به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ ناعدالتی آموزشی موضوعی است که همه اشخاصی که به نحوی با مسأله آموزش در ارتباط هستند، شاهد این موضوع میباشند. برای درک بهتر این موضوع ابتدا به تعاریف متداول دو مفهوم برابری و عدالت در آموزش، البته از سه زاویه دید متفاوت میپردازیم.
دیدگاه اول، تعریف بازاری از عدالت آموزشی است که قرار نیست چیزی برابر باشد، هرکسی هر مقداری که پول بدهد، آش میخورد؛ بنابراین نابرابری، عین عدالت است. دیدگاه دوم، عدالت و برابری را یکی میداند و اگر قرار است عدالت برقرار شود، باید همه به یک صورت آموزش ببینند و همه از امکانات یکسان برخوردار باشند. طبق دیدگاه سوم، عدالت و برابری یکی نیستند، اما اگر قرار است آموزش عادلانهای وجود داشته باشد، باید فرصتهای بیشتری برای طبقه محروم فراهم شود؛ یعنی به نوعی تبعیض مثبت برای کسانی که جزء طبقات محروم هستند قائل شد. با این توضیحات باید اشاره کرد که در ادبیات و گفتمان جهانی مفهوم عدالت آموزشی بر تعریف سوم تاکید دارد.
اما به وضوح متوجه هستیم که این تعریف، در حقیقت رعایت نمیشود و صرفا نقش شعار آموزش و پرورش را بازی میکند. فاصله طبقاتی و انواع مختلف مدارس از اصلیترین عوامل بروز نابرابری آموزشی و درنهایت ناعادلانه شدن رقابت در کنکور میباشند. شکاف طبقاتی آموزش، به قدری افزایش یافته است که حالا مدارس خاص و رشتههای خوب دانشگاهی از آن طبقات مرفه جامعه شده است.
منتقدان آموزش و پرورش حالا دیگر یک صدا میگویند برخی از مردم در کلانشهرها بی دغدغه فرزندانشان را با شهریههای میلیونی در مدارس غیرانتفاعی با کیفیت بالا ثبت نام میکنند. از آن طرف برخی از مردم در مناطق محروم حتی توان پرداخت نازلترین هزینهها در مدارس دولتی را ندارند و این نقض اصل ۳۰ قانون اساسی و عدالت آموزشی است. سید جواد حسینی سرپرست وقت وزارت آموزش و پرورش در همین رابطه گفته است که بیش از ۸۹ درصد قبولیهای کنکور به ۵ تا ۶ استان اختصاص دارد و در این زمینه باید نگاه عدالت آموزشی را پررنگ کنیم.
البته با تأیید نقش استعداد و هوش بالای نفرات برتر کنکور در دستیابی به این نتیجه، سؤال جدی این است که آیا در میان دانش آموزان مدارس دولتی که سهم آنها در میان رتبههای برتر کنکور صفر است، هیچ استعداد برتری وجود ندارد و واقعا مدارس نقشی در موفقیت دانش آموزان ندارند؟ آیا امکانات آموزشی مناسب، برگزاری کلاسهای تقویتی و فضای رقابتی در مدارس خاص در موفقیت دانش آموزان تأثیری ندارد؟ و دست آخر چه میزان از این امکانات در مدارس دولتی وجود دارد؟
اکثر مدارس غیردولتی کلاسهای تقویتی بسیار حرفهای با دبیرانی توانا برگزار میکنند. در واقع وقتی مدرسه خاص شد دانش آموزان خاص را تفکیک میکنند و طبیعت معلمان خاص و بهتر را هم انتخاب میکنند. گاها در برنامه ریزی این مدارس، دروسی مانند تفکر و سواد رسانهای و مدیریت خانواده حذف یا ساعت آموزش آن کم میشود و به جای آن دروس تخصصی مانند فیزیک، زیست، ریاضی و شیمی را آموزش میدهند. دانش آموزان، در کلاسهایی با جمعیت کم به تحصیل مشغول اند در حالی که در مدارس دولتی جمعیت دانش آموزان در یک کلاس گاها به ۴۰ نفر هم میرسد.
حتی در بیشتر مناطق محروم همانطور که از نامشان پیداست، کلاسهای تقویتی علاوه بر اینکه در مدرسه برگزار نمیشوند در خارج از مدرسه هم یافت نمیشوند و متاسفانه در مواردی حتی با کمبود معلم نیز مواجه میشوند. پس آیا عادلانه است دو دانش آموز که در شرایط کاملا متفاوت تحصیل نموده اند در کنکوری با سوالات و سطح یکسان ستجیده شوند؟ چطور میشود انتظار داشت که با توزیع نابرابر فرصت و امکانات، در رقابتی برابر شرکت کرد و به نتایج برابر دست یافت؟
مسأله کنکور به خودی خود حتی اگر در عادلانهترین شرایط ممکن برگزار شود یک معضل بزرگ بر سر راه جوانان میباشد. این بی عدالتیها در برخی مدارس و عملکردها که هدف اصلی آموزش را که کمک به رشد تکامل و شکوفایی استعداد جوانان ماست را فراموش کرده اند و شرایط را سخت و سختتر میکنند.
در یک توضیح ساده میتوان گفت نظام آموزشی زمانی عادلانه و برابر میشود که دغدغه یک دانش آموز چه کنکوری و چه غیرکنکوری از هر گروه اجتماعی، صرفا درس خواندن باشد و نگرانی برای تامین هزینهها کلاسهای تقویتی و دیگر چیزها را نداشته باشد و یک فضای برابر رقابتی عادلانه را تجربه کند.
تا زمانی که برابری و عدالت به عنوان اصلیترین عنصر نظام آموزشی تحقق پیدا نکند حتی اگر معضل کنکور هم از میان برداشته شود باز هم دانش آموزان ما به مشکل خواهند خورد و به جایگاهی واقعا لیاقتش را دارند نخواهند رسید.
گزارش از مینا حسنزاده