به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» مهدی مافی// حضور فیلمهایی مثل «مامان» دیگر تبدیل به یکی از سنتهای نانوشته و تلخ جشنواره شده است. آثاری که قرار نیست شما را عاشق سینما کند، در زندگی یا شخصیتتان تحولی به وجود آورد یا باعث ایجاد یک انقلاب هنری شود.
آثاری که بعد از تماشای آنها وقتی از سالن نمایش بیرون میآیید فقط یک سوال در ذهنتان ایجاد میشود: که چی؟ چرا باید نزدیک دو ساعت وقت را صرف فیلمهایی کرد که هیچ حرفی برای گفتن ندارند و انگار فقط نشسته ایم و بی هدف، قطعات ضبط شده هندی کم خانوادگی سازنده اش را نگاه میکنیم. نه با داستان خاصی رو به روییم و نه با یک شاعرانگی حتی معمولی، «مامان» روایتگر چالشهای زندگی شخصی یک مادر تنها و پا به سن گذاشته است.
فیلمی شخصیت محور که عملا داستان چندانی ندارد و همان هم بسیار دیر آغاز میشود. در چنین آثاری برای جذابیت باید پراخت مناسبی روی شخصیت پردازی کاراکترها انجام داد که اتفاقا نمونه خوبی از آن را دو شب پیش در «روزی روزگاری آبادان» حمیدرضا آذرنگ دیدیم.
هرچقدر در آن فیلم با خانواده آبادانی، ارتباط برقرار کرده و حس همدلی داشتیم، خانواده خانم روستای فیلم «مامان» را نمیفهمیم، در نتیجه به عنوان مخاطب نمیتوانیم با هیچ یک از شخصیتها همراه شویم. چه رسد به این که همدلانه منتظر دیدن سرانجام کارشان بمانیم.
سرانجامی که البته به شکلی نامشخص جمع میشود تا حتی مخاطبی که با فیلم همراه شده هم از این سادگی بی جا، جا بخورد. «مامان» نه در فرم و نه در محتوا هیچ حرف جدیدی برای گفتن ندارد و در آن خبری از نوآوری به چشم نمیخورد.
چیزی که میتواند یک هشدار بزرگ نه فقط برای فیلمساز، بلکه برای سینمای ایران باشد. در طول تاریخ هنر هفتم، همیشه نسل جدید سینماگران جهان به واسطه نوآوریهای خودشان چه در فرم و چه در محتوا میتوانستند جایگاهشان را در میان بزرگان این هنر- صنعت باز کنند.
در غیر این صورت، محکوم به فراموشی بودند. اگر این نوآوری در نسل جدید فیلمسازان نبود، در دهه هفتاد میلادی هیچ وقت مکتب نیویورکی به وجود نمیآمد. با در همین سینمای خودمان هیچ وقت موج نویی شکل نمیگرفت.
اگر جشنواره فجر را برآیند فعالیت سالانه سینمای ایران بدانیم، با وجود فیلمهایی که امسال مشاهده میکنیم، فعلا خبری از ظهور یک نسل نوآور نیست. چیزی که میتواند با کم کاری پیشکسوتان و هنرمندان صاحب نام این حوزه باعث رکودی بزرگ در هنر کشور ما شود.