به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ همزمان با سالروز شهادت آیتالله سیدمحمد بهشتی و یارانش در بمبگذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی، مرد سایهنشین جناح رادیکال اصلاحات در نامهای به مقام معظم رهبری، جهت پیکان همه ناکارآمدیها را به سمت ایشان هدایت کرد تا رویه سیاسی خود یعنی خروج موقتی از سایه، خطدهی امنیتی به مریدان و بازگشت به پشتپرده را تکرار کند.
علیرغم اهمیت این نامه اما رسانههای زنجیرهای تاکنون هیچ واکنشی در قبال ان نداشتهاند و در سکوتی خودخواسته منتظر اولین واکنشها و تحلیلها ماندند. از سوی دیگر این نامهنگاری را باید اولین کنش علنی موسوی خویینیها نسبت به رهبر معظم انقلاب دانست؛ موضوعی که با توجه به عقبه کمتر رسانهای وی میتواند به عنوان روح و انگیزهای تازه در میان اصلاحطلبان به شمار آید.
قبل از پرداخت به این محتوای این نامه و اهداف نگارش آن باید روند سیاسی- رسانهای اصلاحطلبان طی دو ماه گذشته مورد کنکاش قرار گیرد تا بستر سیاسی رفتار موسوی خویینیها بهتر درک شود.
تلاش اصلاحات برای بازگشت به دایره خودیها
از اواخر فروردینماه بدین سو گزاره اصلاحپذیر بودن ساختار حاکمیت و رفع ایرادات رفتاری آن به جزو خطوط رسانهای اصلی آنها بوده است. همان روزی که نامه موسوی خویینیها منتشر شد، علیرضا علویتبار در گفتگویی که میتوان آن را تلاش برای اخطاردهی به نظام برای پیشگیری از یک بحران امنیتی دانست، اظهار داشت: «هزینه انقلاب یا فروپاشی آنقدر زیاد است که باید با تمام قوا جلویش را بگیریم. من نگران تکرار قهرم و خشونت، خشونت بیشتری میآورد. اگر خشونت انقلابی در ایران شروع شود این خشونت مثل انقلاب اسلامی نخواهد بود. انقلاب قطعا بر فروپاشی ترجیح دارد. بیش از ۶۰ درصد مردم نه وضع وجود انقلابی را میخواهند و نه دگرگونی انقلابی را با فروپاشی جمهوری اسلامی مشکلات حل نمیشود».
تلاش برای تغییر «شورش در وضعیت» به «شورش بر وضعیت»
آشوب در همه ساختارهای سیاسی جهان به دو شکل «شورش در وضعیت- بر وضعیت» رخ میدهد. شورش در وضعیت همان تلاش برای رفرم است و شورش بر وضعیت یعنی انقلاب. اصلاحطلبان سعی دارند با جنگ روانی، امری که در آن متخصص هستند، به حاکمیت چنین القا کنند که در حالت «شورش بر وضعیت» مواجه هستیم و اولین راهکار کنترل آن، تغییر ساختاری یا استحاله در ایدئولوژی است.
از همین رو ایجاد ترس از انباشت انرژیهای عمومی به عنوان دومین پیشفرض نامه موسویخویینیها مطرح است. پیش از این هم افردای همچون مصطفی تاجزاد گفته بودند: «احتمال دارد اعتراضات آبان تکرار شود. اعتراضات مردمی دی ماه ۹۶ وآبان ۹۸ زنگ خطر را به طور جدی برای نظام به صدا درآورد. اگر سیستم به طور جدی به فکر چارهجویی و حل مشکلات نباشد، در آینده نه چندان دور ممکن است خدای ناکرده با مشکلات بسیار جدی مواجه شود که بخشی از آن را اخیرا رئیس دولت اصلاحات، آقای خاتمی، در زمینه هشدار دادن در مورد شکل گیری چرخه خشونت بیان کردند که امیدوارم جامعه ما هرگز وارد چنین چرخه شومی نشود. این عصیان و سرکشی اجتماعی و سیاسی (همانطور که در دی ماه ۹۶ و آبانماه ۹۸ دیدیم) منحصر به رئیسجمهور نمیماند و دامن کل سیستم را نیز میگیرد و کلیت نظام سیاسی را با بحران مواجه میکند. بارها گفتهام مردم از وضعیت موجود به شدت ناراضیاند اما در عین حال نگران آینده کشور هم هستند».
احیای رادیکالیسم با سرکوب عارفها
شاید در نگاه اول استعفای (شما بخوانید اخراج) محمدرضا عارف از شورای عالی سیاستگذاری اصلاحات خبر خاصی نباشد، اما نگارش این نامه نشان داد که اتفاقا رخدادی بسیار مهم در آینده تحولات سیاسی ایران است. این استعفا/ اخراج نشانه خروج افراد میانهرو و نزدیک به حاکمیت از تیم «تصمیمگیرنده» اصلاحطلبان و جایگزینی رادیکالیستهایی همچون سعید حجاریان، علیرضا علویتبار، محمدرضا تاجیک و مصطفی تاجزاده است.
دلیل اصلی این جابجایی را باید تلاش برای احیای هویت اصلاحطلبی دانست که از سال 1392 و بعد از حمایت آنها از روحانی و از سال 1396 و تشدید ناکارآمدی دولت به شدت خدشهدار شده و علکرد جناح میانهرو اصلاحات در مجلس دهم مزید بر علت شده است. بنابراین اصلاحطلبان بعد از این سعی خواهند کرد با ایجاد تحرکات پردامنه، کنشگرایانه، فارغ از انتخابات و کلانمحور بتوانند خود را به عنوان فرمانده ناراضیان جامعه جا بزنند.
نیشتر به خاتمی برای خروج از انفعال
موسوی خویینیها اگرچه نقش بیبدیلی در جریان اصلاحات و رهبری آن دارد، اما صدها نسخه از وی هم هیچگاه توان رقابت با وجهه کاریزماتیک سیدمحمد خاتمی برای دلبستگان این جریان را نخواهد داشت. به نظر میرسد سکوت این روزهای رئیس دولت اصلاحات به زعم برخی اصلاحطلبان معادل از دست دادن فرصت بسیج ناراضیان زیر چتر اصلاحات است. از این رو اگر روزهای آینده دیدید که خاتمی هم به واکنش سلبی علیه مقام معظم رهبری روی آورد تعجب نکنید!
به این سخنان عباس عبدی توجه کنید: « آقای خاتمی تکلیف خود را روشن نمی کند. مثلا این حرفی که در گفت وگوی اخیر بیان کرد، نوعی حکایت از بی تکلیفی است. کسی که رهبری را بپذیرد، از دیگران نمی پرسد که حالا چه کار کنیم؟ چون حتی اگر دیگران هم چیزی گفتند، در نهایت او است که باید مسئول باشد. اما از یک طرف دیگر، آقای خاتمی نه حاضر است به صراحت و روشنی کنار برود و بگوید من کاری ندارم و خودتان می دانید و انجام بدهید، به نظرم ایشان روی زمین و هوا نگه می دارد و این یکی از ایرادهایی است که متاسفانه به ایشان وارد است».
خاطرهبازی خویینیها با سوسیالیسم اسلامی
این روزها که عدالت به عنوان برگ برنده جریانهای سیاسی کشور تبدیل شده، اصلاحطلبانی که سالها بر توسعه سیاسی تمرکز کرده بودند، دیدند که دستشان چقدر خالی است. نه وجهه مردمگرای احمدینژاد را دارند و نه همانند عدالتخواهان سابقه ذهنی در افکار عمومی. از اینرو رجوع اخیر اصلاحطلبان به مبحث عدالت را باید از دید عملگرایی آنها باید تفسیر کرد.
سعید حجاریان در یکی از اظهارات جدید خود گفته است: «در کوتاه مدت معتقدم اصلاحطلبی علاوه بر دموکراسی و لوازمش باید درباره چند مؤلفه نظر دقیق و صریح داشته باشد که نخستین آنها عدالت است. حزب اصلاحطلب باید بهلحاظ نظری و عملی بداند و بگوید پاسخش به مساله عدالت چیست».
حمیدرضا جلائیپور هم در پاسخ به عبدالکریم سروش، با نمونهآوری از حکومتهای اسکاندیناوی، دفاع تمام قدی از سوسیال دموکراسی میکند. وی میگوید: «در سوسیال دموکراسی، هم توسع اقتصادی و استفاده از مکانیزم بازار در بسیاری از حوزهها مورد توجه است و هم افزایش برابری و کاهش انواع تبعیض با حمایت موثر دولتی از آسیبپذیرترین اقشار و ارتقای آموزش و سلامت عمومی و خدمات همگانی».
این عدالتخواهی امثال حجاریان و جلاییپور را بگذارید به حساب سرشت اصلاحطلبان در چند سال اخیر یعنی پراگماتیسم افراطی آنها؛ اگر فردا روزی مدل احمدینژادی سیاستورزی نیز برای آینده انها مناسب تشخیص داده شود، شک نکنید که از احمدینزاد هم احمدینژادتر خواهند شد!
در این میانه اما موسوی خویینیها به عنوان پدر سوسیالیسم اسلامی بعد از انقلاب اسلامی هم وجهه و هم تشکیلات لازم برای احیای این تاکتیک سیاسی را دارد. اینکه وی از تلخکامی مردم از نبود عدالت سخن میراند، تلاش برای الصاق هویت اصلاحطلبی به این برگ برنده است.
آغاز جنبش نامهنگاری به رهبری
در این سالها اصلاحطلبان تمام درگیری خود با ساختار سیاسی را به مواردی همچون نظارت استصوابی شورای نگهبان، عملکرد سیاسی سپاه و بیعدالتی قوه قضاییه محدود کرده بودند. اما اینبار خویینیها با ارتقای سطح منازعه خود با حاکمیت از از نهادهای نظامی- امنیتی به شخص رهبر معظم انقلاب و مخاطب قرار دادن ایشان با هدف تنزل جایگاه حکومتی و معطوف ساختن اذهان عمومی به عملکرد آیتالله خامنهای (مدظلهالعالی)، نشان داد که از دید جناح رادیکالیست اصلاحات بازی در مرحله فینال است.
سخن پایانی
بعد از نامه بیسلام مرحوم هاشمی رفسنجانی به رهبر معظم انقلاب که وعده آتش به ایشان داد، تاکنون هیچ کنش سیاسی در چنین سطحی تکرار نشده بود. موسوی خویینیها عادت دارد به موقع از پشت صحنه خارج شده، کنش مدنظر خود را عمل کند، به پشت صحنه رفته و در نهایت بدون پذیرش مسئولیتی به ادامه برنامه فکر کند.
کنش موسویخویینیها را باید در سطح یکی از مسائل مهم سیاسی- امنیتی کشور دانست که به دنبال احیای هوی و حیثیت جریان اصلاحات است تا بعد از حوادث دیماه 96 و گسترش شعار «اصلاحطلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا» بتواند برای جلب نظر برخی طبقات اجتماعی با حاکمیت غیریتسازی کند. از روزی که اصلاحات به ائتلاف محافظهکارانه با روحانی در سال 92 دست یازید و قماری اجباری برای استمرار حیات سیاسی خود انجام داد، شد اپوزیسیون بیخطر برای نظام؛ امری که با ذات اصلاحطلبی در تناقض است.
بنابراین این نامه را باید آغازی بر کنشگری جدید اصلاحات برای اعاده حیثیت و بازجست هویتی صورتبندی کرد که منجر به هدم هویت اصلاحطلبی خواهد شد!
*نویسنده سعید درویشی