شخصیتی همچون سروش که ناقوس تقلید از پوپر را سر میداد بر افواه انداخته و مدعی شدند که او در مقام تئوریسین انقلاب است، البته بعدها که کم کم وجوه پنهان شدهی شخصیتش بیشتر افشاء شد مشخص شد که او عضو انجمن حجتیه بوده است.
به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»، دهه ۷۰ ایران در حوزه اندیشه را باید دوران نزاعهای ایدئولوژیک دانست. دورانی که پس از رحلت امام، برخی از عقاید برگشتگان در پی تئوریسازی به منظور تجدیدنظرطلبی در مبانی انقلاب و اسلام بوده و به بازتعریف این مبانی با رجعت به قرائتهای برگرفته از مدرنیته پرداختند. این نزاع در ابتدای دهه ۷۰ و به دلیل وجود دولتی که اساساً با رویکرد تکنوکراسی، استقبال چندانی از حوزه نظریهپردازی نداشت، صرفاً در سطح مطبوعات گسترش یافت و از میانه این دهه با انسجام فکری طیفها و فضای سیاسی جدید حاکم بر آن دوره به سخنرانیها، مناظرات و حتی منازعات میان شخصیتها رسید. یک سوی منازعه را جریان فکری عبدالکریم سروش و جمعی از جوانان سابق انقلابی که نسبت به گذشته خود دچار تجدیدنظر شده بودند، تشکیل میدادند. پیشتر در صفحه اندیشه در خصوص مختصات فکری این جریان و یکی از جریانهای پررنگی که در آن دوران پاسخگوی حجم زیاد شبهات مکتبی تفکر سروش بود - جریان فکری آیتالله مصباح یزدی و شاگردان ایشان- توضیح داده شد. اما علاوه بر این دو طیف که هر یک جمع زیادی از جوانان را به افکار خود وابسته کرده بودند؛ جریان دیگری نیز وجود داشت که در همین دهه توانست مرجعی فکری برای جمعی از جوانان نخبه انقلابی باشد: فردید و شاگردانش.
گروهی که در ابتدای انقلاب در پوستین انقلابیون خزیده و علیه مبانی انقلاب اقدام میکردند، پس از بنی صدر به سراغ علَم کردن سروش رفتند، سروشی که صدها مرتبه بدتر از بنیصدر بود و اساسا به دلیل سویههای جدی پوپریاش، به لحاظ مبنایی با اصلِ انقلاب در تعارض بود. همانطور که خود پوپر هم در کتاب "انقلاب یا اصلاح" عنوان میکند که:«نباید انقلاب کرد بلکه باید بصورت تدریجی دست به اصلاح امور زد.»
شخصیتی همچون سروش که ناقوس تقلید از پوپر را سر میداد بر افواه انداخته و مدعی شدند که او در مقام تئوریسین انقلاب است، البته بعدها که کم کم وجوه پنهان شدهی شخصیتش بیشتر افشاء شد مشخص شد که او عضو انجمن حجتیه بوده است.
مرحوم فردید در همان اوائل انقلاب با توجه به نوع افکار سروش و نفوذی که در بدنه انقلاب پیدا کرده بود، میگفت که قطعا حمایتهایی از جانب برخی نفوذیها از سروش میشود که او توانسته تا این حد درون سازمانهای انقلابی نفوذ کند، فردید بارها میگفت که سروش اصل اسلام را هدف قرار داده است.
احمد فردید از یک بابتی آدم خیلی مهمی است و مفهومی را خلق کرد که نقش تاریخی مهمی داشت. مفهوم غربزدگی. همان چیزی که جلال آل احمد گرفت و آن را عنوان کتابش کرد. به هر حال این مفهوم نقش تاریخی مهمی بازی کرد برای یک دورانی. اگرچه هنوز هم مطرح است و هنوز هم کسانی در این خط میاندیشند و یا مینویسند.
این مفهوم که طرد کلی تمدن غرب و طرد کلی آنچه که حتی انحطاط بشریت خوانده میشود در این کنتکست که در واقع فردید فرموله کرده بود یک عنصر اساسی ایدئولوژیک برای انقلاب اسلامی و بعدش شد که هنوز هم ادامه دارد. گرچه آنچه آل احمد میفهمید و ارائه کرد با آنچه که فردید از مساله میفهمید متفاوت بود.
فردید با پشتوانهای که از هایدگر گرفته بود و نظریه انتقادی او نسبت به کل تاریخ فلسفه غرب به عنوان متافیزیک که با افلاطون و ارسطو شروع میشود از دیدگاه او، قضیه را به صورت یک مفهوم خیلی جهانروا (یونیورسال) طرح میکرد که کل بشریت و عالم موجود به خاطر تاثیر تمدن مدرن غربزده است. و از این بابت تفاوت اساسی داشت این دو رهیافت این مفهوم. رهیافت فردید میتوانیم بگوییم فلسفی بود. مال آل احمد بیشتر اجتماعی سیاسی بود. اما نام فردید، در محافل فلسفی ایران با نام مارتین هایدگر فیلسوف مشهور آلمانی گره خوده است. با این وجود آنچه محل اختلاف نظر است میزان اصالت نگاه فردید به هایدگر است.
نیاز به تصویر کشیدن چهره ای بی طرف از احمد فردید خلا ای بود که مستند «تئوریسین خشونت» به خوبی توانسته آن را پر کند.
مستندی خوش ساخت به کارگردانی محسن کوقان جوانی که هم اندیشه را خوب میشناسد هم فردید و هم سروش را. در خلال این مستند ما به خوبی عمق اندیشه های فردید و شاگردانش را متوجه میشویم و آن نگاهِ خودخواهانه و مستبدانه سروش و اطرافیانش به این عبارت که فقط ما حق داریم نقد داریم ما می فهمیم. خانه مستند انقلاب اسلامی به درستی در این راه قدم گذاشته و مبحث اندیشه را که سالها مستندی قوی در مورد آن ساخته نشده است را مجدد باز کرده. فیلم ساختن راجع به شخصیت های فکری و فلسفی کار سختی است زیرا اگر به تئوری و نظریه او بپردازند فیلم برای عموم مردم خسته کننده می شود و تنها مناسب اکران در انجمن فلسفه است. اما تهیه کننده و کاگردان به همراه تیم پژوهشی تلاش کردند تا دچار این مشکل نشوند و توانستهاند به خوبی مستندی را تولید کنند که هم مخاطب خاص دارد و هم مخاطب عام با آن ارتباط برقرار میکند. کارگردان با علم به این موضوع تلاش کرد که از طریق نزاع "سروش، فردید" و بیان تحولات سیاسی بعد از انقلاب قصه فیلم خود را تعریف کند.
این مستند می تواند فتح بابی باشد برای ادامه مسیرِ به تصویر کشیدن عقاید فیلسوفان معاصر.