به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» صادق فرامرزی// تهران قرمز شد، خانم محرز به همین هم اکتفا نکرد و گفت تهران سیاه شده است، مسوول دیگری میگوید اگر بتوانیم مانع از رسیدن تعداد مرگ و میر روزانه به ۱۰۰۰نفر شویم کلاهمان را هوا میاندازیم، باقی ایران البته اگر بدتر از تهران نباشد بهتر نیست، به همین نقشه رنگی ایران نگاه کنید، رنگ رخساره خبر میدهد از سر درون!
احتمالا این بار برای ریشه یابی علت این سرخرویی نیازی به تامل نباشد، عید بود، راه را نبستند، مردم به مسافرت رفتند، ماچ و بوسه و الباقی ماجرا... و سرانجام کرونا لابلای صدسال به این سالها، دهان به دهان چرخید و ریههای ایران را اشغال کرد!
تا اینجا شاید اما و اگری مطرح نباشد، با این حال میشود این نقطه را آغاز یک چالش دانست!
مرز میان اقتدار و اجبار با آزادی و حق انتخاب کجاست؟ احتمالا ملموس بودن سوژه کرونا و عوارضش همه را به سمت انتخاب اقتدار ببرد، اما در فردای کرونا به این پرسش چگونه میتوان اندیشید؟
دامنه واژگان عمومی پر از مفاهیم وزین و بیاعتبار مانند "فرهنگسازی" است، متقابل آن ذهن جدالی جامعه مملو از پرسشهایی مانند "نتیجهاش چه شد؟" است... سالها مقابل هر قانونگذاری استدلال میشد که بجای اجبار باید رو به فرهنگ سازی بیاوریم، اما حافظه جمعی ما در مشاهده یک مثال موفق فرهنگ سازی درمانده است(مثلا میزان اثربخشی محدود فرهنگسازی در رانندگی در قیاس با جریمههای سنگین)... سالها پس از اعدام هر مجرمی گفته میشد اگر اعدام تاثیرگذار بوده چرا کماکان قتل وجود دارد؟ پشت این کلیشه زیبا اما هیچ تعریفی از وضعیت قتل و جنایت در جامعه بدون اعدام وجود نداشت.
کرونا بحث روز است، لاجرم نیز روزی به فراموشی میرسد اما پرسش از مرز اجبار دولتی و اختیار شهروندی باقی میماند... جرم دولت در آمار این روزها انکارناپذیر است اما این روی عریان پذیرش اختیار شهروندی و دل خوش کردن به فرهنگ سازی است(برخلاف ذهن خودتحقیرگر چنین رفتاری مختص به جامعه ایران نیست)... اما سوالی که لابلای ساده سازیهای عامهپسند بیپاسخ میماند سرنوشت افول اقتدار است، کلیشه خودتنظیمگری جامعه(مانند اقتصاد) ترسناک است، در غلبه این نفع و سود فردی نمیتوان امید به زیرنویس تلویزیون در خواهش از شهروندان محترم برای ماندن در خانه داشت... این نقشه خونین تمثال مجسم "بیدولتی" است، تمثال اجتماعی وضعیتی که در نظام بازار نیز تجربه میشود...