به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ رضا مشتاقی در نقدی درباره فیلم لاتاری نوشت:
(خطر لو رفتن داستان)
1- - پسر جون، اسمت چی بود؟
- امیرعلی
- ببین امیرعلی! ایشون درست میگه. ما بیغیرتیم!
اصلیترین حرف «لاتاری» همین است که مرتضی به امیرعلی میگوید. اهمیتی هم ندارد که موسی بلافاصله آشفته و عصبانی میگوید «من این رو نگفتم، من این رو نگفتم». کل فیلم دارد در داستان و در دیالوگها همین حرف را میزند و این اصلاح سراسیمه و سردستیِ شفاهی تاثیری ندارد. آن چه از فیلم بر میآید این است که ناموس یک دختر ایرانی به تاراج رفته و آبروی دختران دیگری در معرض غارتِ اغیار است؛ اما واکنش کسانی که وظیفهی تامین عدالت قضائی و امنیت ملی را دارند به این ماجرا، سراسر چشمپوشی و سهلگیری است. با توجیهاتی از قبیل آنکه «شاکی خصوصی وجود ندارد» و «شما سرت تو فوتبال بوده خبر نداری، این قدر از این چیزا زیاد شده» و ... .
فیلم به ما میگوید یک عاشقِ دلآزرده و یک مربی فوتبال غیرتشان به جوش آمده است اما آنها که وظیفهی حفاظت از ناموس ملی را دارند، با سعهی صدر و بیخیالی با چنین موضوعی مواجه میشوند. فیلم میگوید «آنها بیغیرتند».
2- حرف فیلم اما فقط این نیست. غیرت داشتن و نداشتن یک مسئول احتمالا به خودش ربط دارد، اما فیلم دارد میگوید اینها ناکارآمد و وظیفهنشناس هم هستند. مقام قضایی فیلم از احتمال وقوع یک جرم سازمانیافته مطلع میشود، اما با بیخیالی این اعلام جرم را که طبق مواد 65 و 67 قانون آئین دادرسی کیفری موظف به پیگیری آن است نادیده میگیرد. مسئول امنیتی فیلم – مرتضی- هم علیالظاهر کاری نمیکند و از موسی و امیرعلی دلیل و مدرک بیشتری برای پیگری کار نمیخواهد. صرفا وجود چنین امری را میپذیرد و خبر میدهد که «از این دست موارد بسیار است»؛ و این همه در حالی است که موسی نه به عنوان یک شهروند عادی، بلکه به عنوان همرزم قدیمی این دو مقام رسمی نزد آنها رفته است. فیلم به ما میگوید حتی «پارتی» که گرهگشای گرههای ناگشودنی در جامعهی ما است نیز نمیتواند مقام قضائی و امنیتی را به انجام وظیفهیشان در حفاظت از امنیت و ناموس ملی وادارد. این دو مقام یا نمیتوانند، یا نمیخواهند. در هر صورت ناکارآمد هستند و اینجاست که شهروند عادی باید با تکیه بر «غیرت» وارد کارزار شود و از ناموس خود دفاع کند.
3- مشکل دوم این جا رخ مینماید. این روزها چنان برداشت میشود که فیلم در ستایش «غیرت» است و آنچه که موسی و امیرعلی را برمیانگیزاند تا به دوبی بروند، غیرت این دو است. تحسین غیرت کار تحسینبرانگیزی است. دعوت به این که اگر کاری را مقامات رسمی بر زمین گذاشتند شما آن را بردارید نیز پسندیده و مسئولانه است؛ اما فیلم در تعریف سوژهی غیرتورزی ره به بیراهه برده است. نوشین نسبتی با موسی و امیرعلی ندارد. روزگاری معشوق امیرعلی بوده که پس از مدتی وی را از خود رانده و جلای وطن کرده است. برفرض که بپذیریم همان محبت پیشین میتواند مبنای غیرتورزی امیرعلی باشد؛ اما باز هم احساس امیرعلی، غیرت نیست. غیرت احساس درونی اشخاص است برای حمایت و پاسداری از عزیزانشان در برابر اغیار. غیرتی که در دفاع مشروع از عِرض و ناموس و خویشان و عزیزان تجلی پیدا میکند و مورد پذیرش شرع و قانون نیز هست. حال که نوشین از دنیا رفته است، مورد جنایت و ستم قرار گرفتن وی دیگر نمیتواند مبنای غیرتورزی باشد. آنچه این جا امیرعلی را به حرکت در میآورد، خشم است و نه غیرت. خشمی که این بار اجرایی کردن آن نه مورد پذیرش شرع است و نه قانون. این جا برای فرونشاندن خشم، باید دادخواهی کرد و مراجع و مقامات آن هم مشخصاند. امیرعلی اینکار را نمی کند.
4- امیرعلی و موسی عازم دوبی میشوند. تا آخر داستان نمیدانند چه شده است. بالاخره نوشین وادار به رابطهی نامشروع شده یا نه؟ خودکشی کرده یا کشته شده؟ تقصیر آن مردک ایرانی است یا آن شاهزادهی اماراتی و آدمهایاش؟ هیچ نمیدانند. تنها میدانند که از مرگ نوشین خشمگیناند و با همین خشم میخواهند مقصرین را مجازات کنند. شرعا اجازهی این کار را دارند؟ نه. قتل یک انسان بیاجازهی حاکم شرع، آن هم زمانی که دولت مستقر اسلامی وجود دارد، هیچگاه پذیرفته نشده است. قانونا چطور؟ باز هم نه. اگر شاهزادهی اماراتی مفسد فیالارض هم باشد، قتل او بدون اجازهی دادگاه – ماده 302 قانون مجازات اسلامی- مجاز نیست و این یعنی موسی در بهترین حالت یک مجرم است و در بدترین حالت یک قاتل. فراموش نکنیم که در فیلم موسی دیندار و شدیدا مقید نشان داده میشود، در حدی که حتی حاضر به پاسخ گفتن به آدرس پرسیدن زنانِ بدون پوشش شرعی در امارات نیست. با این وجود، خشم موسی را وا میدارد که تمام اصول شرعی و قانونی را زیر پا بگذارد و خود در جایگاه قاضی بنشیند و خود حکم را اجرا کند. به قول شیخ اجل سعدی – علیه الرحمه- «نه بر حکم شرع، آب خوردن خطاست/ وگر خون به فتوی بریزی رواست». موسی در غیاب چنین حکم و فتوایی عمل میکند.
5- این خطاکاری در داستان و طی یک درام ایرادی ندارد. کاراکترها قرار نیست ملائک مقرب باشند. میتوانند خطا کنند. مشکل از آن جا شروع میشود که این خطاکاری در بیرون از فیلم هم تقدیس شود و خشم را غیرتی دینی و ملی بدانیم. خشم موسی همانطور که گفتیم، غیرتی دینی نیست. غیرت ملی هم نیست. موسی کاری ندارد که همان لحظه که در دوبی هست چند دختر ایرانی دیگر در دوبی در معرض هتک ناموس قرار دارند و چند دختر ایرانی دیگر درون وطن پا در این راه گذاشتهاند. فکر و ذکر موسی و امیرعلی، ترمیم زخم برداشته شده در ماجرای نوشین است.
آن ماجرای آخر فیلم و رسانهای شدن فوریِ قتل شاهزادهی عرب توسط رسانهها – به ویژه العربیه!!- تلاش مذبوحانهی فیلمساز است برای موثر نشان دادن رفتار موسی و برچسب غیرت ملی بر آن زدن. بر فرض هم که رسانههای عربی و عربستانی چنین ماجرایی را بلافاصله پوشش دهند، اشرافی که دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی ایران و امارات نتوانسته است بترساندشان و از مهمانیهای کذایی و تقسیم کردن دختران بین خودشان بازداردشان، چقدر از یک مردِ دستخالی ایرانی که مشخصا به دنبال انتقام کشیدن از قتل یک دختر است حذر خواهند کرد؟
6- خیلیها فیلم را به آژانس شیشهای تشبیه کردهاند. لاتاری آژانس شیشهای نیست. حاج کاظمِ آژانس شیشهای میپذیرفت که خطاکار است. خودش را تقدیس نمیکرد. به صدای بلند میگفت «شهادت میدهم به ولایت شیعه. هر کس در این نظام وظیفه و تکلیفی به گردن دارد. من هم تکلیفی به گردن داشتم. من هیچ اعتراض و شکایتی نسبت به اشخاصی که ممکنه تا چند لحظهی دیگه من رو هدف قرار بدهند ندارم. اونها به وظیفهی خودشون عمل کردند و من هم ...». آژانس برای بیعملی مقامات رسمی حدی قائل بود، برای بیتوجهی مردم مرزی قائل بود، برای خشونت هم مرزی قائل بود. نمیخواست خون از دماغ کسی بریزد. میپذیرفت که قانونشکنی کرده و قانونشکنی را تقدیس نمیکرد. خلاف شرع و عمل به رای کردن در مسائل شرعی را هم نمیپذیرفت. چیزی که میتواند حد فارق دینداری ما با دینداری تندروها و سلفیها باشد.
لاتاری آژانس شیشهای نیست، ولو مربیاش ماشین خود را بفروشد تا بتواند هزینهی سفر را جور کند.