تاریخ انتشار: پنجشنبه 1400/08/13 - 12:58
کد خبر: 412856

مسخ؛ بیگانه‌ای در قامت یک حشره

درواقع بیشتر از همه کافکا نسبت به شروع داستانش ناراضی بود. شاید وقفه‌های بسیاری که پس از رسیدن به نیمه‌ی داستان در نوشتنش ایجاد شد از دلایلی باشد که او از پایان داستان راضی نیست.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»، بدون شک رمان کوتاه مسخ نوشته‌ی فرانتس کافکا یکی از شاهکارهای ادبیات سورئال یا فراواقع‌گرایانه در قرن بیستم است؛ رمانی که در طول سال‌ها نه تنها از اهمیتش کاسته نشده بلکه همواره مورد توجه بوده و در دانشکده‌های ادبیات تدریس شده است. مسخ در سال 1912 نوشته شد و سه سال  بعد برای اولین بار به چاپ رسید.

مسخ؛ بیگانه‌ای در قامت یک حشره

 با اینکه کتاب در اصل به زبان آلمانی نوشته شده اما اولین بار صادق هدایت در سال 1329 شمسی این داستان از زبان فرانسوی به فارسی برگرداند. بعدها با پیدا شدن مخاطب‌های فراوان برای رمان کافکا ترجمه‌های دیگری از این کتاب به چاپ رسید.

در میان ترجمه‌های مختلف کتاب ترجمه‌ی علی اصغر حداد از زبان آلمانی و فرزانه طاهری از زبان انگلیسی شهرت بیشتری دارند. در ترجمه‌ی فرزانه طاهری که توسط انتشارات نیلوفر به چاپ رسیده علاوه بر متن اصلی داستان، مجموعه‌ای از نامه‌ها، یادداشت‌های روزانه، نقدها و گاه‌نگاری زندگی کافکا هم مشاهده می‌شود که خواندنشان لذت داستان را بیشتر و به درک بهتر آن کمک می‌کند.

رمان مسخ، کارمندی که سوسک شد

رمان مسخ اینگونه آغاز می‌شود: ((یک روز صبح، وقتی گرگور زامزا از خواب‌های آشفته بیدار شد، دید که در تختخوابش به حشره‌ای غول‌پیکر تبدیل شده است. بر پشت به سختی زره‌اش خوابیده بود، و سرش را کمی بلند کرد، شکم قهوه‌ای طاق‌ضربی‌شکل خود را دید که با کمان‌هایی به چند بخش تقسیم شده‌بود و رواندازش که کم مانده بود به‌کلی از رویش بلغزد به‌سختی بر بالای آن گنبد مانده بود. پاهای بی‌شمارش، با نازکی رقت‌انگیزشان در قیاس با تنه‌اش، درمانده در برابر چشمانش می‌لولیدند.))

مسخ با شروعی کوبنده از همان ابتدا تکلیف خواننده را روشن می‌کند. در مسخ با داستانی سورئال و کمی ترسناک از زندگی مردی روبه‌رو هستیم که یک روز صبح بدون آنکه دلیل مشخصی وجود داشته باشد به یک حشره تبدیل می‌شود. گرگور زامزا کارمند سخت‌کوشی است که هر روز صبح زود از خانه بیرون می‌زند تا با قطار ساعت پنج به محل کارش برسد.

او بازاریاب است و به خاطر شغلش مجبور است سفرهای طولانی و پرشماری را تحمل کند اما همه‌ی این کارها را با جان و دل انجام می‌دهد تا بتواند بدهی‌های پدر و مادرش را بپردازد و خانواده‌ی کوچک چهارنفره‌شان را شاد کند. با مسخ گرگور زندگی خانواده‌ی زامزا هم دگرگون می‌شود؛ خانواده‌ای که قرار است از این به بعد با یک حشره‌ی رقت‌انگیز در خانه‌شان زندگی کنند.

پیوستن به صف خوانندگان بزرگ

ولادیمیر ناباکوف درباره مسخ کافکا اینطور گفته‌است: ((رساترین تعریفی که می‌توانیم از هنر به دست دهیم این است: زیبایی به اضافه‌ی دریغ. هر جایی زیبایی هست، دریغ هم هست، به این دلیل ساده که زیبایی محکوم به فناست: زیبایی همیشه می‌میرد،  وقتی ماده بمیرد، رفتار هم می‌میرد، وقتی فرد بمیرد، جهان هم می‌میرد. اگر کسی «مسخ» کافکا را چیزی بیش از یک خیال‌پردازی حشره‌شناسانه بداند، به او تبریک می‌گویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است.))

مسخ؛ بیگانه‌ای در قامت یک حشره

 این داستان کوتاه سرراست و مختصر است پس از این لحاظ خیالتان راحت باشد. لحن کافکا هم عاری از پیچیدگی‌های زبانیست و این فهم ماجرا را بسیار ساده می‌کند. البته شاید در نگاه اول ماجرای سوسک شدن کسی چندان هم جذاب یا حتی با معنی به نظر نرسد اما درواقع این داستان پر از کنایه‌های عمیق و استعاره‌های جورواجور است. اگر گرگور زامزا را به‌عنوان نماینده‌ای از انسان‌های مدرن در نظر بگیریم می‌توانیم ارتباط زیادی بین زندگی او و زندگی‌های روزمره‌ی سایر انسان‌های مدرن پیدا کنیم.

برای مثال صبح روزی که گرگور مسخ شده، بدون توجه به اتفاق هولناکی که برایش رخ داده تمام تلاشش را می‌کند تا طبق معمول به سر کار برود و وظایف روزانه‌اش را انجام دهد. حتی زمانیکه شخصی از طرف شرکت برای بررسی دلایل نیامدنش به خانه‌شان سر می‌زند او می‌خواهد اوضاع را عادی نشان دهد. گرگور تمام تلاشش را می‌کند تا پسر خوب خانواده و بازاریاب خوب شرکت باقی بماند. در این رمان مضامین دیگری مانند منفعت‌طلبی، بیگانگی از خود، بحران هویت و روابط بین انسانی با ظرافت بسیار در کنار یکدیگر جای گرفته‌اند.

یکی از نکات جالب مسخ لحنی است که کافکا برای روایت داستان انتخاب کرده. از همان ابتدای داستان هولناک‌ترین و غمبارترین اتفاقات با رسمی‌ترین لحن ممکن بیان می‌شوند، لحنی که به گفته‌ی بسیاری در تضاد با اتفاقات وحشتناک داستان است؛ گویی تمام این اتفاقات جزوی از روند عادی زندگی هستند؛ شاید هم باشند. چراکه هرکدام از ما در تلخ‌ترین و تاریک‌ترین لحظات عمرمان به گوشه‌ای دورافتاده از ذهنمان پرتاب می‌شویم و احساسی شبیه به تبدیل شدن به سوسکی رقت‌انگیز را تحمل می‌کنیم.

ما خودمان هستیم ولی دیگر نه کسی می‌خواهدمان و نه زبانمان را می‌فهمد که بخواهد درکمان کند. در چنین زمان‌هایی ملغمه‌ی تلخی از احساسات ناخوشایندی را تجربه می‌کنیم که امروز به لطف کافکا می‌توانیم بهتر بشناسیمشان و حتی بهتر توصیفشان کنیم.

زامزا یا کافکا؟

به‌قول بسیاری از منتقدان شاید بتوان ریشه‌ی داستان مسخ را مانند خیلی از داستان‌های دیگر کافکا در تصوری که از خود داشت و روابطش با سایر اعضا خانواده به‌ویژه پدرش جست‌وجو کرد. بسیاری حتی نام خانوادگی خانواده‌ی زامزا را تا حدی تاثیر گرفته از نام خانوادگی خود کافکا و بسیار شبیه به آن می‌دانند. کافکا رابطه‌ی بسیار بدی با پدرش داشت و همیشه از او می‌ترسید.

او هیچ‌وقت نتوانست انتظارات بالای پدر را برآورده کند. برای مثال او نمی‌توانست آنگونه که پدرش انتظار داشت کارخانه‌ی خانوادگیشان را اداره کند و درعوض تمایل داشت تا وقتش را صرف نوشتن بکند. او در عشق و روابط عاطفیش هم مشکلات زیادی داشت و نمی‌توانست روابط پایداری با زن‌ها برقرار کند. کافکا همواره احساس گناه می‌کرد و درواقع فکر می‌کرد تنها به این دلیل که خودش است لایق مجازات شدن است. جولیانو بایونی در جستاری درباره‌ی مسخ با همین استدلال این داستان را تکرار احساس گناه کافکا و بخشوده شدن این گناه او دانسته است.

هرچند برخلاف تمام این نقدها خود کافکا هیچ‌وقت داستان‌هایش را بازتابی از شخصیت و زندگیش نمی‌دید و نمی‌خواست دیگران داستان‌هایش را اینطور ببینند.

به هرحال ریشه‌ی داستان مسخ هرچه که بود این کتاب جزو معدود داستان‌هایی بود که او در طول حیات فرانتس کافکا به چاپ رسید و تا امروز بارها و بارها مورد نقد و بررسی قرار گرفته و انگار سرنوشت هر کتاب‌خوان و طرفدار ادبیات است که حداقل یک بار و گاهی تا چندین بار این داستان را بخواند و برای رهایی از سوال‌های پرشماری که بعد از خواندن داستان برجای می‌ماند چند تا از هزاران نقد پیرامون آن را هم به خوانده‌هایش اضافه کند.

مسخ؛ بیگانه‌ای در قامت یک حشره

کافکا رمان مسخ را دوست نداشت

الیاس کانه‌تی درباره‌ی مسخ گفته: ((در مسخ، کافکا به اوج استادی خود رسید: چیزی نوشت که هرگز نتوانست از آن فراتر برود، چون هیچ چیزی نیست که بتواند از مسخ- یکی از معدود آثار بزرگ شاعرانه‌ی کامل این قرن- فراتر برود.))

اما حقیقت این است که بر خلاف نقدهای بسیاری که درباره‌ی مسخ وجود دارد و تحسین‌های مداوم منتقدان کافکا درواقع مسخ را چندان دوست نداشت. برای مثال او برای داستان دیگرش به نام محاکمه اهمیت به مراتب بیشتری قائل بود. او در یادداشت‌های شخصیش تقریبا تا یک سال بعد از نوشتن داستان مسخ حرفی از آن به میان نیاورده و سرانجام درباره‌ی آن اینطور نوشته: (( در خانه مسخ را می‌خواندم، و به نظرم بد است.))

درواقع بیشتر از همه کافکا نسبت به شروع داستانش ناراضی بود. شاید وقفه‌های بسیاری که پس از رسیدن به نیمه‌ی داستان در نوشتنش ایجاد شد از دلایلی باشد که او از پایان داستان راضی نیست. اما به هر صورت برخلاف نظر خود فرانتس کافکا تقریبا تمامی منتقدان بر این باورند که مسخ نه تنها بهترین نوشته‌ی او بلکه یکی از بهترین نوشته‌های تاریخ ادبیات است.

درباره‌ی مسخ

با ورود اولین ترجمه‌ی مسخ توسط صادق هدایت نام کافکا و هدایت به‌نوعی با هم گره خورد و هنوز هم با وجود قدیمی بودن ترجمه‌ی هدایت بسیاری مسخ را با او می‌شناسند. بنابراین صادق هدایت بود که کافکا را به فارسی‌زبانان معرفی کرد. پس از آن کم‌کم تعداد طرفداران مسخ بیشتر و بیشتر شد و ترجمه‌های تازه‌تری از آن به بازار آمد. انتشارات نیلوفر هم داستان مسخ را با ترجمه‌ی فرزانه طاهری چاپ کرده است.

این  ترجمه از روی کتاب انگلیسی انجام شده که استنلی کرنگلد ترجمه‌ی آن را بر عهده داشته است. در انتهای این کتاب می‌توانید علاوه‌بر چندی از نامه‌های کافکا و یادداشت‌های شخصیش نقدهایی از استنلی کرنگلد، آیرویس بروس، نینا پلیکان اشتراوس، کوین دابلیو. سوئینی، مارک ام.اندرسون، هارتموت بیندر و اریک سانتنر را بخوانید که هرکدام از وجهی داستان را مورد بررسی قرار داده‌اند. در انتهای کتاب نیز در فهرستی از کتاب‌های کافکا که به زبان فارسی ترجمه شده‌اند و کتاب‌هایی درباره‌ی کافکا به زبان فارسی وجود دارد تا اگر خواستید بیشتر از کافکا بخوانید راهنماتان باشند.

نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
دیر پدری و دیر مادری؛ خطر گسست نسلی!
کلاهبرداری از مردم با ادعای صدور «کارت هوشمند بیمه سلامت»
یمن به عنوان مهمان ویژه نمایشگاه بین‌المللی کتاب
طوفانی که پرده از چهره غرب کنار زد
برگزاری تجمع دانشگاه تهران در حمایت از دانشجویان آمریکایی
تمدید ثبت‌نام و ویرایش آزمون استخدامی فرزندان ایثارگران
حمایت بسیج اساتید از دانشگاهیان جهان علیه رژیم صهیونیستی
دانشگاه حضرت معصومه(س) باید به عنوان یک هویت مستقل بماند
اینفوگرافیک/ قوانین جدید دریافت گواهینامه در سال ۱۴۰۳
دانشگاه امیرکبیر حرکت شجاعانه دانشگاهیان آمریکا و اروپا در حمایت از مردم غزه را ستود
نگرانی شدید تل‌آویو از همکاری‌های دفاعی ایران و روسیه
تصویر متفاوت از اعتراضات دانشجویی آمریکا
بازداشت‌ها در جنبش دانشجویی حامی فلسطین به روایت آمار
سرقت با شگرد تعویض کارت بانکی در مترو
پیام آیت‌الله مکارم خطاب به سردار رادان درباره «طرح نور»
سفر برنامه‌ریزی‌شده «اردوغان» به آمریکا لغو شد
ورزشکاران زن ایرانی افتخار آفریدند
اکثر آمریکایی‌ها به نتانیاهو اعتماد ندارند
دستگیری عامل تیرندازی در منطقه فرحزاد
عمره‌گزاران ایرانی احرام پوشیدند
بایدن: زمانی به خودکشی فکر می‌کردم
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top