باید منتظر بود و دید که سازندگان این دو اثر تا چه اندازه توانستهاند به اصل ماهیت اعتراض نزدیک شده و تا چه مقدار توانسته در کنار ارائه نگاهی نو، منسجم و کلیشه شکن نسبت به اعتراض و انتقاد اجتماعی، بدون افتادن در دام سیاهنمایی و نقد تخریبی کل ساختار حاکمیت، به نقد مسائل و مشکلات اجتماعی بپردازند.
به گزارش خبرنگار فرهنگی - اجتماعی «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ یکی از وجوه مهم و اساسی هنر مخصوصا سینما، نقد و اعتراض است، یعنی در قالب یک اثر نمایشی بتوان نسبت به مسائل و مشکلات بشری گله کرد و آنها را به چالش کشید. سینما در کنار جنبه تفریح، سرگرمی، اغنا و ارضای حس تخیل! باید مهمترین و مبنایی ترین وجه خود که دغدغهمندی است را به منصه ظهور بگذارد، که یکی از اهداف اصلی هنر همین اهمیت دادن به مسائل بشری در جوامع است.
گلهمندی از نگاه هنر، خاصه هنر نمایش و سینما به جای نقد مضمونی عمدتا تبدیل به سیاه نمایی و اعتراض ساختاری میشود و اکثر سازندگان چنین آثاری این رویه را در ژانرهای اجتماعی و سینمای شهری خود محوریت قرار داده و هرچه میزان تلخی و سیاهی موضوعات با گرههای کورتر و ابهام بیشتر همراه پایان بازتر، دستیابی به جوایز خرد و کلان داخلی و مخصوصا خارجی نیز بیشتر! برای همین هم سالهاست سینمای ایران در ژانر اجتماعی با این فرم گیر کرده و استمرار داشته است.
اما در سینمای جهان مخصوصا هالیوود سینمای اعتراضی یک پروپاگاندای سیاسی است که در عین به ظاهر نقد وجاهت ساختاری حاکمیتها، در باطن از حاکمیت سلطه و سرمایه حمایت کرده و نتیجه گیری منفعتی میکند، چیزی که تماشاچی آن را نماد آزادی بیان، سیاسی و اجتماعی در دل هنر جهانی میپندارد اما در واقعیت انحصارطلبی غوغاسالاران در سینماست.
این در شرایطی است که عموم آثار تولید شده با مضامین انتقادی-اعتراضی در طی سالهای اخیر در سینمای ایران درگیر نوعی نگاه صفرو صدی یا دیدگاه استقرائی به بحرانهای اجتماعی است و عمده آثار تولیدی دیدی تماما سیاه یا کاملا سفید به مسائل دارند و آنهایی که رگههایی خاکستری دارند عمدتا شعار زده، محافظ کارانه و مصلحت گرایانه بوده است، و سینمای ایران نتوانسته در این سالها به صورت درستی به این اصل بپردازد و آن را به معنای واقعی تبیین نماید.
سینمای اعتراض در ایران در سطحیترین حالت ممکن آن به سینمای اجتماعی و شهری که در واژههای طلاق، خیانت، اعتیاد، تجاوز و خشونت افسارگسیخته خلاصه شده، و یا در ژانر کمدی و درام با مانور روی چند همسری و عشقهای مثلثی به ابتذال و فحشا کشیده شده و یا حتی به اسم اعتراض به شکاف اجتماعی و طبقاتی نگاهی یکسویه به رانت، آقازادگی و پدرخواندگی بدون پرداختن به تمام ابعاد ماجرا داشته است و خبری از نقد موشکافانه و بررسی منصفانه به اتفاقات نبوده است.
این شیوه از فیلم سازی در سینمای ایران موجب شده تا مخاطبان پس از دیدن هر کدام از این آثار که هر ساله در بالاترین مرتبه که همان جشنواره فجر است تا پایینترین جایگاه که اکران عادی فصلی میباشد تکرار و کلیشه هم شده، به این نتیجه برسد که جامعهای که در آن زندگی میکند تماما سیاه و تلخ است، هیچ راهکاری برای حل معضلات و برون رفت از مشکلات وجود ندارد و این اصل حاکمیت سیاسی کشور است که مسبب تمام این بحرانها بوده و با تغییر آن گرهها گشوده خواهد شد.
ما سینمای اعتراض را در ایران با مسعود کیمیایی میشناسیم، که نگاه او به مقوله اعتراض، نقد و کنشگری به سبک لوتیهای ته خطی است که نماد و نماینده قشر محروم جامعه هستند و قرار است با گنده لات بازی در عین مرام پهلوانی حق ظایع شدهاش از جامعه و طبقه اشرافیت را با قوانین خاص خودش بگیرد همراه با آغشتگی شعار و سیاهی چرک و خون، بدون دغدغه مندی مضمونی و آرمان خواهی مبنایی و آینده نگری اصلاح پذیر! در این بین هستند کارگردانهای دیگری که تقریبا همین شیوه را پی گرفتهاند با کمی تفاوت در فرم یا محتوا! البته نمیتوان منکر دغدغهمندی برخی از این فیلمسازان شد، اما مسئله آنجاست که این آثار در نهایت عمدتا در کلیشههای فردی و اجتماعی محدود گیر کرده و هدف اثر خود را در همین سطح خلاصه کردهاند.
از یک سو وقتی دقیقتر به سینمای اعتراض در دنیا مخصوصا هالیوود نگاه میکنیم متوجه میشویم که در اکثر آثار ارائه شده نمودی از تظاهر، شعار، کلیشه و تخریب ماهیت حاکمیت و ساختار دیده نمیشود و در عوض آنچه که عیان است نگاهی کاملا فلسفی، معناگرایانه، روانشناختی و مطالبهگر در زیرمتن و فرا متن بوده و نگاه به معضلات و مشکلات فرای دوقطبی سازی مردم-حاکمیت یا عقیده-اباحهگری میباشد.
به عنوان نمونه میتوان به آثاری همچون جوکر (تاد فیلیپس)، مرد ایرلندی (اسکورسیزی)، همه مردان رئیس جمهور (پاکولا)، خانم اسلون (جان مدن)، معاون (آدام مک کی)، جی اف کی (استون) و وضعیت بازی (مک دانلد) اشاره کرد، که در عین سیاسی بودن، نقد به حاکمیت و اعتراض ساختاری با مهارت هنری و ذکاوت استراتژیک فرایندهای مسبب و چراییها را به وضوح و شفافیت طبقهبندی شده به مخاطب عرضه کرده و هم وجاهت نقد به حکومت و ظاهر آزادی بیان را حفظ میکند و هم تعهد خود را به ساختار محفوظ نگه میدارد، چه با استناد به صداقت و چه توسل به دروغ و فریب! اما در ایران با داشتن هزاران سوژه مستند، واقعی و حقیقی، از مطالبهگری بحق و صحیح در دل آثار سینمایی با نگاه تلفیق هنر و علوم انسانی-اسلامی عاجز بوده و ساختهها یا رنگ یورش و قیام علیه مقدسات و نظام به خود میگیرد و یا ظاهری منفعل، پوپولیستی و شعاری در دفاع از حاکمیت را در بر دارد.
امسال اما در جشنواره سی و هشتم فجر، دو اثر مهم در زمینه نقد و اعتراض مدنی-اجتماعی حضور دارند؛ آثاری که با حمایت و سرمایهگذاری سازمان هنری رسانهای اوج تولید شدهاند و از شانس بالایی برای درخشش در این دوره از جشنواره فیلم فجر برخوردارند.
نکته مهم در ارتباط با این آثار که باید آن را به فال نیک گرفت؛ ورود سازمانهایی همچون اوج به عرصه تولید چنین آثاری است. آثاری که رگههای سیاسی و کنشگری ساختاری-مضمونی دارند و حمایت سازمانهایی همچون اوج از آنها، میتواند زمینهساز تغییر رویه اعتراض در آثار اجتماعی و انتقادی سینمای ایران باشد.
سازمان اوج امسال با نگاهی استراتژیک در پی پرداختی نو و ساختار شکنانه به این مقوله است و به دنبال تحقق شفافیت، عدالت طلبی و مطالبهگری حقیقی در دل سینماست، سازمانی که رویکردش دغدغهمندی واقعی در قامت ایدئولوژیک و آرمان خواهی انقلابی در کالبد سینما و هنر نمایشی است و در این چندساله با تولید آثار استراتژیک و تداوم پرداخت به سوژههای ناب این مهم را به اثبات رسانیده است.
«خروج» ساختهی ابراهیم حاتمی کیا و «روز بلوا» ساختهی بهروز شعیبی دو اثر امسال سازمان اوج در این زمینه است؛ باید منتظر بود و دید که سازندگان این دو اثر تا چه اندازه توانستهاند به اصل ماهیت اعتراض نزدیک شده و تا چه مقدار توانسته در کنار ارائه نگاهی نو، منسجم و کلیشه شکن نسبت به اعتراض و انتقاد اجتماعی، بدون افتادن در دام سیاهنمایی و نقد تخریبی کل ساختار حاکمیت، به نقد مسائل و مشکلات اجتماعی بپردازند. به ویژه آن که موفقیت این دو اثر میتواند زمینهساز ساخت آثاری دیگر در این حوزه باشد.
گزارش از مسعود کارگر