مهمترین نقدی که بعد از خوندن کتاب به ذهنم اومد این بود که این دغدغه و ایراد فقط متوجه تهران نیست؛ مگه بقیه شهرهای کشور، بخصوص شهرهای بزرگمون با قاعدهای جداگانه دارن پیش میرن؟ و اصلا بذارید فراتر بریم، مگه مدل توسعه غربی بصورت کلان در دنیا کاری جز این کرده؟
خبرنامه دانشجویان ایران: علی صدرینیا// برخلاف همه نقدهای منفی که در مورد رهش خونده بودم، من ازش خوشم اومد؛ دغدغههای امیرخانی توی رهش از جنس همون دغدغه های نفحات نفت هست؛اما جزئیتر و با شرح و بسط بیشتر؛ بصورت خاص درباره توسعه تهران.البته جاهایی از کتاب هم خیلی نچسب و غیر منصفانه شده؛ جاهایی که امیرخانی اصرار داشته به زور یکی دو تیکه به شهردار قبلی تهران نثار کنه. این بخشها، از کتاب و دغدغههاش بیرون زده و به مخاطب این حس رو میده که امیرخانی این وسط می خواهد صرفا یه تسویه حساب سیاسی هم با قالیباف بکنه. غیر از این مورد اصل دغدغه و قصه کتاب جذاب هست و میشه با اغراق هاش و کاریکاتوری کردن بعضی از موقعیت هاش هم کنار اومد.
ایده مرکزی کتاب اینه که مدل توسعه تهران شبیه نوعی مجازات قدیمی هست به اسم "خودبس"؛ مجازاتی که طی اون به مجرم غذایی نمیدادند و اگر برای زنده موندن نیاز به غذا داشت از بدن خود محکوم میبریدند و به خوردش میدادند تا به تدریج این زندگی رنج آورش تموم بشه. و مجرم هم چاره ای نداشت جز طی کردن این مسیر رنج آور؛ "از جسمش ببرانید و بر جانش بخورانید". و همه حرف امیرخانی این هست که مدل توسعه شهری تهران بر همین اصل بنا شده.
مهمترین نقدی که بعد از خوندن کتاب به ذهنم اومد این بود که این دغدغه و ایراد فقط متوجه تهران نیست؛ مگه بقیه شهرهای کشور، بخصوص شهرهای بزرگمون با قاعدهای جداگانه دارن پیش میرن؟ و اصلا بذارید فراتر بریم، مگه مدل توسعه غربی بصورت کلان در دنیا کاری جز این کرده؟ مدل توسعه ای که برای اداره بهتر زندگی بشر در ساختار طبیعت دست برده، مثلا در جایی سدی زده، در جای دیگه کارخانه هایی رو برای خدمت به بشر ایجاد کرده، در جایی درختان رو قطع کرده و خیلی کارهای دیگه و تصور کرده که همه این کارها رو هم با برنامه ریزی انجام میده تا مشکلات زندگی بشری کمتر بشه و این کارها مشکلی ایجاد نمیکنه؛ اما حاصل همه این رفتارها در جایی منجر به خشکسالی شده، در جایی آلودگی هوا، و در مقیاس کلان باعث موضوعاتی مثل سوراخ شدن لایه اوزون و گرم شدن کره زمین و... شده و همه اینها هم بر اساس همین مدل توسعه بوده که "از جسمش ببرانید و بر جانش بخورانید."
لذا فکر می کنم اگر امیرخانی، تهران رو صرفا نماد این سبک از زندگی بشر و این مدل از توسعه میگرفت مسیر درستتری رفته بود تا اینکه تهران رو بصورت مطلق تنها شهری ببینه که بخاطر شهردار و مدیران شهری و ساز و کارهاش با این اتفاقات مواجه هست؛ البته با در نظر گرفتن این نکته که تازه تهران نمونه ناقصی از مدل توسعه غربی هست و با برنامهریزی کمتری هم به این سمت حرکت کرده.