لکن آنچه که در میدان عمل رخ میدهد لزوما منطبق بر گزاره فوق نیست و مکررا مشاهده میشود که ارتباط بعضا تنگاتنگ برخی از تشکلهای دانشجویی با احزاب و اشخاص سیاسی تا چه میزان بر کالبد دانشگاه جمهوری اسلامی سایه افکنده و آن را در بسیاری از موارد از ماهیت اصلی خود دور ساخته است.
نتیجتا نمیتوان در بررسی وضعیت چگونگی مواجههی تشکلهای دانشجویی با گروههای سیاسی، بسنده به شعارهایی کرد که نهادها و سازمانهای رسمی برای وصف بایدها و نبایدهای دانشگاه سر میدهند. درواقع فاصله قابل توجهی میان هست و نیست با باید و نباید ایجاد شده است که برای شرح و تحلیل آن باید ابتدا فضایی به دور از سطحینگری و شعارزدگی تدارک دید.
اتفاقی که بحث فوق را مجددا بر سر زبانها انداخت و باعث شد به این بهانه چالش بین سیاست و دانشگاه برای چندمین بار در صدر توجهات کسانی قرار گیرد که به نحوی با جامعه دانشگاهی کشور در ارتباط اند، به حواشیِ انتخاب غلامی وزیر علوم دولت دوازدهم مرتبط میشود.
از گمانهزنی انتخاب رییس دانشگاه بوعلی سینای همدان به عنوان وزیر علوم تا جلسه رای اعتماد وی در مجلس شورای اسلامی، سلسله حوادثی رخ داد که از کنار هم قرار دادن این حوادث میتوان پی به معادلات پیدا و پنهانی برد که در این پروسه دخیل بودهاند. یکی از این اتفاقات تجمعاتی بود که در اعتراض به معرفی غلامی به مجلس از سوی برخی تشکلهای دانشجویی که عمدتا خود را منتسب به جریان اصلاحطلب کشور میدانستند، در چند دانشگاهِ کشور برگزار شد که این تجمعهای ولو کم فروغ و کم تعداد، مطالبه مشخصی را پیگیری میکردند که از آن میتوان به عنوان "فشار به دولت برای صرف نظر از انتخاب غلامی" نام برد و جالب اینکه اغلب مصادیقی که در مخالفت این دانشجویان با گزینه وزارت علوم مطرح میشد، شباهت بسیاری به مباحثی داشت که سابق بر این از طرف تعدادی از گروههای سیاسیِ رادیکال میشد. این شباهت بین طیفی از دانشجویان با عناصر تندروی سیاسی در حالی ایجاد شده بود که خود آن رجال مذکور از اظهار مخالفت علنی با وزیر پیشنهادی علوم ابا داشتند. به عبارت بهتر در این بین، دانشجویان به مثابه سپری عمل میکردند که مانع از اصابتِ تیرِ هزینههای سیاسی به لیدرهای سیاسی این قائله میشدند و این صحنهگردانان بودند که از دانشجویان در قالب "فداییان استراتژی" بهره میجستند.
شاید بتوان از مواضع رضا فرجی دانا در این راستا نام برد و آن را مثالی برای اثبات مقدمه ذکر شده در سطرهای قبل دانست. چرا که رضا فرجی دانا وزیر اسبق علوم که دانشجویان تجمع کننده وی را گزینه مطلوب وزارت میدانستند، خود از نامزدی حمایت میکرد که به تعبیر دانشجویان گزینه مطلوبی برای مدیریت سازمان آموزش عالی نبود. به دیگر سخن، حمایت فرجی دانا از وزیر پیشنهادی تا حدود زیادی تجمعکنندگان مخالف غلامی را در بحران هویت قرار داد. زیرا دانشجویانی که خود را هواداران فرجیدانا میدانستند، با حمایت وی از کسی روبرو شده بودند که از زاویه نگاهِ دانشجویان درست نقطه مقابل فرجی دانا قرار داشت. در میان سکوت رهبران اصلی اصلاحطلبان به انتخاب غلامی و این تضادی که در این بین پیش آمده بود، بسیاری از دانشجویانی که علقه جناحی به جریان اصلاحطلبی داشتند و خود را شاخه دانشجویی برخی از این احزاب میدانستند، را به این سو متمایل کرد که عناصر شاخص جریانات سیاسی حاضر به همراهی با مطالبات حداکثری هوادارانشان نیستند و در اغلب موارد به آنها به دیده ابزاری جهت پیشبرد اهداف دانشجویی مینگرند که به نظر میرسد رفته رفته شاهد افزایش شکاف روزافزون میان جوانان اصلاحطلب با تصمیمگیران این جناح باشیم. روندی که در جریان مقابل نیز مشاهده شده و در شرایطی که برخی گروههای دانشجویی هویت خود را به عناصر سیاسیِ اصولگرا گره میزدند، با این حقیقت مواجه شدند که در بزنگاههای اصلی، هیچ کدام از جریانات حاضر نیستند که منافع قبیلهای خویش را فدای آرمانها و مطالبات هواداران جوان خود کنند و آنها نیز در صدد بکارگیریِ ابزاریِ جوانان و به ویژه دانشجویان هستند.
البته از منظر نگارنده، مجموعا تجارب اینچنینی برای دانشجویان و علی الخصوص تشکلهای دانشجویی میتواند رشد فکری این قسم را به دنبال داشته باشد. چرا که تکرار حوادثی از این دست دانشجویان را به این نتیجه خواهد رساند که نباید برای به دست آوردن قدرت اثرگذاری دنباله رو منفعت طلبی احزاب باشند و آنچه که تقویت اثرگذاری را به دنبال خواهد داشت همان پرورش "استقلال" دانشجویان از تمامی دستهای اختاپوسیِ است که هریک به نحوی سوء استفاده از اقشار جوان و نخبه برای پیشبرد مقاصد خود، در دستور کار قرار دادهاند.
*گزارش از محمد نوروزی