به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»، مصطفی ساجدی// فیلمنامه «علفزار» از یک ناپختگی رنج میبرد و همین موضوع، مخاطب را هم رنج میدهد.
تمام گرههای داستان، کنشها و تصمیمات شخصیتها در حدودا ۳۰ دقیقه ابتدایی فیلم گرفته میشود و در ۷۰ دقیقه ادامه فیلم، نه خبری از تغییر کنش قهرمان است و نه خبری از نمایش روند اجرای تصمیمات قهرمان و نه حتی اطلاعات جدیدی از پروند به دست مخاطی میرسد.
در واقع مخاطب از همان ۳۰ دقیقه ابتدایی (از اعتراف پسر نوجوان) میداند که تجاوزی صورت گرفته و در ادامه چیز جدیدی از پرونده کشف نمیکند.
همچنبپ مخاطب از تصمیم «سارا» با خبر است و میداند که خانواده او به دلیل حفظ آبرو مانع از ادامه شکایت خواهند شد و این تصمیمات در ادامه فیلم نه تغییر میکند، نه اجرای آنها دیده میشود.
حتی در خصوص بازپرس پرونده که پژمان جمشیدی نقش آن را ایفا کرده، ماجرا همین است. مخاطب از رفتار شخصیت او میداند که بازپرس پرونده قرار نیست چیزی را نادیده بگیرد و ایجاد محرکی همچون «انتقالی به تهران» آنچنان قوی نیست که بتواند بازپرس را در دوگانه ادامه رسیدگی به پرونده یا چشمپوشی از اتفاقات آن، قرار دهد.
به همین دلیل است که میتوان گفت شروع «علفزار» هرچقدر خوب و درست بود، اما در ادامه نتوانست مخاطب را با خودش همراه سازد.
اما کاظم دانشی کارگردان «علفزار» نشان داد اگرچه یک کارگردان کار اولی است اما میتواند هوشمندانه و دقیق از یک لوکیشن کوچک مثل اتاق بازپرسی استفاده درستی کند و همین نوید رونمایی از کارگردانی کاربلد را در سالهای آینده میدهد. بازی خوب پژمان جمشیدی هم نشان داد که او مسیر رشد خود را بعد از دیده شدن، ادامه داده و با چند عکس یادگاری در جشنواره فجر دلخوش و متوقف نشده است.



