به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» مهدی عباسیمهر// حدود یازده سال پیش حاج حیدر این مطلب ناب را برای نشریه ای که برای آن کار می کردیم گفت؛ خوب یادم هست که بعد از انتشار مصاحبه، این قسمت از مصاحبه بازتاب گسترده ای پیدا کرد.
حکیمی هفده هجده ساله بود و من بیست سال داشتم؛ بعد از کودتای بیست و هشت مرداد بود و توی مشهد روحانیت خط اول نهضت نفت را بر عهده داشت. می گفتیم هر صد سال یک بار نابغه ای ظهور پیدا می کند و جنگ {بحث} داشتیم که نابغه آینده من هستم یا او؟!
او ادبیاتش خیلی خوب بود، ادبیات عربش؛ من هم سوادم در ادبیات خوب بود ولی ادبیات محمدرضا حکیمی بهتر بود. به همین خاطر او می گفت که نابغه آینده من هستم. بنده هم به خاطر کتاب های حوزوی که خوانده بودم می گفتم من هستم.
یک مرتبه دیدیم یک نوجوان دوازده سیزده ساله از جلوی ما رد شد که تمام معنا آخوند بود. یعنی نعلین و کفش {آخوندی} و عبا و عمامه. به تمام معنا. الفیه در دستش بود و داشت آن را حفظ می کرد. وما بطاعت و الف قد جمیع یبصر فی الجت…. به یکباره حکیمی گفت {آن نابغه}این است، نه تویی و نه من!
منظور حکیمی سید علی حسینی خامنه ای بود….
روحشان شاد
و یادشان گرامی