به همان میزان منویات خودشان را در نظام اسلامی تحقق یافته تر بیابند.

مخالفان همواره در پیشبرد مقاصد خودشان با سد بزرگی به اسم ولایت فقیه روبرو بودند و توجه داشتند که برای پیشبرد اهداف خودشان باید بتوانند ترکی در این سد وارد کنند، لذا این مسأله بعد از انقلاب اسلامی توسط گروه های مختلفی که بعضاً معارض بودند و یا حداقل در بدو امر معارض نبودند، مورد توجه و انتقاد و مواجهه علمی و مقابله سیاسی قرار گرفت. از گروه های چپ و کمونیست گرفته تا منافقین که به عنوان مجاهدین مطرح بودند، چه قبل از این که قیام مسلحانه خودشان را آشکار کنند و چه بعد از آن؛ این مسأله در دستور کارشان قرار داشت.

بعد از انقلاب نیز گروه های مشابهی مانند نهضت آزادی و ملی ـ مذهبی ها با این مسأله مشکل داشتند. بعد از آن هم رسید به جریانی که به نوعی با امام(ره) در شکل گیری انقلاب همراهی داشت؛ منتها گرفتار نظریات و اصطلاحات ادبیات جامعه شناسی و علوم سیاسی غرب شده بود. این ها هم به واسطه ی مقاصد سیاسی که در بین بود به تدریج و با یک شیب ملایم در مقابل ولی فقیه صف آرایی کردند و بستر مناسبی برای شبهه افکنی در خصوص نظریه ولایت فقیه به وجود آوردند. در یک مقطعی تقریباً هشت ساله، این مسأله به اوج خود رسید و تریبون در اختیار کسانی قرار گرفت که در قالب روزنامه ها و مجلات متنوع و تریبون های دانشگاهی به این مسأله بتازند و در قالب بزرگ کردن موضوع جامعه مدنی و مردم سالاری در نقطه مقابل، نظام سیاسی که جمهوری اسلامی بر آن بنا شده بود و ولی فقیه در رأس آن قرار داشت را مورد تاخت و تاز قرار دهند.

امتداد آن با یک فاصله زمانی که به فتنه 88 منجر شد، به نظرم خوشه چینی بذری بود که آنها کاشتند و سال ها انتظار داشتند تا از آن ثمر بگیرند و مردم را به شکل توده ای در مقابل ولی فقیه قرار دهند. لذا اوج این معارضت و مخالفت در جریان  فتنه 88 ظاهر شد.

آیا شبهه ای درباره ولایت فقیه وجود دارد که تاکنون پاسخی به آن داده نشده باشد؟

این که شبهه ای باشد که پاسخی برای آن گفته نشده باشد، چنین چیزی نیست. بهتر بود سؤال این گونه مطرح می شد: آیا شبهاتی هستند که همچنان بتوانند جامعه جوان و نخبگان ما را تحت تأثیر قرار دهند تا از این طریق آنها را از نظام سیاسی فاصله بدهند؟

در این صورت بنده پاسخ می دهم، بله؛ همچنان لازم است به یک سری از آن شبهات پرداخته شود و پاسخ های دقیق تر و جامع تر به آنها داده شود. مثلاً: چیزی که در زمان اصلاحات بر آن تأکید می شد، نقش مردم در نظام سیاسی اسلام بود که از آن به عنوان مردم سالاری نام برده میشد و چنین وانمود می کردند که مردمسالاری، معارض ولی فقیه سالاری است و این دو را قابل جمع نمی دانستند. به نظرشان می آمد که اگر بخواهند اختیار و زمام حکومت را به ولی فقیه بسپارند، مردم صرفاً باید فرمان پذیر باشند و یک نفر فرمانده آنان.

از آن طرف هم نظام اسلامی را با الگوی دموکراسی مقایسه می¬ کردند و تصورشان بر این بود که الگوی دموکراسی توانسته مشارکت مردم را جذب کند و بدون مشارکت مردم، هیچ نظامی قابلیت بقا پیدا نخواهد کرد. به همین دلیل لازم می دانستند که همه باید به سمت مردم سالاری گرایش پیدا کنند.

نتیجه هم این شد، که آنها هم در مشروعیت ولی فقیه و هم در اختیارات ولی فقیه و هم این که اساسا ولی فقیه چه کاره است؟ شبهه وارد کردند و نسبت به همه ی این ها، مطلب را به گونه ای دیگر مطرح کردند؛ به حدی که می خواستند بحث مشروعیت را از جانب مردم برای ولی فقیه تأمین کنند و برای این مسند مشروعیت الهی قائل نباشند. و بالاتر این که اختیارات او را تابع میزان رأی مردم قرار دهند و این گونه وانمود کردند که همه شما در این امر اشتباه کرده اید؛ اساساً چنین شخصی ولایت ندارد و باید عادتاً قائل به وکالت یا نظارت فقیه شوید. فقیه آن کسی است که می تواند حداکثر ناظر بر حفظ اسلامیت نظام باشد و یا یک پله پیشرفته ترش، وکیل باشد، به این معنا که از جانب مردم او را وکالت داده اند تا بر حفظ اسلامیت نظام مراقب باشد.

چه عنوان نظارت را به کار بگیریم و چه عنوان وکالت، هر دوی آنها در این امر مشترکند که به معنای ولایت نیستند. ولایت یعنی زعامت، سرپرستی، هدایتگری و حق تصرف.

آنها می خواستند چنین بباورانند که اساساً جامعه حاصل یک قراداد اجتماعی می باشد و شیوه ی اداره آن و اختیارات مسئول و رئیس آن جامعه تابع قراداد اجتماعی است و وقتی تابع قراداد اجتماعی شد، مردم باید نظر بدهند که چه کسی و چقدر ولایت داشته باشد، زمان ولایتش چقدر باشد. کم و زیادش در دست خود مردم باشد و هر وقت هم نخواستند، می توانند آن را تغییر دهند. اسم این را گذاشته بودند مردم سالاری.

شبهه دیگری که بسیار مطرح شده و از تفاوت های ولایت فقیه و ولایت فقه صحبت می کند را نیز می توانیم در زمره شبهات مهم که همچنان نیاز به پاسخ دارد، بدانیم؟

بله، شبهه دیگری که می تواند مطرح باشد این است که آیا بین ولایت فقیه با ولایت فقه تفاوتی وجود دارد یا نه؟ یعنی وقتی فقیه، زعامت جامعه را برعهده بگیرد معنایش این است که یک کتاب قانونی به اسم فقه در اختیار دارد که در حقیقت شخص نیست که ولایت می کند، کتاب است که ولایت می کند و او طبق آن کتاب حکم صادر می کند و طبق آن تصمیم گیری می کند. پس تفاوت بین ولایت فقیه با ولایت فقه در چیست؟

یک امر مسلم است و آن این که تصمیمات ولی فقیه باید از ناحیه و نمایندگی خدا، رسول و ائمه علیهم السلام باشد. اگر حرکت، تدبیر و تشخیص او مبتنی بر فرهنگ و مذهب و معارف ایشان نباشد، این امر مشروعیت ندارد. این مقدارش مسلم است. اما آن چه محل ابهام می باشد، این است که با فرض قبول این مطلب، آیا برای خود این شخص به عنوان ولی فقیه مازاد بر قانون و کتاب نقشی قائلیم؟ و اگر نقشی قائلیم چه نقشی؟

نکته دیگری که در پی این بحث قابل طرح می باشد، این است که سایر مراجع معظم که در زمان حیات ولی فقیه حضور دارند و مقلّد دارند، چه نقشی در عرض ولی فقیه دارند؟ آیا آنها هم در امر ولایت شریک هستند یا نه؟ علت مطرح بودن این سؤال آن است که خیلی زمان نگذشته از عصری که عصر مبسوط الید بودن ولی فقیه نبود؛ یعنی قبل از انقلاب. در آن زمان مردم تجربه متفاوتی داشتند و آن عبارت است از تقلید از مرجعیت. مراجع هم متعدد بودند و هر مقلِّدی از مرجع خودش تبعیت می کرد و تضادی هم پیش نمی¬آمد. مثل مسائل مربوط به موسیقی و سود معاملات بانکی و ... و هر کسی طبق نظر مرجع خودش عمل می کرد.

بعد از انقلاب که موضوع ولایت فقیه مطرح شد، یک پدیده جدیدی شکل گرفت و مفهوم مرجعیت استمرار پیدا کرد. این موضوع، از نظر علمی و عملی سؤال برانگیز شد که آیا مراجع معظمی که قبل از انقلاب به نحو مساوی سهم و نقش داشتند، بعد از انقلاب باید کاملاً صحنه سیاسی را ترک کنند یا نه؟ به این قبیل شبهات جا دارد که بیشتر پرداخته شود.

در سال های اخیر به نظر می رسد هجمه ها به ولایت ـ حداقل در داخل کشور ـ کاهش یافته است. چه دلایلی را برای این مسأله می توان متصور بود؟

به نظر بنده چند جهت، عامل این مسأله می باشد که نباید از آنها غفلت کرد:

ابتدا کسانی که در مقطعی معارضت و مخالفتشان با نظریه ولایت فقیه، یک مواجهه علمی بود، در فتنه 88، جریانی را به وجود آوردند که این مواجهه علمی از شکل علمی خود خارج شد و شکل میدانی به خود گرفت و در کوچه و خیابان در مقابل نظام ایستاد و شعار سر داده شد و مردم مورد تهدید قرار گرفتند. این پدیده خیلی از مسائل را روشن کرد. مهمترین نتیجه اش این بود که به طور کلی زمینه مناسب برای مواجهه علمی را از بین برد.

ثانیاً؛ حداقل ماهیت اغراض پشت صحنه عده ای از کسانی که در ظاهرِ مذاکرات علمی این نوع بحث ها را می کردند، برای مردم روشن شد. مردم یک بصیرت نسبت به این نوع افراد پیدا کردند. این بصیرت مبدأ این شد که آن حرف هایی که می زدند و آن ژست های علمی هم که می گرفتند برای این بود که فردا روزی بیایند و چنین حرکتی را در مقابل نظام انجام دهند. لذا به طور طبیعی تمایل مردم به حرف های آنان کمتر شد.

نکته سومی که اتفاق افتاد این بود که در این سالیان اخیر مخصوصاً در سال 88، مردم به رأی العین نقش بی بدیل ولایت را تجربه کردند و اگر کسی هم شک و شبهه داشت، دیگر ولایت را باور کرد و از عمق جانش این نقش را دریافت. اگر نبود این عمود خیمه، این پرچمدار با بصیرت، با استقامت، با انصاف و با صداقت، جامعه از این بحران ها عبور نمی کرد و قطعاً انسجام اجتماعی کشور از هم می پاشید.

بعید نبود اگر آن روال پیش می رفت، الان دشمنان کشور و اسلام بر گرده ی مردم سوار بودند. این موضوع را مردم مشاهده و احساس کردند. این وجدان عملی، کار خیلی از مذاکرات نظری را انجام داد ولو هزینه سنگینی داشت؛ ولی به هر حال این اتفاق افتاد. این امر باعث شد که اگر کسی الان بخواهد همان حرف هایی را که در زمان موسوم به اصلاحات زده می شد، بزند، دیگر مردم گوش شان به آن حرف ها بدهکار نیست و حوصله آنها را ندارند.

عامل بعدی این است که آنها هر چه زور علمی داشتند، زدند و هر طور که تواستند شبهه افکنی کردند و از هر طریقی که تواستند، شبهه و ایراد وارد کردند و دیگر حرف نویی برای گفتن نداشتند تا بخواهند به بهانه طرح حرف های نو، مجدداً بحث را در جامعه و محافل علمی داغ کنند. البته یک مقداری به تبع پس لرزه های فتنه، جو عمومی جامعه کمی امنیتی شد و یک مقدار ترس ابراز نظر هم چاشنی این قضیه شد.

اما با همه این تفاصیل عرض اصلی من این است که هیچ کدام از این موارد و عوامل نباید باعث غفلت ما و جامعه انقلابی شود. غفلت یعنی احساس امنیت و اطمینان نسبت به این که این حرف ها دیگر مطرح نمی شود و اگر هم مطرح شود، تأثیرگذار نخواهد بود. بنابراین لازم نیست برایش وقت بگذاریم و انژری صرف کنیم! در صورتی که این گونه نیست.

قرائن و مصادیقی دارید که حرف شما را در ضرورت پرداختن به ولایت فقیه در ادامه انقلاب تایید کند؟

جریان فتنه با همه ی تلخی هایش درس های بزرگی داشت. یکی از درس هایش این بود که در جبهه مقابله با ولایت افرادی مشاهده شدند که از آنها انتظار چنین موضع گیری نبود که در مقابل ولی فقیه صف آرایی کنند و در حمایت از ولی فقیه پایشان سست شد. ای کاش حداقل سکوت می کردند! چرا این کار را نکردند؟ یک چرای بزرگ در ذهن همه مردم ایجاد شد.

آیا علما، نخبگان، جوانان و مردم همه ی زوایای موضوع ولایت فقیه برای شان حل شده و باید انتظار داشت در چنین ابتلائاتی دست و پای شان سست نشود؟ آیا این پدیده نسبت به این که برای همه به میزان لازم اعماق آن حل نشده است، یک زنگ خطری نیست؟ آیا همه آن هایی که تردید و یا مخالفت کردند همه شان ضدانقلاب بودند؟ آیا مسائل برای مردم حل شد؟ مجاب شدند؟ متقاعد شدند؟ چند درصد مردم این گونه بودند؟ و چند درصد مردم گفتند حالا ببینیم که بعد چه می شود؟ پاسخ به این سؤالات خیلی مهم است.

بر فرض این که بگوییم تمام این مسائل حل شد، آیا جامعه توقف می کند و از حرکت بازمی¬ ایستد؟ نسل به نسل در پی هم می آیند، چه مصونیتی داریم نسبت به نسلی که چند سال بعد به بار می نشیند و فعالان صحنه سیاسی و مدیریتی کشور می شوند، تحت تأثیر یک جریان دیگری و به بهانه های واهی قرار نگیرد؟ این مسأله هیچ وقت تعطیل بردار نیست. خیلی اشتباه بزرگی است که وقتی کسی توی گوش ما می زند، بیدار شویم و یا کسی به ما مرده باد بگوید، آن وقت برگردیم و به¬ او نگاه کنیم! نباید بگذاریم کار به آن جا برسد. باید پیشگیرانه عمل کنیم.

نکته سوم این است که اگر فرض کنیم در مقیاس ملی مسأله برای¬مان حل شده و طوری پایه ریزی شده که نسل های آینده هم از آن مصون هستند، در مقیاس دیگری بحث وجود دارد و بر آن اساس است که باید بحث را جدی گرفت و آن موضوع الهام بخشی الگوی مردم سالاری دینی در مقیاس منطقه ای و جهانی است. هر تحول سیاسی که رخ می دهد و نظام سیاسی گذشته فرو می ریزد، اولین پرسشی که مقابل انقلابیون مطرح می شود، این است که ساختار سیاسی کشورشان را چگونه پایه ریزی کنند؟ چنان که در کشور ما و کشورهای منطقه که در آنها تحول رخ داده، هم این گونه بود.

رژیم استبداد در کشور ما فرو ریخت و بعد از آن اولین سؤالی که مقابل نظام وجود داشت، این بود که نظام جدید، جمهوری است یا نه؟ جمهوری دموکراتیک است یا اسلامی؟ این جا بود که امام(ره) فرمود: جمهوری اسلامی؛ نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. توی این حرف، یک ساختار سیاسی نهفته است که ولایت فقیه از آن استخراج می¬ شود و در مقابل نظام دموکراسی غرب، مشارکت متفاوتی تجربه شد.

شناسایی این الگو، استحکام بخشی این الگو و صادر کردن این الگو یکی از نقاط مهم تجربه سیاسی انقلاب اسلامی است که هم به شدت مورد نیاز سایر کشورها است و هم به سرعت جبهه استکبار را متزلزل می کند و مشروعیت حضور سیاسی اش را در سایر کشورها، به ویژه کشورهای اسلامی زیر سؤال جدی می برد.

این امر مستلزم این است که تمرکز بیشتری روی این موضوع به عمل آید. به همین دلیل پیشنهاد می کنم که شایسته است نخبگان حوزوی و دانشگاهی تلاش کنند تا این که نظریه مردمسالاری دینی را به الگوی مردم سالاری دینی تبدیل کنند. منظور این است که از بیان مفاهیم پایه عبور کرده و به ارائه یک الگو دست یابند؛ الگویی که در آن نسبت عوامل مختلف تولید قدرت، توزیع قدرت و بهره مندی از قدرت مشخص شده و ارتباطش با همدیگر معلوم می باشد. یک مقدار باید جزئی تر و عملیاتی تر نحوه ی پیوند ولایت بین ولی فقیه و مردم را روشن کنیم و عرصه ها و میدان هایش را مشخص کنیم.

فعالیت برجسته ای در این راستا انجام شده که محصولش برای مخاطبان مفید باشد؟

ما در کتابی به عنوان «نظام معقول» که انتشارات کتاب فردا آن را منتشر نموده است، بعضی از این شبهاتی را که بیشتر لازم است به آن پرداخته شود، با بضاعت ناچیزمان شرح بیشتری داده ایم. در تبیین تبدیل نظریه به الگو نیز، یک مقاله ای را در نشست راهبردی مقام معظم رهبری ارائه خواهیم کرد. در آن مقاله سعی کرده ایم یک گام کوچک در این راه برداریم.

نتیجه ی عرضم در پاسخ به سؤال شما این شد که در عین اینکه هجمه لفظی و علمی به موضوع ولایت فقیه در این سال ها کم شده؛ ولی این دلیل نمی شود که از این مسأله غافل شویم.

جایگزین «ولایت»ی که ما در اسلام و تشیع داریم در تمدن غرب، کدام مفهوم است؟ به عبارت دیگر، تمدن غرب خلأ ولی فقیه را در نظام خود با چه چیزی پر کرده است؟

این موضوع در آن جا یک ظاهر دارد و یک باطن و واقعیتی. ظاهرش این است که آنها چون بنا را بر بحث مشارکت و اکثریت مردم می گذارند، نماد این حضور مردمی و مشارکت مردمی، بیش از همه در پارلمان ها ظاهر می شود. لذا پارلمان ها مرکز و مدار اصلی اراده مردم محسوب می شوند. به همین خاطر رئیس جمهور، نخست وزیر و یا هر کسی که بر حسب ظاهر بر مسند قدرت می نشیند، قدرتش تحت سیطره پارلمان ها قرار دارد. مثلاً مجلس سنا، مجلس نمایندگان و ... بنابراین نوع این کشورها یک محور قدرت دارند؛ ممکن است رئیس جمهورباشد، ممکن است نخست وزیر باشد و ممکن است در بعضی جاها به صورت فدرالی اداره شود که قدرت های منطقه ای بیشتر باشند و در مسائل اصلی یک مرکزیتی کارها را دنبال کند و یا در بعضی جاها به صورت متمرکز باشند. ولی فارغ از این تنوع، ظاهری که وجود دارد این است که یک شخص تصمیم گیرنده است و قدرت ها همه به سوی اوست، منتها این فرد تحت سیطره پارلمان ها کنترل می شود و پارلمان ها هم از طریق مردم انتخاب می شود. این صورت ظاهر قضایا.

ولی یک صورت واقعی هم دارد؛ خصوصاً وقایع سالیان اخیر که در منطقه رخ داده است مثل افغانستان، عراق، فلسطین، مصر، لیبی و ... حتی حوادثی که در داخل خود آن کشورها اتفاق افتاده است و دارد اتفاق می افتد واقعیت را روشن کرده که مسأله رأی اکثریت و حاکمیت اکثریت به یک شوخی و طنز تاریخی تبدیل شده است. این را، هم خودشان فهمیده اند و هم مردمشان. به همین دلیل است که در قلب آمریکا جنبش وال استریت ظاهر می شود و حاکمیت 1% و 99%  مطرح می شود.

این حرف ها را جایی می گویند و کسانی می زنند که خودشان را مهد دموکراسی و پیشرو در دموکراسی می دانند. در آن جا این واقعیت عیان شده که یک اقلیت سرمایه دار از طریق پول، رسانه و از طریق نفوذ در ارباب قدرت، تعیین کننده هستند. آنها جنگ راه می اندازند تا جیبشان را پر کنند، صلح می کنند تا جیبشان را پر کنند، تحریم می کنند تا جیب شان را پر کنند، گروهک های تروریستی به وجود می آورند تا جیبشان را پر کنند، آدم می کشند تا جیبشان را پر کنند و هر ترفند دیگری که بتوانند، انجام می دهند.

البته این اقلیت سرمایه دار و صاحب قدرت، برای این که الگو بخشی خودشان را در دنیا حفظ کنند، تلاش وسیعی داشته و هنوز هم دارند، ولی در آن شکافی به وجود آمده برای این که بحران های نظام سرمایه داری را به پیرامون منتقل کنند. یعنی وقتی که مردم کشورهای توسعه نیافته به آن کشورها ـ آمریکا و اروپا ـ نگاه می کنند، بگویند همه چیزشان حل شده است؛ یعنی آزادی، بهداشت، امنیت، سلامت دارند و ... تا رغبت پیدا کنند که خودشان را به آنها برسانند و این خیلی برایشان منفعت است؛ هم منفعت سیاسی، هم اقتصادی، هم فرهنگی و هم اجتماعی.

برای این که این باغ را بتوانند سبز نشان دهند، بحران هایشان را به اطراف و پیرامون منتقل می کنند. یعنی از منابع انسانی و طبیعی کشورهای دیگر استفاده می کردند تا ضعف¬ های اقتصادی و اجتماعی خودشان را بپوشانند. در جایی جنگ راه می انداختند تا توجه مردم جهان را به آن نقطه جلب کنند. این ترفندها را همیشه به کار برده اند و هنوز هم به کار می برند؛ منتها این ترفندها در حال رنگ باختن است.

دلایل عمده ضعیف شدن نظام های غربی در این خصوص یا به قول شما، رنگ باختن ترفندهای آن ها چیست؟

اولاً؛ این که کشورهای مستعمره به استعمار نو، دوره به دوره هوشیارتر می شوند و بیشتر متوجه می شوند که چپاول شان می کنند. لذا سخت تر منافع خودشان را در اختیار کشورهای غربی قرار می دهند.

ثانیاً؛ شکاف طبقاتی درونی هم روز به روز درون آن کشورها خودش را بیشتر نشان می دهد. مثل جنبش موسوم به وال استریت که یک نمونه بزرگ و مهم در این قضیه می باشد. همین مسأله به ضمیمه ی اقدامات مفتضحی که آمریکا در منطقه انجام داد، زمینه فاصله گرفتن ملت ها به ویژه مردم مسلمان از آمریکا را بیشتر فراهم کرده و این همان پیچ تاریخی است و این همان مقطعی است که آبستن حوادث مهمی در مقیاس بین المللی است.

به همین دلیل الگوی مردم سالاری دینی باید به عنوان یک موضوع مهم و قدرت آفرین برای نظام های اسلامی قلمداد گردد و باید آن را مهم شمرد و زوایای بحث را پیش برد و بر اساس آن الگوهای متناسبی که به درد جهان اسلام و حتی غیراسلام می خورد، استخراج کرد تا بتوانند پیش بروند.

طبیعی است که در کشورهای مسلمان نمی توان بحث ولایت فقیه را مطرح کرد، چه برسد به کشورهای غیراسلامی. منتها بر این بنیان می شود الگوی متفاوت دموکراسی طراحی کرد که مشارکت مردم در آن واقعی تر شود.

* گفتگو از علیرضا صداقت

نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
گشایش‌های ارزی با سفر رئیس بانک مرکزی به عربستان در راه است؟
۲۶ کارگر نمونه توسط رئیس جمهور تقدیر می‌شوند
پذیرفته‌شدگان چندبرابر ظرفیت آزمون استخدامی آموزش‌وپرورش برای تحویل مدارک چه کنند؟
آتش سوزی در یک ساختمان اقامتی در محدوده میدان ولی‌عصر
تلاش مافیای خودرو برای ممانعت از ورود خودروهای برقی به کشور
فرود هواپیمای اسرائیلی در عربستان
سرقت تلفن همراه پشت چراغ قرمز در کمتر از ۳۰ ثانیه +فیلم
کاریکاتور| کار گذاشتن ابزار جاسوسی در بدن داوطلبان کنکور توسط پزشک
افتتاحیه ششمین نمایشگاه توانمندی‌های صادراتی ایران +عکس
قبض این مشترکان برق ۲۴ برابر می‌شود
کاریکاتور| ساعت به وقت غزه
اعلام حمایت دانشجویان اردبیلی از جنبش ضدصهیونیستی
دستگیری بیش از ۶۰۰ نفر در جنبش دانشجویی ایالات متحده
کاریکاتور| پاسخ مسخره!
قدردانی زلفی‌گل از دست‌اندرکاران حفظ سلامت کنکور
ایران جزو آسیب‌پذیرترین کشورها از بلایای طبیعی
زلفی گل: جوسازی‌های ایجادشده در خصوص اخراج استادان صحت ندارد
نامه رئیس دانشگاه میبد به رئیس دانشگاه کلمبیا: به دانشجویان غیور خود فرصت اعتراض بدهید
دیپلمات ایرانی: جنبش دانشجویی در خط مقدم اعتراض‌ به حامیان نسل‌کشی در غزه است
جنبش دانشجویی در آمریکا بیداری وجدان ملت‌هاست
سازمان بهداشت جهانی: باید فورا در غزه آتش‌بس برقرار شود
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top