به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ دانشجویان قرارگاه جهادی دانشگاه امام صادق(ع) درپی تعطیلی کسب و کارها و لطمه اقتصادی که به مردم و دولت وارد شده است، برای کنترل این معضل اقتصادی در اقدامی با عنوان «به فکر باشیم» به گفتگو و مصاحبه اینستاگرامی با کارشناسان اقتصادی پرداختند.
موضوع گفتگوی لایو اینستاگرامی نهم با لایو نهم: با«مرتضی زمانیان»؛ کارشناس امور بانکی و مشاور طرح بازنگری قانون بانکداری کشور درباره سیاستهای ایمنسازی اقتصاد و عدم تعطیلی کسب و کارهای اقتصادی است.
متن کامل این گفتگو در ادامه آمده است:
یک اتفاق اقتصادی افتاده است که این اتفاق اقتصادی از چند جهت خیلی خاص است. من میخواهم این اتفاق اقتصادی را ربط بدهم به این بحثهای اجتماعی که خیلی کم مطرح است. ببینید این شوکی که این بار به اقتصاد وارد شده است از دو جهت با آسیبهای معمولی که در بحرانها اتفاق میافتد، متفاوت است و اتفاقاً همین جهت است که ماجرا را کلاً یک مقدار پیچیده کرده است که ابزارهای کنترل یک مقدار خاص شده است. اتفاق اولی که افتاده است این است اینبار یکی از معمول دفعاتی است که این شوک اقتصادی همزمان هم عرصه اقتصادی را تحت تاثیر قرار داده است و هم تقاضای اقتصادی افت کرده است یعنی خیلی وقتها یک اتفاق میافتد که سمت تقاضای اقتصاد دچار بحران میشود مثلاً فرض کنید که مردم تقاضا ندارند و برای بنگاهها ظرفیت تولیدی تقاضایی وجود ندارد که این یک حالت است و یک حالت دیگر اینست که مثلاً زمانهایی که بحرانهای انرژی پیش می آید، سمت عرضه اقتصاد دچار مشکل میشود.
اینبار اتفاقی که افتاده است، اینست که هم از جهت عرضه و هم سمت تقاضای اقتصاد، دچار شوک همزمان شدند. تقاضا که کاملاً معلوم است که چرا شوک منفی به او خورده است از اینکه کسی دیگر سفر نمیرود، گردشگری وجود ندارد و کسی که حتی آرایشگاه نمیرود از آن طرف هم یک شوک منفی به بخش عرضه اقتصاد واردشده است به این معنی که هم کالاهای میانی قطع شدهاند برای بنگاه ها و هم کالاهای واسطهای یعنی مرزها بسته شده است و بنگاه ها مواد اولیه تولیدی به آنها نمیرسد و حالا شما در نظر بگیرید از بنگاهی که میخواهد یک چیپس درست کند الان مرز بسته شده است و سیبزمینی و روغن آن نمیآید تا بنگاه هایی که دیگر شوک منفی به نیروی کار خود و یا یک بخشی از نیروی کار وارد شده است و سمت عرضه اقتصاد را هم تحت تاثیر قرار است و وقتی شوک منفی هم به عرضه اتفاق بیفتد هم به تقاضا اتفاق بیفتد، خیلی شرایط بغرنج تر می شود. حالا احتمالاً خیلی از دوستان که اقتصاد خواندهاند میدانند که چه شرایط نابهنجاری را ایجاد میکند.
ماجرای پیچیده
نکته دوم اینکه کشورهای دنیا در حالی با شوک مواجه شدند که در یکی از بدترین دوران اقتصادی خود هستند و خیلیها معتقد هستند، شرایط کشورها الان بهمراتب بدتر از زمانی بود که با بحران 2008 مواجه شدند یعنی این کشورها زمانی که با بحرانی به مراتب سبکتری مواجه شدند و کشورهایی بودند که بدهکار نبودند، منابع خوبی داشتند و پول به اندازه کافی داشتند و همه چیز خوب بود و به خاطر آن بحران به شکل وحشتناکی زیر قرض و بدهی رفتند به شکلی که خیلی از این کشورهای اروپایی الان به اندازه 200 الی 300 درصد جی دی پی بیشتر آن بدهکارند یکی مانند کشور ایتالیا. حال این کشورها در شرایطی با بحران مواجه شدند که دیگر امکان حتی پول قرض کردن هم ندارند و کشورها هم اتفاقاً در شرایط خیلی بدی هستند به همین خاطر ماجرا فوقالعاده غامض است.
مرحله دوم یک اتفاق دیگری افتاده است که این اتفاق درواقع بحران را از بحرانهای معمولی خاص تر کرده است مثلاً یک موقع یک بحرانی پیش میآید مثلاً زلزله که وقتی این بحران پیش می آید، بقیه جامعه میروند به کمک آن بخش یعنی مثلاً یک میلیون نفر دچار شوک شدند و دچار بحران شدند، هفتاد میلیون نفر دیگر ظرفیت کمک به آنها را دارند. الان ما این ظرفیت را هم نداریم یعنی شما یا با این بیماری مواجه شدهاید یا اگر نشدید نباید بیایید به بقیه کمک کنید یا نباید بیایید در اجتماع به خاطر اینکه ممکن است دچار شوید یعنی نهتنها بیماری و شوک بخشی از جامعه غرب را به خود درگیر کرده است که ی خود فرد بیمار شده است یا یکی از اعضای خانواده بیمار شده است بلکه بخش سالم جامعه هم نمیتواند به آنها کمک بکند که این هم ویژگی دوم این شوک است.
عدم قطعیت
در کنار اینها، اتفاق سومی هم که افتاده است، عدم قطعیت است یعنی کلاً آن چیزی که اقتصاد را زمینگیر میکند، اینست که در اقتصاد سرمایهگذاری متوقف بشود. یکی از مهمترین ویژگیهایی که سرمایهگذاری را متوقف میکند، عدم قطعیت است. خیلی وقتها بحرانهایی که پیش میآید بعد از بحران عدم قطعیت رفع می شود. بحران اقتصادی میآید و تمام میشود، یک شوک بیکاری میآید، یک شوک رکود میآید، یک زلزله میاد و یک سیل بعد از آن تمام میشود و آدمها می گویند که از این به بعد میدانیم خبری نیست الان مثل اینست که حتی شما نمیدونید تا چند سال دیگر باید تمام میشود. به همین خاطر اقتصاد در بدترین حالت خودش قرار گرفته است. ببینید من این نکته را هم عرض بکنم که به یک معنا میگویند بعضی وقتها این بحرانهایی که اتفاق میافتد، یکسری تئوریها و یکسری چیزهایی که زیر خاک دفن شده بودند را این ها زنده می کنند.
من یادم است سر ماجرای بنزین ما خیلی به نوبه خودمان سر پیشنهاداتی که داشتیم، معتقد بودیم که واجب است، ما بنزین و منابع یارانهها را بین مردم تقسیم کنیم که توزیع پول توسط حاکم یک کارکرد اتفاق خیلی خوبی است و خیلی بهتر از اینست که اتفاقاً پول بدهید و یارانه بدهید و به جای اینکه یک کالایی را عرضه بکنیم بهتر است پول را مستقیم به مردم بدهید، این خیلی مورد پذیرش قرار نمیگرفت. این واقعاً از لحاظ تئوری اقتصاد یکی از اصلیترین و دقیقترین کارهایی که بهمنظور حمایت از اقشار فقیر میشود انجام داد.
الان خیلی جالب است که تقریباً قریب بهاتفاق اقتصاددانهایی که من دیدم اظهار نظر کردهاند گفتهاند که الان اتفاقاً زمان پول دادن مستقیم به آدمهاست یعنی ما هیچ راه حمایتی دیگری نداریم که مثلاً بگوییم، دولت بیاید مداخله بکند و بخواهد مثلاً شرایط اقتصادی را بهتر بکنیم بلکه تنها راه منطقی این است که پول بدهیم و آدم ها و مردم را در خانه نگه داریم و گفتند که ما یک پولی به شما میدهیم که البته این هم باز به دلیل پشتوانه ضعیف کشورها عملاً میسر نشده است مثلاً در خود کشور ایتالیا گفتند قرار شده است بعد از قرنطینهای که اتفاق افتاده است، به هر خانوار 500 یورو بدهند ولی گفتند اما اصلاً ندادند و اما بههرحال این اتفاقات در این بستر الان این سوال بزرگ است که چه کار میشود کرد؟ راستش را بخواهید یک مسئله این است که واقعاً جوابی برای آن نیست یعنی من چون خودم خیلی پیگیری میکنم حرفهایی که اقتصاددانها میزنند آدمهایی که مرتبط با این حوزه هستند، واقعاً کسی دقیق نمیداند چه کار باید بکنند. فکر اینست که شدت بحران را و شدت فاجعه را کم کنیم و در فضای کسب و کار مثلاً مالیات را ببخشیم، مالیات نگیریم، یک ذره دولت از پرداخت قبض آب و برق و... را معافیت بدهند اما همه ما میدانیم که اقتصاد را با این شکل نمیشود مدیریت کرد و ظاهراً الان جمعبندی این است که بین خیلی از کسب و کارها، مواجه شدند با حجم عظیمی از ورشکستگی و و تعطیلی اما همه چیز با فرض اینکه قرار نیست اتفاق عجیب و غریبی بیفتد و یک دارویی کشف بشود و یک واکسن خارقالعاده اختراع شود.
محل دعوا
اما در این بستر الان یک دعوایی است و یک دوگانه جدی است که آیا تابع هدف ما، اقتصاد است و محدودیت این است که تعداد کمتری آدم از بین بروند یا تابع هدف یک تابع هدف سلامت است. ما فقط اول باید بیماری را کنترل کنیم و حالا سعی کنیم در حین آن کمک کنیم اقتصاد هم خیلی نابود نشود یعنی اولویت با اقتصاد است یا با بحث سلامت. من تصورم بر این است البته انگلستان مثلاً کشوری بود که خیلی محکم ایستاد و گفت من کشور را تعطیل میکنم و اینها کشورهایی بودند که حداقل مدعی بودند که ما اولویت را به اقتصاد میدهیم حال ضمن آن سعی میکنیم بیماری را هم کنترل بکنیم ولی وقتی بیماری وارد آن کشور شد، دیدند که اینها هم نمیتوانند این کار را بکنند. آنقدر فشار اجتماعی زیاد است و آنقدر استناد به مدل چین که حالا لزوم مدل موفقی هم نبوده است ولی آنقدر تکرار میشود و آنقدر استناد به آن زیاد است که کسی حتی تصور اینکه من بخواهم خلاف آن مدل را انجام بدهم را ندارد.
دیدید که در ایران یک عده گفتند که واقعاً ما هم میخواهیم قرنطینه کنیم، ما هم مسیرها را ببندیم و امثال آنها و به نظر میآید که این مسئله، مسئله ای باشد که همه کشورها لاجرم در این تصمیم بیفتند یکی از اقتصاددانان بزرگ یک مطلبی نوشت و یک تکه آن، بحث بیماری آنفولانزای اسپانیایی معروف بود که سال 1918 در اروپا یعنی زمان جنگ جهانی اول اتفاق افتاد. در ماجرای آنفولانزای اسپانیایی که خیلی اول سعی کردند این را کنترل کنند که حدود 40 الی 50 میلیون نفر مردند یعنی دو درصد جمعیت جهان و سر آن آنفولانزا در آنجا از بین رفتند و اینها خیلی سعی کردند تا بیماری را آن دوران کنترل کنند بعد از اینکه موفق شدند بیماری را کنترل کنند یک مدتی گذشت و دوباره آن بیماری موج دومش شکل گرفت که اتفاقاً موج دوم قتل عامی که از مردم کرد بیش از آن موج اولی بود که مردم فکر کردند که دیگر موج اول گذشت اما در موج دوم تعداد بیشتری آدم مردند و وقتی موج دوم هم تمام شد یک عده گفتند که تمام شد اما دیدند موج سوم آن دوباره آمد و در چند سال، چندین موج آمد و حدود 2 درصد جمعیت جهان را از بین برد.
یک مطالعهای همین دانشگاه امپریال کالج لندن انجام داده بودند و شبیهسازی کرده بودند و گفته بودند حتی ما موفق بشویم با مدل قرنطینه، این بیماری را متوقف بکنیم اما به هرحال تا ابد که نمیشود مملکت را در قرنطینه نگه داشت یا اینکه داروی آن کشف میشود که خیلی محتمل نیست و خود شما هم شاید شنیده باشید که حتی واکسن هم اگر ساخته بشود، واکسن برای بیماری های ویروسی یک چیز بگیر نگیر دارد بهاصطلاح چون ویروس خیلی جهش می کند مانند باکتریها نیست که مثلاً یکبار برای بیماری فلج اطفال، واکسن آن کشف شود و دیگر تمام بشود. ممکن است باز اثربخش نباشد و ورژن جدید آن ویروس بیاید و جهش پیدا کند به همین خاطر هیچکس نمیداند که حتی اگر واکسن آن هم ساخته بشود، آیا موج بیماری تمام میشود یا نه که این مطالعه ای هم که شبیهسازی انجام شده بود، گفته بودند اگر ما با قرنطینههای شدید، بتوانیم بیماری را کنترل بکنیم، احتمالاً بلکه باید جامعه را دوباره رها کنیم به حال خودش پس همان موقع دوباره یک موج جدید ایجاد میشود چون همه دنیا از یک نفر این بلا سر آنها آمد اما قطعاً این بیماریشان در بین هزاران و هزاران نفر دیگر وجود داشت پس هر آنی که ما قرنطینه را رها بکنیم، دوباره با یک فاصله زمانی این بیماری اوج میگیرد به همین خاطر خیلیها هستند که معتقدند این مدل قرنطینه محور عملاً نمیتواند یک مدلی باشد که احتمالاً مسئله را حل بکند پس چه باید کرد؟
درواقع پیشنهادی که این آقایان و دوستان دارند اینست که ما باید کاری بکنیم که بیماری را فقط محدود نگه داریم وگرنه با قرنطینه نمیشود اینطور سفت و سخت از بین برد و هم به حدی باشد که ظرفیت بیمارستانی ما تحمل نگه داشت آدمهای بیمار را داشته باشد و بهمرور یک ایمنی خودبخودی همه آدمها یک نسخه از این بیماری را میگیرند تا به حدی دربرابر آن مقاوم باشند. فقط محدودیت اینست که ما بتوانیم جامعه را یک کاری نکنیم که چنان شوک مریضها زیاد بشود و چنان شیوع زیاد بشود که سیستم درمانی زمین بخورد با یک شرایط کجدار و مریزی پیش برویم.
بیان دو تئوری
درواقع دو تئوری است: یک تئوری قرنطینه کردن است که خیلی هم طرفدار دارد و یک تئوری دیگری است که با تئوری اول نمیتوانیم دست آوردی داشته باشیم حتی اگر داشته باشیم بعد از اینکه از قرنطینگی رها کنیم، دوباره موجب بیماری برمیگردد البته این قرنطینهای که الان می گویند و در افواه است با آن قرنطینهای که اوایل میگفتند فرق می کرد. من این تفاوت را بگویم ما یک قرنطینه داریم که هدف آن، اینست که بیماری از یک منطقهای خارج نشود همان طور که اول هم میگفتند که این مدل، مدل شکست خوردهای بود و اصلاً شدنی نبود چراکه بستن هر گونه تعامل اجتماعی و خارج از آن ممکن نبود پس قرنطینه ای که الان گفته می شود دیگر برای هدف نیست بلکه فقط هدف اینست که بههرحال شیوع بیماری تا حدی کنترل بشود که یک شاخص هم دارند و می گویند قرنطینه زمانی موافق است که نسبت شیوع بیماری به ازای هر بیمار به کمتر از یک نفر باشد چون به ازای هر بیمار 2.2 تقریباً بیماری شیوع پیدا میکند یعنی هر کس به 2.2 نفر بیماری را منتقل میکنند که ما باید این را به نسبت زیر یک بیاوریم که درواقع آن موقع سیر بیماری به سمت نزولی حرکت بکند و بیماری کم بشود پس ماجرا چیست؟
من این مقدمه را عرض کردم ببینید همین الان که این دیدگاه وجود دارد یک عده حالا چون به میزانی که مطالعه داشتم طرفدار نظریه دوم هستم احتمالاً یک مقدار به نفع دیدگاه دوم صحبت کنم ولی هیچ کدام از ما که تصمیمگیر نیستیم ولی بیشتر میخواهیم بحثها را به اشتراک بگذاریم و دوستان اگر نظری دارند اینجا باهم بحث کنیم. ببینید از یک مدلی که در چین پیاده شده است و من همیشه میگویم متأسفانه این مدل در چین پیاده شده است چراکه از نظر من یک مدلی است که ما هم هنوز درست این مدل را نشناختیم. آن مدلی که در ووهان چین پیاده شد و آنها یک قرنطینه نسبتاً سفت و سختی کردند و این تبدیلشده است به یک برنج مارکی که همه می گویند و همه باید همین کار را بکند از قضا چون به نظر میآید یک درصدی از موفقیت را هم به این معنا داشته است و موج اول بیماری را کنترل کرده است، همه را دیگر مجبور میکنند که همان مدل را پیاده بکنید و در این مدل یک حرفهایی زده میشود که البته این حرفها در این چین قابلیت اجرا پیدا نکرد به این شکل که میگفتند که مردم دیگر از خانهها بیرون نمیآیند و دولت چین خودش می آید یک چیزها را بین مردم توزیع میکنند که البته این ها غلط است. به این شدت هیچوقت انجام نشد و اصلاً قابلیت اجرا هم نداشت و الان این تقاضا وجود دارد که ما اینکار را انجام بدهیم و رفتوآمد را در شهر مطلق ممنوع کنیم و فقط شرایط ضروری و اضطرار را اجازه بدهیم و امیدوار باشیم که این مدل آن را کنترل میکند. من یک نکتهای را توضیح بدهم اولاً مدل چین به این شکلی که میگویند، نبوده است و مدل چین اینطور نبوده است که دسترسی همه آدمها را قطع میکنند و خیلی آدم ها همینطور رفتوآمد داشتند و اجازه عبور و مرور داشتهاند و کسانی که ناتوان بودند و در معرض خطر جدی بودند، اینها را ممنوع میکردند و جالب است که من به شما بگویم همان حد از سختگیری هم که در چین انجام میشد اولاً موفق نبود از اینکه مانع بشود که بیماری به خارج از آنجا سرایت بکند چراکه به شهرها سرایت کرد و همه دنیا را درگیر کرد.
نکته دوم اینست که خیلی از آدمها اینطور که گفته می شود، سعی کردند از لولههای فاضلاب فرار کنند، از کانالهای زیرزمینی حفره ایجاد بکنند چون شما به هر حال میتوانید دسترسی همه مردم را قطع بکنید و اتفاقاً این مدل باعث شده است که گفته می شود خود این کار باعث شیوع بیماری شد یعنی همین فرار آدمها از کانالهای فاضلاب باعث شد که بیماری شیوع پیدا کند درحالیکه اگر شما اجازه میدادید مردم از همان مسیرهای اتوبانها و جادهها اجازه رفتوآمد داشتند حداقل می توانستید کنترل کنید چه آدمهایی در حال ورود و خروج هستند و نکته مهمتر از آن اینست که همین الان گفته میشود که هزاران نفر اصلاً معلوم نیست چه اتفاقی برای آنها افتاده و مفقود شدند و بیخبر هستند از آنان و این هم فراموش نکنید که همه اینها در بستر کشور چین اتفاق افتاده است با همان مدل های کمونیستی و مردمی که مطیع هستند و مردمی که عادت کردند به جمعیت شلوغ و درآمد کم. این ادعا که بتوانیم این مدل را در بقیه کشورها هم اجرا بکنیم، جدی نیست پس سوال این است که چیکار بکنیم؟
استقاده از ابزارهای اقتصادی برای کنترل اجتماعی
به نظر من بر خلاف آن مدل پیچیده و سخت، ما می توانیم از مدل های اقتصادی استفاده بکنیم که من برای دوستان مرکز پژوهش های مجلس مثال می زدم که شما واقعاً چه تصوری دارید از جامعه که می گویید ما می توانیم تمام تعاملات اجتماعی جامعه را تنگ و ممنوع کنیم الا مراودات اجتماعی ضروری البته اینجا باید پرسید که تعریف تعاملات ضروری چیست و معیار سنجش آن چیست؟ شما فرض کنید که لوله آب منزل من ترکیده است پس این یک اتفاق ضروری است و من یک تماس می گیرم با تعمیرکار و این لوله کش میاید و بعد پلیس جلوی آن را به خاطر تردد می گیرد. آیا این یک کار ضروری است یا نه؟ قطعا کار ضروری است اما سوال است که پلیس از کجا می دانست و باید صحت سنجی کند؟ و یا مثلا کارمندان شهرداری و کارمندان را چه کسی کنترل می کند؟
اما واقع داستان این است که ما می خواهیم ماموران امنیتی را دچار یک چالش یا تزاحمات جدی کنیم و فراموش نکینم که در این مملکت آدم هایی هستند که فارغ از کرونا چقدر خطرناک می توانند باشد، نان شب خودشان را همان روز در می آورند و شما نمی توانید با این ادم هیچ کاری بکنید و تجربه نشان داده است که کشورما اینقدر پول ندارد که بتواند مدیریت بکند و نیازهای آنها را رفع بکند پس چیکار می شود کرد؟
پیشنهاد بنده این است که از ابزارهای اقتصادی می توانیم استفاده بکنیم و به جای اینکه ممنوعیت برای آن وضع بکنیم، هزینه ی مبادلات اجتماعی را می توانیم بالا ببریم یعنی این بالا بردن هزینه های مبادلاتی و اجتماعی به یک معنا ممکن است همان ممنوعیت باشد و به خیابان بردن را هزینه بر کنیم و اجازه بدهیم خود ادم ها تصمیم بگیرند و در نتیجه هزاران دلیل وجود داردکه ادم ها مجبور به سفر هستند اما کار دشواری نیست که هزینه سفر را بالا ببریم برای مثال می توانیم هزینه های عوارضی و اتوبان ها را بالا ببریم و یا هزینه سوخت گیری در مسیرهای بین راهی را اینقدر بالا ببریم که عملا سوخت گیری برای مردم هزینه بر باشد و یا در جاده های فرعی هم عوارض بگذاریم و یا در مسیرها، توقف هایی ایجاد بکنیم تا سفر برای مردم سخت شود و از ان طرف می گوییم که سفر مجاز است و هم چنین حمل و نقل عمومی را تقریبا تعطیل کنیم و از ان طرف عوارض حرکت خودرو در شهر را بشدت بالا ببریم و حتی جاهایی که خارج از طرح ترافیک هستند، دوربین نصب کنیم و هر خودرویی که در حال حرکت بود، عوارض سنگینی را بر ان متحمل کنیم پس این عملاً برای خیلی از مردم معادل این است که ممنوعیت اعلام شده است اما اگر دیدم که مسئله و کارم جدی است مثلا بیماری و حاضر بشوم که داخل خیابان بروم، هزینه را می دهم و وارد خیابان می شوم و عملاً همان نتیجه اول محقق می شود و رفت و آمدها به حداقل می رسد اما ادم ها هستند که تصمیم می گیرند که برای کار ضروری هزینه بدهند یا نه.
در واقع به شکل درون زا، ادم ها خودشان تصمیم می گیرند که هزینه را بدهند یا نه و بین تعاملات اضطراری و غیر اضطراری تفکیک می شود اما این مدلی را که دوستان اینقدر تاکید می کنند که ما پلیس بگذاریم سر کوچه ها و خیابان ها و هر کسی رفت و امد کرد، بررسی کنیم که کار او ضروری است یا نه که حتی در اروپا هم این مدل ها جواب نمی دهد، حرف هایی است که بیشتر به طنز شبیه است چرا که ما در کشوری زندگی می کنیم که ماجرای ارز 4200 جلوی چشم ماست و دولت گفت می خواهم نیازهای ضروری آدم ها را شناسایی بکنم و به نیارهای ضروری ارز 4200 بدهم و به نیازهای غیرضروری نمی دهم در نتیجه هزینه ی این کار به حدی بالا شد که متوقف شد و حال برای این موضوع مگر می توانیم بفهمیم که چه کسی نیاز ضروری دارد و چه کسی خیر لذا آن برای توزیع ارز بود که شاید 2 درصد جامعه درگیر بودند و اگر هم بخواهید ارز بخرید، سند و مدرک دارید اما حال می خواهید این مدل را بیاورید در کف خیابان و با 80 میلیون آدم که بخواهید بروید فروشگاه، باید ثابت کنید که نیازت ضروری بوده است یا خیر. پیشنهاد بنده به سیاست گذار این است که به جای پلیس بازی که نمی خواهم ان را هم نفی بکنم، از طریق ساز و کارهای اقتصادی این مشکل را حل بکنیم.