سالهای متمادی نیز این روند در جریان بود. بسیاری از اقدامات در سازمان ملل متحد و شورای امنیت با اجماع جهانی شکل گرفت. اقدامات علیه عراق، دخالتهای نظامی در بالکان، افغانستان و حتی قطعنامههای علیه ایران ماهیتی اجماعی داشت. اقتصاد جهان نیز به سرعت به سوی یکپارچگی حرکت میکرد.
به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» عباس عبدی در مطلبی نوشت: پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی فوکویاما نظریهپرداز آمریکایی، نظریه پایان تاریخ را ارایه کرد، و پیشبینی کرد که پس از سقوط کمونیسم، تنها ایده غالب اندیشه لیبرال دموکراسی و اقتصاد آزاد خواهد بود و طبعا بر اساس این نظریه و با پذیرش عمومی آن، تنشهای پیشین جهان کمتر میشود. این اندیشه همراه شد با تحولات اقتصادی و نظریه جهانی شدن که جهان از نظر اقتصادی به سوی یکپارچگی خواهد رفت و یکی از مولفههای مهم آن کاهش قدرت و اهمیت دولتها و پررنگ شدن نهادهای بینالمللی از جمله سازمان ملل متحد است.
سالهای متمادی نیز این روند در جریان بود. بسیاری از اقدامات در سازمان ملل متحد و شورای امنیت با اجماع جهانی شکل گرفت. اقدامات علیه عراق، دخالتهای نظامی در بالکان، افغانستان و حتی قطعنامههای علیه ایران ماهیتی اجماعی داشت. اقتصاد جهان نیز به سرعت به سوی یکپارچگی حرکت میکرد. سهم تجارت جهانی با سرعت زیادی از تولید جهان افزایش پیدا میکرد و کلاً چشمانداز نوینی را در جهان رقم میزد.
اولین خلل در این فرآیند 11 سپتامبر و سپس رکود اقتصادی سال 2008 بود. ولی روند کلی همچنان در همان مدار قبلی بود. هر چند کُند شده بود. تفوق چین در اقتصاد نیز تحولی جدید بود، بطوری که مرزهای همزیستی و رقابتی را رد کرد و به ستیز میان چین و آمریکا نزدیک شد. اوباما همچنان به پارادایم قبلی متعهد بود. پارادایمی که تا حدودی در زمان جرج بوش تضعیف شده بود. اوباما سعی میکرد که نقش رهبری ایالات متحده را حفظ کند. معنای چنین نقشی جلب مشارکت دیگران و احترام گذاشتن به خواستهای غالب جهانی بود. به همین علت نیز وی در کنفرانس پاریس که در باره تغییر اقلیم از سوی سازمان ملل برگزار شد، مشارکت فعال داشت. ولی ترامپ پس از ورود به کاخ سفید بیرون آمدن از این توافق را اعلام کرد.
با آمدن ترامپ تمامی گزارههای پیشین از قبیل رهبری جهانی، جهانی شدن و اجزای این مولفهها کنار گذاشته شد. اتحاد اروپا و آمریکا دچار تزلزل شد. چین و روسیه تا حدی از انزوای روانی خارج شدند، زیرا که منطق بینالمللی و تعاملی ایالات متحده در جهان به حاشیه میرفت. هنگامی که قطعنامهای را با اصلاحات فراوان ارایه میکنند که میتوانند فقط یک رأی دومینیکن را با خودشان همراه میکند، به منزله شدت این انزوا است، و ناظران سیاسی را به یاد دوران برژنف در اتحاد جماهیر شوروی میاندازد. آن زمان نیز روسها تا این حد منزوی نبودند و اگر قطعنامهای میدادند، میتوانستند چند رأی بیاورند.
اکنون ایالات متحده یک گام دیگر به پیش برداشته و قصد فعال کردن مکانیزم ماشه را دارد. کشوری که قبلاً سهام خود در این توافق را فروخته و رفته اکنون مدعی ایفای نقش اول در هیات مدیره این توافق شده است و حتی تهدید میکند که اگر روسیه و چین مخالفت کنند تحت تحریم قرار میگیرند. در حالی که توجه ندارد که مخالفت چین یا روسیه و اروپا با فعال کردن مکانیزم ماشه، فقط مساله ایران نیست بلکه در درجه اول مسأله همه جهان، بویژه این کشورها در برابر قلدریهای ترامپ است.
به همین علت نیز تروئیکای اروپایی نیر صریحاً با آن مخالفت کردهاند. برخی گمان میکنند که این کشورها به دلیل ایران است که با این سیاست ترامپ مخالف هستند. در حالی که چنین نیست. مسأله اصلی دفاع آنان از خودشان است. بیانیه تروئیکای اروپایی به وضوح نشان میدهد که علت مخالفت آنان با اقدام ترامپ زیر سوال رفتن مرجعیت و تمامیت شورای امنیت و فرآیندها و نهادهای چندجانبهگرایی است.
رفتار ترامپ و پمپئو نوعی توهین به همه کشورهای، بویژه کشورهای طرف توافق در برجام است. حمایت از چنین طرحی به منزله خودکشی این کشورها است و تن دادن به اقدامات غیرمعقول و نامشروع آمریکا تلقی میشود. بنابراین نظام بینالملل در یک دو راهی قرار گرفته است. یا باید به خواسته نامشروع ترامپ رأی داد و با آن همراهی کرد، که در این صورت احتمال دارد که این اقدام موجب برتری سیاسی ترامپ بر بایدن در انتخابات آمریکا نیز بشود، و چهار سال دیگر و حتی بیشتر از آن باید با این موجود عجیب و غریب و آخرالزمانی دست و پنجه نرم کنند. یا آنکه گربه را دم حجله کشته و در ادامه مخالفت با قطعنامه قبلی، همچنان جلوی این زیادهخواهیهای یکجانبه ایستادگی کنند تا ترامپ کاخ سفید را ترک کند.
بنابراین فعالسازی ماشه اگر چه مربوط به ایران است، ولی در اصل مسأله میان ترامپ و جهان است. جهانی که در روزگاری نه چندان دور قطعنامههایی با ۱۵ رای اجماعی علیه ایران تصویب میکرد، امروز در تقابل کامل با سیاستهای ترامپ قرار گرفته است. در ابتدای دهه 90 قرن گذشته، شاید هیچ کس تصور نمیکرد که 30 سال بعد، جهان در چنین وضعی باشد اکنون میبینیم که آن پیشبینیها به سراب تبدیل شده است. فردا چه خواهد شد؟ امیدواریم
وضع بدتر نشود