مینا در ادامه از همسرش که به علت خطای قاضی به اشتباه اعدام شده، اعاده حیثیت میکند تا قاضی را پای میز محاکمه بکشد. احساسگرایی مطلق از مینا نیز شخصیتی غیرمنطقی و در نهایت منفعل میسازد که کیاست خاص زن ایرانی را ندارد.
خبرنامه دانشجویان ایران: محمدرضا کردلو// مدتی پیش در سفری خانوادگی به اسالم رفتیم؛ شهرستانی خیلی دورتر از تهران. ناهار را در یک رستوران جمعوجور که از مشتریان با غذای محلی پذیرایی میکرد، بودیم. مسؤولش یک زن بود و رستوران هم برای خودش بود. چند نفری هم به واسطه او آنجا کار میکردند و رزق و روزی میبردند. کار کردن آزاد و موفق آن زن را که حتما مثل و مانندهای فراوانی دارد، در خاطرم نگاه داشتم برای روزهای جشنواره فیلم فجر؛ وقتی به تناوب و خیلی غیراتفاقی با زنانی مواجهیم منفعل و ناتوان که یا هیچ کاری از دستشان برنمیآید یا در دام شعارهای قلابی فمینیستی میافتند و روزمرگی و سطحینگری را به عنوان حقوق زن تئوریزه میکنند. 3 فیلم «سه کام حبس»، «قصیده گاو سفید» و «عامهپسند» کلیشههایی در همین راستا بودند که به دلیل ضعف گسترده در فیلمنامه، روایت و تولید حتی در پیش بردن ایدههای خود نیز توفیقی پیدا نکردند.
«سه کام حبس» سوژه معلقی میان اعتیاد و زنانگی بود و در جایی که بحران برای شخصیت زن به وجود میآید، او ظهور و بروز منفعلانهای دارد. بیشتر فیلمهایی که با مضامین اجتماعی پیرامون «زن» در 15-10 سال گذشته تولید شدهاند، در مقام و ادعای دفاع از زنان و علیه تبعیض جنسیتی تبلیغ شدهاند اما در نهایت آنچه از آنها به خاطر میآوریم نمایش یک تصویر غیرواقعی از «زن» بوده است. «سه کام حبس» با تشدید غیرمنطقی موقعیتهای تلخ، بنا دارد شخصیت زن اصلی را در ورطه بلایای مکرر قرار دهد و از او یک شبهقهرمان بسازد که برای شوهرش فداکاری میکند (البته با تفسیری غلط از فداکاری که میشود آن را حماقت نیز معنا کرد). اما از اساس چرا زن در موقعیت اینچنینی قرار گرفته و تصمیمی غیرعاقلانه میگیرد؟ چون تعریف فیلمساز از «زن» بشدت متاثر از کلیشههایی قبلی است که ملودرامهای اجتماعی سینما آن را برساخته کردهاند.
در نهایت چه اتفاقی میافتد؛ در یک تلخی آزاردهنده که صدای مخاطبان سالن را هم درمیآورد، صحنه پیش از پایان به سکانسی سادیستیک تبدیل میشود و شمای مخاطب از تماشای آن لحظه که نوزاد در ماشین است، پدر سکته کرده، فروشنده شیشه که خود نیز معتاد به آن است زیر دست و پای یک نرهغول که معلوم است حال درستی ندارد کتک میخورد و مادر نوزاد (شخصیت زن اصلی) تا مرز مورد تجاوز قرار گرفته شدن پیش میرود و باز یک شلیک غیرمنطقی که آنها را از آن مخمصه اعصاب خردکن نجات میدهد. کارگردان این فیلم در نشست خبری باز این مسأله تکراری را- که «تلخساز»ها آن را مطرح میکنند- بر زبان آورد که فیلمساز آینه جامعه است. واقعا این چه تعریف مندرآوردی از سینماست؟ پس چه کسی رویاپردازی کند و آنچه را که نمیبینیم به ما نشان دهد؟! بله سینما میتواند آینه جامعه باشد اما به شرطی که به حقیقت آینه پی برده باشد. سینمای سانسورچی که عامدانه خوبیها را میپوشاند و بدیها را نشان میدهد، چگونه میتواند ادعای آینهسانی کند.
غیرواقعنمایی، بلای جان یکی دیگر از فیلمهای حاضر در جشنواره نیز شده است؛ «قصیده گاو سفید» که از موردی خاص در کلیشه «قصاص»، بنای یک تعمیم کلی درباره قضاوت را دارد. کلیشه سفارشی «قصاص» دستمایه مقابله یک چالش اخلاقی با قانون رسمی قرار میگیرد. قانون خشک و رسمی و غیرقابل انعطاف در مقابل زنی منعطف و احساساتی قرار میگیرد که براحتی هم دل از دست میدهد. تصور ابتدایی ما از مینا در «قصیده گاو سفید»، یک زن خودساخته است که حالا قرار است با روزهای نبودن همسرش کنار بیاید اما این در سینمای سفارشی خریدار ندارد! اصلا چه معنی دارد زن روی پای خودش بایستد؟ (مفهومی که از زن در این فیلم تصویر شده).
مینا در ادامه از همسرش که به علت خطای قاضی به اشتباه اعدام شده، اعاده حیثیت میکند تا قاضی را پای میز محاکمه بکشد. احساسگرایی مطلق از مینا نیز شخصیتی غیرمنطقی و در نهایت منفعل میسازد که کیاست خاص زن ایرانی را ندارد.
زود اعتماد میکند و همین دلیل شکست خوردن او در انتقام یا اعاده حیثیت میشود. مینا به طرز عجیبی در اتمسفری غیرایرانی زندگی میکند و انگار شبیه بقیه مردم نیست. انفعال و احساسات صرفا به زن جوان تعلق نمیگیرد. در «عامهپسند» با یک زن مواجهیم که بعد از سنت، خانهداری، بزرگ کردن فرزند و همه تلاشهای 28 سالهاش در خانه همسر، خیر ندیده و تصمیم به «خروج» میگیرد. او هم اما منفعل و احساساتی، غیرمنطقی و کمعقل است و شکست میخورد. قابل تامل آنکه فیلمساز که گویا مسأله تبعیض جنسیتی برایش دغدغه بوده، با کاشت شخصیت یک زن جوان در مقابل یک زن سالخورده در شرایط اجتماعی شهرستان، «زن» را هم روبهروی «زن» قرار میدهد.
بردن این فیلم به شهرستان هم به مخاطب اجازه میدهد مشکلات بعد از طلاقی را که برای یک زن در شهرستان به وجود میآید تعمیم ندهد و این شکست فیلمساز در ایده به زعم خود آوانگاردی است که دارد. یعنی اگر «فهیمه» بعد از طلاق به یک کلانشهر میرفت یا حتی به شهرستانی دیگر شاید با این مشکلات عدیده مواجه نبود. فیلم تلاش کرده ضد مرد باشد. تصویر هیچ مردی را از روبهرو نمیبینیم و تنها مردی که تصویر او را از روبهرو میبینیم ظاهرا دارای گرایشهای همجنسخواهانه است؛ یعنی برای احقاق حقوق یک جنس، به جنس دیگر تاختن و با ادعای فیلمی زنانه، فیلمی علیه مردان ساختن. طبیعی و قابل پیشبینی است که هیچکدام از این 3 فیلم در گیشه با اقبال مخاطب مواجه نخواهند شد.