به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»، میز نقد فیلمهای حاضر در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر در یکصد و یکمین برنامه «هفت» اختصاص به فیلم سینمایی «خط فرضی» به کارگردانی فرنوش صمدی و «گیج گاه» به کارگردانی عادل تبریزی داشت.
مسعود فراستی در ابتدای این میزگرد با اعلام اینکه با نام این فیلم مشکل دارد، گفت: فیلم را میتوان تا آخر تحمل کرد البته به این معنی نیست که فیلم خوبی است. «خط فرضی» فیلمی نامحترم نیست برخلاف اکثریت فیلمهایی که در جشنواره بودند.
محمدتقی فهیم گفت: آقای اصغر فرهادی، درونمایه ای از داستان را پایه گذاری کرد که نصیبش جایزه اسکار شد اما نصیب سینمای ایران، فلاکتی که همه دنباله روی ایشان باشند و اگر اسکار نمی گیرند در اسپانیا به مجسمه نازلتری دست پیدا کنند. به نظرم میآید اینکه فیلمسازی افتخار کند فیلمی ساخته یا میسازد که از ایرانیزه کردنش اجتناب میکند، بحث محترم بودن زیر سوال میرود.
فراستی در این باره بیان کرد: مگر میشود کسی جای پایش روی مرز و بومی سفت نباشد آن ور آبیها خندهشان می گیرد. ممکن است جایزه بدهند اما مساله در نمیگیرد یعنی برای جهانی بودن، فقط باید ملی بود! همه آنهایی که واقعا جهانی هستند، ملی شدن را رد کردهاند و هر چه محکمتر ملی شده باشند جهانی میشوند و نه برعکس. من شخصا فکر میکنم در 100 نقد اخیر «هفت» چندین بار بر این موضوع را تاکید کردیم. تنها کشوری در این دنیا که هویتش جهانی است و راس سرمایهداری جهانی است، آمریکاست که سینمایش نیز جهانی است و هویتی ندارد. اگر دوستان ما در ایران این صحبت را مطرح کنند، جهالت و بی هویتی را نمایش میدهند.
سیدناصر هاشم زاده با اشاره به اجرای دم دستی در «خط فرضی» درباره این فیلم گفت: اگر زن در فیلم مجبور به دروغ گفتن شد که علتی جزء بدون اجازه رفتن به سفر را ندارد؛ این بدون اجازه رفتن به سفر، مگر مشکل زن مدرن ایرانی است!؟ از یک طرف فیلمساز میگوید نمی خواهد بومی باشد و از طرف دیگر اشکالی را در فیلم میگذارد که نوعی بومی بودن را نیز مورد توجه قرار میدهد یا در واقع تحت ستم بودن شرقی.
هاشم زاده در بخش دیگری از میزگرد نقد، درباره «گیج گاه» گفت: نگاه نوستالژیک به گذشته سینما و یادآوری از برخی صحنه فیلمهای خوب یا بد، در فیلم وجود دارد اما احساس نوستالژیک زیبایی را به نمایش نگذاشته است چون در احساس نوستالژیک بودن یک واقعه، باید مقداری در من مخاطب، ارزشگذاری یا احترام به گذشته را ایجاد کند. یادآوری گذشته همیشه شادی ها نیستند و گاهی غمها و غصهها هستند اما جالب است در این فیلم یادآوری غصهها هم نشاط انگیز هستند.
فراستی در اینجای بحث بیان کرد: وقتی به اینجا میرسد که یادآوری غصهها هم نشاط انگیز میشوند، دیگر نوستالژی محسوب نمیشود؛ نوستالژی، انسان را به عقب میراند و جلو نمیرود. نوستالژی انسان را در گذشته قفل میکند. در «سینما پارادیزو» که نوستالژی سینما برای همه است و من دوستش ندارم. اتفاقا نوستالژی موفقی هم نیست. اما با اینکه از کارگردان «روزی روزگاری هالیوود» خوشم نمیآید، از «سینما پارادیزو» جلوتر است. به نظر من بهترین فیلم نوستالژی سینمای ایران «شهر قصه» به کارگردانی کیوان علیمحمدی است.
بازی بد حامد بهداد و باران کوثری در «گیج گاه» خیلی نمود داشت. فیلم مطلقا کمدی محسوب نمی شود و من ابراز تاسف می کنم برای فیلمنامه نویسش که اخیرا درباره فیلمش «زالاوا» صحبت کردیم. فیلمنامه فاجعه است و نمی داند آیا کمدی است یا طنز یا واقعی یا کمدی رمانتیک است و فیلمساز عقب تر از فیلمنامه نویس است.