به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی در حالی به پایان رسید که میزان مشارکت در آن 42.57 اعلام شده است، این میزان مشارکت در انتخابات مجاس شورای اسلامی میزان پایینی از مشارکت است که فارغ سیاست زدگی نیاز به بررسی و تحلیل واقع گرایانه دارد.
درمجموع ۲۴ میلیون و ۵۱۲ هزار و ۴۰۴ نفر که ۴۸ درصد بانوان و ۵۲ درصد آقایان هستند، در انتخابات شرکت کردند، واجدین شرایط ۵۷ میلیون و ۹۱۸ هزار و ۱۵۹ نفر بودند و ۲ میلیون و ۹۳۱ هزار نفر رای اولی داشتیم.
انتخابات و مشارکت مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خودشان امروزه به عنوان مهمترین نماد مردم سالاری شمرده میشود، بهرحال باید دلایل کاهش مشارکت بررسی شود و از تکرار دوباره این اتفاق جلوگیری کرد، اتفاقی که با هر علت و منشا به کلیت نظام و تمامی احزاب و گروه های سیاسی صدمات و لطمات جدی وارد می کند که مهم ترین آن ها از دست رفتن مقبولیت و وجهه عمومی احزاب است.
ضرورت های مشارکت بالا در انتخابات
1.انتخابات به مثابه حق
2.تقویت امنیت ملی از طریق تقویت مقبولیت نظام
3. پیشگیری از دخالت بیگانگان
4. شکلگیری نهادهای قوی و کارآمد
5. رشد رونق اقتصادی با تقویت ثبات و اقتدار نظام اسلامی
6. وجوب شرعی مشارکت در انتخابات
7. اجرای سیاستهای کلان نظام بر اساس الگوی ایرانی- اسلامی پیشرفت
رسانه ها و چهره های سیاسی و چرایی عدم مشارکت بالا
وطن امروز
روزنامه وطن امروز نوشت: «نمیتوان چشم بر این نکته مهم بست که این کاهش مشارکت در قیاس با ادوار پیشین مجلس شورای اسلامی و استانداردهای نظام جمهوری اسلامی خود به مثابه یک تذکر مهم به حساب میآید. با این حال تکعلتی کردن کاهش مشارکت سیاسی به گونهای که همه اتفاقات را معلول یک حادثه یا رویه بدانیم نیز میتواند باعث سطحینگری در تبیین اصل حادثه شود...
یکی از مهمترین علل کاهش مشارکت سیاسی در انتخابات اخیر را میتوان «اعتمادزدایی عمومی» نسبت به نهادهای دولت و مجلس شورای اسلامی و «کاهش امید به تغییر» بر اساس مشاهده ناکارآمدیهای اجرایی و نظارتی دانست. بالا گرفتن سطح ناکارآمدی و سخت شدن امور روزمره در سایه این دو امر به جای آنکه تبدیل به ارادهای معطوف به تغییر شود، خود را در قالب یک انفعال و بیتوجهی سیاسی در امر مشارکت انتخابات متبلور کرد...
نباید چشم بر این واقعیت بست که از آغاز دهه ۹۰ با بالا گرفتن مشکلات اقتصادی و بیاعتنایی دولت به طبقات پایین و اقشار حاشیهای، موجی از ریزش آرا از سوی این طبقات آغاز شد و در انتخابات اخیر بیش از پیش خود را نمایان کرد. مشارکت ۴۸درصدی مردم تهران در انتخابات سال۹۰ بهرغم تحریم اصلاحطلبان و افزایش این مشارکت به ۵۰درصد در انتخابات سال۹۴ که اصلاحطلبان تمام بدنه خود را به پای صندوق آرا آوردند، مبین شیوع ناامیدی در طبقات پایین و اقشار حاشیهای است. نبود صدایی در دولت و مجلس برای این بخش از جامعه با گذر زمان امید آنها را برای مشارکت سیاسی در انتخابات کاهش داد و قطعا تقویت حوزه مشارکت سیاسی بدون بازتعریف جایگاه آنان تنها باعث اصالت یافتن طبقه متوسط مرکزنشین میشود.»
الیاس حضرتی قائم مقام حزب اعتماد ملی
در تاریخ ۴۱ ساله جمهوری اسلامی ایران، تاکنون ۳۸ انتخابات را پشت سر گذاشتهایم که بیشتر آنها در شرایط خاصی برگزار شدند و کم و بیش همراهی مردم را هم به دنبال داشت.
اما شرایط حساسی که پیش از برگزاری انتخابات مجلس یازدهم بر کشور حاکم شده بود، بیش از دورههای گذشته، ما را نیازمند به مشارکت حداکثری مردم حتی به میزان ۷۰ درصد واجدان شرایط کرده بود. این نیاز تنها با گفتار قابل برآورده شدن نبود بلکه باید تمهیداتی برای آن اندیشیده میشد و زمینههایی برای حصول آن فراهم میآمد. بر کسی پوشیده نیست که لازمه مشارکت حداکثری مردم، ایجاد رقابت حداکثری بین کاندیداها بود. چه خوب بود که احزاب، صاحبان اندیشه و فکر و کسانی که در میدان سیاست هستند، فرصت رقابت مییافتند. با موج بی اعتمادی موجود در جامعه، مقدمات رقابت حداکثری، اکسیر حیاتی کشور بود که مشارکت حداکثری را رقم میزد.
حوادث آبان ماه ۹۸، اعتراضات دی ماه ۹۶ وضعیتی را در کشور ایجاد کرده بود که امید بود این انتخابات به جشن بزرگ ملی تبدیل شود. اگر رقابتی وجود داشت، مشارکت از میزان ۴۲ درصد فعلی یقیناً بالاتر میرفت و فرصتی برای ترمیم خیلی از دلخوریها، شکافها و کدورتها فراهم میشد. اما فرصت طلایی انتخابات درک نشد. بسیاری از چهرههای سیاسی اطمینان نیافتند تا کاندیدای حضور در انتخابات شوند و آنهایی هم که کاندیدا شدند با اعمال سلیقه رد شدند. حزب اعتماد ملی از جمله احزابی بود که با قدرت قصد ورود به انتخابات را داشت اما با رد صلاحیت هر ۶۲ نفر کاندیدای خود روبهرو شد. وضعیت سایر احزاب نیز به این گونه بود.
آیا در چنین شرایطی میشد که به مشارکت حداکثری حتی فکر هم کرد؟ در روزهایی که کاندیداهای جریان رقیب مشغول آمادهسازی خود بودند و جلساتی برای تهیه لیست برپا میکردند، گزینههای اصلاحطلبان به دنبال اعتراض به رد صلاحیت خود بودند. بازی دو تیمی که یکی از آنان با نفرات اصلی وارد میدان شده و دیگری با نفرات ذخیره، انگیزه مشارکت را از مردم سلب کرد. متأسفانه برخی با کج سلیقگی، نگاهشان به نهادهای انتخاباتی از سر اعتراض است. از سوی دیگر، برای بسیاری چه خوب میشود که مجلس منفعل عمل کند و در چنین حالتی انگیزهای هم برای مردم باقی نمی ماند تا بار دیگر خود را در تعیین سرنوشت کشور دخیل بدانند. اساساً جریانی در کشور ما اعتقادی به انتخابات ندارد. پیش از پیروزی انقلاب افرادی نزد حضرت امام رفتند و از ایشان خواستند که به جای جمهوری اسلامی، حکومت اسلامی را ایجاد کنند. اما چون همان تفکر زورشان به حضرت امام نرسید و الان هم به رهبری نمی رسد، لوث کردن انتخابات را در پیش گرفتهاند. با بی خاصیت ساختن نهادهای انتخاباتی، مردم هم حس میکنند که انتخابات ثمری ندارد و پیش خود میگویند پس چرا پای صندوق رأی برویم؟
آذر منصوری، فعال سیاسی اصلاحطلب
آذر منصوری، فعال سیاسی اصلاحطلب در اعتماد نوشت: «اینکه یک جریان سیاسی به دلیل حذفهای پیدرپی و اصرار بر استفاده از صندوق رای به حداقلها تن دهد و پایگاه اجتماعی خود را برای مشارکت حداکثری بسیج کند، دستکم از ۹۶ به این سو، این تجربه را در انتخابات ۹۸ پیشروی اصلاحطلبان قرار داد که با این راهبرد نه تنها نهادهای انتخابی از جایگاه تراز قانون اساسی جمهوری اسلامی فاصله میگیرند بلکه همین رویکرد حذفی و تن دادن به حداقلها موجب تقویت نهادهای غیرانتخابی شده است که در نتیجهاش عملا نهادهای انتخابی را به حاشیه بردهاند.
از طرف دیگر اصرار بر این تکرار نه تنها از شدت دوقطبی ایجاد شده بین نهادهای انتخابی و انتصابی نیز نکاسته بلکه از سیاست داخلی تا سیاست خارجی را تحت تاثیر قرار داده است. طبیعی است در چنین شرایطی نهادهای انتخابی چه جایگاهی بین افکار عمومی پیدا میکنند و کار به جایی میرسد که عملا بود و نبودشان تاثیر ملموسی بر زندگی شهروندان نیز نخواهد داشت. در چنین شرایطی حداقل الزام برای بازگشت این اعتماد میتوانست، برگزاری انتخاباتی به مراتب آزادتر نسبت به انتخابات گذشته باشد که رایدهندگان باور کنند، لیستهای عرضه شده برای انتخابشان نماد «ایران برای همه ایرانیان» است.
وقتی مشارکت مردم به پایینترین میزان خود در مقایسه با انتخابات گذشته میرسد یعنی جمع وسیعتری از شهروندان، امکانی برای انتخاب نمایندگان حداقلی خود را نیز نداشتند و در چنین شرایطی بود که اصلاحطلبان در بیش از دو سوم حوزههای انتخابیه به خصوص حوزه انتخابیه تهران لیست ندادند و عدم معرفی کاندیداهای مطلوب به این جریان سیاسی تحمیل شد. کوتاه سخن اینکه دلیل کوتاهمدت کاهش مشارکت مردم این بود که حتی حداقلهای تحقق یک رقابت انتخاباتی نیز فراهم نشد.»
محمدکاظم انبارلویی فعال سیاسی اصولگرا
یازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در حالی برگزار شد که جریان اصولگرا این بار برخلاف 4 سال گذشته که ۳۰ – هیچ انتخابات را به جریان رقیب واگذار کرده بود، توانست مردم و حامیان خود را پای صندوقهای رأی بیاورد و با برتری مطلق اکثر کرسیهای مجلس را در اختیار بگیرد. در این دوره از انتخابات حدود هزار و ۴۰۰ نفر در تهران نامزد شدند که اصولگرایان برخلاف اصلاحطلبان با ایجاد وحدت و تمرکز بر یک لیست ۳۰ نفره پیروز این انتخابات شدند.
این در حالی است که جریان اصلاحطلب در این دوره موفق نشد سرمایه اجتماعی خود را به صحنه بیاورد و عملاً شکست خورد. در تبیین دلایل شکست آنها میتوان به کارنامه ناموفق دولت و نمایندگان اصلاحطلب در چهار سال اخیر اشاره کرد که باعث شد حامیان آنها از حضور دوباره و حمایت از آنها عملاً سر باز بزنند. اگرچه گفته میشود رد صلاحیت شماری از نمایندگان اصلاحطلب در این دوره از جمله دلایل قهر حامیان آنها با انتخابات بود اما طبق آمار تعداد چهرههای اصولگرای رد صلاحیت شده از اصلاحطلبان نیز بیشتر بود و اصلاحطلبان با چند لیست مختلف در انتخابات حضور یافتند.
بی تردید مهمترین دلیل اعتراض جریانهای حامی اصلاحطلب از جمله سلبریتیها و ورزشکاران حامی آنها بی پاسخ ماندن مطالباتشان بود که باعث شد این بار به نشانه اعتراض وارد صحنه نشوند. در واقع عدم مشارکت حامیان اصلاحطلب، به معنای اعتراض به عملکرد این جریان بود در غیر این صورت حتماً تعدادی از چهرههای مشهور این جریان از جمله آقای محجوب و خانم جلودارزاده که در انتخابات حضور داشتند، باید به میزان قابل قبولی رأی میآوردند. اما در نهایت این اصولگرایان بودند که با گفتمان انقلابی و پاسخ به مطالبات مردمی پیروز انتخابات شدند. در همین چارچوب نیز شاهد برگزاری موفق و امن انتخابات بودیم و دولت انصافاً در این دوره از انتخابات با هدایت مدبرانه هیأتهای اجرایی و نظارت دقیق، مدیریت موفقی داشت و جزئیات روند رأیگیری و میزان مشارکت مردمی را فارغ از هر مصلحتی به صورت شفاف ارائه کرد.
از دنبال مقصر گشتن و مقصر دانستن رقیب که بگذریم چند دلیل اصلی باعث عدم اقبال حداکثری مردم به انتخابات بود که این جمع بندی هم با توجه به نظرسنجی های مردمی انجام می شود و نه دعوای احزاب و گروه های سیاسی!
1. مردم نسبت به تغییر وضع موجود نا امید شدند و این نا امیدی ریشه در ضعف شدید دولت و مجلس در کارآمدی و برآورده کردن انتظارات مردمی دارد.پازل این نا امیدی در اتفاقات آبان ماه 98 تکمیل شد و مردم عدم صداقت مسئولین را نیز به عینه مشاهده کردند.
2. 3 درصد از مردم غیر رقابتی بودن انتخابات را دلیل عدم مشارکت می دانستند که با این که درصد بسیار کمی هست اما در هر صورت این 3 درصد اعضای این جامعه هستند و باید نسبت به شرایط انتخابات و رد و تایید صلاحیت ها توجیه و اقناع بشوند.
3. شیوع بیماری کرونا و جو روانی خطرنکی که حاکم بر فضای کشور بود یکی دیگر از دلایل عدم حضور و مشارکت بالا بود که باید در لحاظ شود و قابل چشم پوشی نیست خصوصا که مواردی مانند عدم لزوم اثر انگشت خیلی دیر به مردم اطلاع رسانی شد و همین مورد می توانست کل جامعه رای دهنده را مبتلا کند.
4. ضعف احزاب و گروه های سیاسی در تبلیغات، ایده محوری، برنامه محوری و هرگونه فعالیتی که مردم را به انتخابات تهییج کند، بدون شک تهران دور روز قبل انتخابات و دو روز بعد از انتخابات هیچ تفاوتی از لحاظ جو انتخاباتی و شور هیجان در خود نمی دید.
موارد همه دلایل اصلی عدم مشارکت بالا هستند که مورد اول وزنه سنگین تری است که با ملاحظه بیشتر از سمت مسئولین و تغییر شرلیط بی تحرک کنونی در مجلس و دولت می توان زمینه برگشت شور همیشگی انتخابات را تضمین کرد.