تاریخ انتشار: یکشنبه 1399/11/12 - 21:14
کد خبر: 384444

خاطرات خودنوشت سردار دل‌ها از گرفتن گواهی‌نامهٔ رانندگی

از داخل اطاق صدای حاج‌محمد و حاجی‌کارنما را می‌شنیدم که به افسرِ آگاهی می‌گفتند: «این یک کارگر ساده و بدبخت است. اصلاً این چیزها را نمی‌داند!» و چند توهین هم به من کردند: «فرض کنید غلط کرده باشد».

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» به نقل از مشرق؛  اواخر سال ۵۶ برای گرفتن گواهی‌نامهٔ رانندگی به مرکز راهنمایی ‌و رانندگی کرمان مراجعه کردم. افسری بود به‌نام آذری‌نسب، گفت: «بیا تو. اتفاقاً گواهی‌نامه‌ات را خمینی امضا کرده، آماده است تحویل بگیری.» من از طعنهٔ او خیلی متوجه چیزی نشدم. مرا به داخل اطاقی هدایت کردند. دو نفر درجه‌دارِ دیگر هم وارد شدند و شروع به دادنِ فحش‌های رکیک کردند.

خاطرات خودنوشت سردار دل‌ها از گرفتن گواهی‌نامهٔ رانندگی

من در محاصرهٔ آن‌ها قرار داشتم و هیچ راه گریزی نبود. با سیلی و لگد و ناسزای غیرقابل ‌بیان می‌گفتند: «تو شب‌ها می‌روی دیوارنویسی می‌کنی؟!» آن‌قدر مرا زدند که بی‌حال روی زمین افتادم. از بینی و صورتم خون جاری بود. یکی از آن‌ها با پوتین روی شکمم ایستاد و آن‌چنان ضربه‌ای به شکمم زد که احساس کردم همهٔ اَحشای درونم نابود شد. به‌رغم ورزشکاربودن و تمرینات سختی که در ورزشِ کاراته و زورخانه می‌کردم، توانم تمام [شد] و بیهوش شدم.

وقتی به هوش آمدم، درب اطاق بسته بود و من محبوس در آن بودم. چون محلّ [ادارهٔ] آگاهی و راهنمایی‌رانندگی در یک مکان و در مقابل هتلی بود که در آن، سابق کار می‌کردم، آن‌ها مرا به‌نام شاگرد حاج‌محمد می‌شناختند. یکی از درجه‌دارها به حاج‌محمد و حاجی‌کارنما که لوازم‌یدکی‌فروشی داشت، خبر داد.

از داخل اطاق صدای حاج‌محمد و حاجی‌کارنما را می‌شنیدم که به افسرِ آگاهی می‌گفتند: «این یک کارگر ساده و بدبخت است. اصلاً این چیزها را نمی‌داند!» و چند توهین هم به من کردند: «فرض کنید غلط کرده باشد و از روی نفهمی است!» با هر ترفندی بود، بعدِ نصف روز، قبل از اینکه مرا تحویل ساواک بدهند، از آگاهی خارج کردند.

با بدنی کاملاً له‌شده دست‌هایم را گرفتند تا توانستم از خیابان عبور کنم. مرا به هتل نزد حاج‌محمد بردند. شربت آوردند. کمی حالم بهتر شد. حاج‌محمد مرا بوسید. مرا با کلمهٔ «پسرم» صدا کرد. خیلی درِگوشی به من گفت: «اگر بار دیگر گیرِ این‌ها بیفتی، به تو رحم نخواهند کرد.»

سه روز از شدّت درد نمی‌توانستم تکان بخورم؛ اما انرژی جدیدی در خود احساس می‌کردم. ترس از کتک‌خوردن و شکنجه فروریخته بود. فکر می‌کردم هرچه باید بشود، شد! انگار این حادثه به‌نحوی در من اثر کرد که با هر ضربه و لگدی کلمهٔ «خمینی» در عمق وجود من حک می‌شد.

نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
در سفر رافائل گروسی به تهران موارد
انتقاد یک امام جمعه از مشروب‌خوری برخی پزشکان ایرانی
فوت دردناک نخبه کنکوری به همراه پدرش +جزِئیات
زشت است جمعیتی در یک صنف مقدس(پزشکان) با عادی انگاری، دسته جمعی مجلس گناه برپا کنند
بارش‌های باورنکردنی باران در یک استان غربی
شیعه جعفری
مقاومت اسلامی عراق برای اولین بار تل آویو را هدف قرار داد
محرومیت از تحصیل در انتظار داوطلبان متخلف / اعتراض دانشجویان شریف / جذب ۷۲ هزار معلم از طریق آزمون‌های استخدامی
مرکز تولید مشروبات الکلی در رژیم‌ صهیونیستی هک شد
لیست انتخاباتی شورای وحدت منتشر شد
طرز تهیه خورش بادمجان با گوشت چرخ کرده
شگفت‌زدگی فعال اقتصادی چینی از پیشرفت‌ دانش‌بنیان‌ها در حوزه انرژی خورشیدی
بیش از ۴۰ درصد رای‌دهندگان آمریکایی جنگ داخلی را محتمل می‌دانند
شهادت ۳ شهروند ترکیه‌ای از سوی رژیم صهیونیستی از هفتم اکتبر
پیام اعتراض دانشجویان آمریکا، پایان دادن به جنایت در غزه است
تعطیلی یک دانشگاه در فرانسه بدلیل اعتراضات دانشجویان حامی فلسطین
تقلای سنای آمریکا برای جلوگیری از بازداشت مقامات تل آویو
۲۰۰ بازداشت فقط در یکی از دانشگاه‌های امریکا
یورش اشغالگران به مناطق مختلف کرانه باختری/ شهادت ۱۸ فلسطینی
بمباران بامدادی رفح در جنوب نوار غزه/ شهادت شماری از فلسطینیان
دانشگاه «ساینس‌پو» فرانسه به دلیل اعتراضات تعطیل شد
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top