پیشرفت فقط به کیفیت و جذابیت بصری این پویانمایی محدود نیست. اتفاق مهمتر اینکه بالاخره انیماتورهای ما «فانتزی» را به معنای واقعی عملی کردند؛ چون تنها مسیر ورود به قلب و مغز مردم و به ویژه کودکان و نوجوانان توسط انیمیشن، خیالپردازی و فانتزی است. این درحالی است که یکی از مشکلات اصلی آثار پویانمایی در سینما و تلویزیون ما فقر خیال و عناصر فانتزیک است. یعنی بیشتر کارتونهایی که در اینجا ساخته میشود گویی یک فیلم سینمایی است که کارتونیزه شده.
هادی محمدیان و گروهش با این انیمیشن، یک تجربه بسیار بزرگ و مهم را برای به دست آوردن دل بچهها از سر گذراندند. چون شخصیتهای محوری و قهرمانان این أثر، حیوانات هستند. معمولا نونهالان به کارتونهایی که در قلمرو حیوانات میگذرند و افسانههایی از زبان و نگاه موجوداتی غیر از انسان را ترسیم میکنند، بیشتر علاقهمند میشوند. «فیلشاه» یک ماجرای تاریخی-مذهبی را از زاویه دید موجوداتی غیر از آدم که کاراکتری شبه انسانی و عاطفی دارند میبینیم و هیجان و طنز هم چاشنی درام این انیمیشن شده است.
یک کارتون، در عین ساده بودن و سهولت برقراری ارتباط با آن باید دارای مولفههای فکری و اعتقادی هم باشد. «فیلشاه» نیز دارای چنین شاخصههایی است، اما از اعلام و شعارزدگی عبور کرده و محتوای مقدس این أثر در بستر سرگرمی، اعمال میشود.
هر چند که گرههای داستانی این کارتون کافی نیست و باید پیچ و خمهای دراماتیک بیشتری در روایت ایجاد میشد. ظاهر کاراکترها نیز تا حدودی زمخت هستند. هر چه کاراکترهای یک انیمیشن به ویژه اگر غیر آدم باشند- از ظرافت و زیبایی بیشتری برخوردار باشند، تأثیر بالاتری میگذارند. قهرمان این قصه یعنی فیل ساده لوح اما سختکوش باید شکل و شمایل دلبرانهتری میداشت تا «فیلشاه» شاهکار شود.