به گزارش خبرنگار تشکل های دانشجویی «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ قریب به هشتاد روز از آغاز بزرگترین و پیچیدهترین جنگ ترکیبی علیه کشورمان میگذرد. جنگی که اولینهای زیادی داشت و شاید مهمترین آنها، فحاشیهای جنسی دانشجویان در برخی دانشگاههای شاخص کشور در تجمعات عمومی بود؛ موضوعی که باعث شد هم چهره دانشگاه و دانشجو در افکار عمومی به شدت لطمه بخورد و هم کارشناسان و مدیران ذیربط را به فکر فرو برد که چه شد کاری به اینجا رسید؟
روزی که «نیکسون» از دانشجویان سنگ خورد!
کودتای 28 مرداد به نتیجه رسیده، تمام گرایشات ضدامپریالیستی در جامعه توسط ارتش و دستگاه امنیتی رژیم شاه سرکوب شده، دانشگاه در بُهت سقوط دولت مصدق فرو رفته و در نهایت تمام آرزوهای نخبگان آن روز ایران براس استقلال کشور رنگ تباهی به خود گرفت.
در میانه این موج ناامیدی ناگاهن خبری منتشر شد مبنی بر اینکه «ریچارد نیکسون»، معاون رییسجمهور وقت آمریکا قرار است روزهای 17 آذر به تهران سفر کند؛ درست همان روزهایی که قرار بود جلسات دادگاه «محمد مصدق» برگزار شود!
در مخالفت با این سفر بود که روز 14 آذر دانشجویان دانشکدههای حقوق و علوم سیاسی، علوم، دندانپزشکی، فنی، پزشکی و داروسازی دانشگاه تهران تظاهرات پرشوری علیه کوتاچیان برگزار کردند که نتیجه آن ادامه این جنبش نوظهور تا روز 16 آذر و حمله گارد شاهنشاهی به دانشجویان و شهادت 3 تن و زخمی شدن 27 نفر دیگر بود.
فردای این فاجعه بود که نیکسون برای دریافت دکتری افتخاری در حالی به همراه شاه به سمت دانشگاه تهران حرکت کرد که هنگام عبور از سمت کوی دانشگاه با اعتراضات دانشجویان روبهرو شد و دانشجویان با سنگ و کلوخ به ماشین نیکسون و همراهانش حمله کردند.
نیکسون بعدها در مصاحبهای درباره این سفر میگوید: "تاکنون ندیده بودم دانشجویان یک کشور جهان سوم مقابل دیدگان یک مقام مسئول بالای آمریکایی به او ناسزا بگویند. هیچگاه این صحنه از مقابلم نمیرود".
جنبش دانشجویی، نماد نخبگی در جامعه
شهادت سه دانشجو در دانشگاه تهران و شکلگیری هستههای ضدامپریالیستی در میان دانشجویان مسلمان را باید سرآغاز پیدایش جنبش دانشجویی دانست. از همان روزها بود که این جنبش نوظهور در یک ارتباط ارگانیک با روشنفکران (اعم از دینی و غیردینی) به سمت نخبگی حرکت کرد و اساسا بسیاری از تحولات سیاسی کشور تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، همگی ریشه در جریانات دانشجویی داشت؛ پیدایش گروههای مبارز مسلح مارکسیست، تشکیل سازمان مجاهدین خلق، پیوند مبارزان مسلمان بازار و دانشگاه در بطن جریان اسلامی و ... همگی یا ریشه در دانشگاه داشت و یا یک سر ماجرا به دانشگاه ختم میشد.
با پیروزی انقلاب اسلامی و تجمع دانشجویان مبارز مسلمان در دو حزب جمهوری اسلامی و بعدها سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی سرمنشا بسیاری از تحولات عظیم سیاسی- اجتماعی شد که میتوان به مواردی همچون انقلاب فرهنگی، تسخیر لانه جاسوسی، مبارزه مسلحانه با گروههای مارکسیست و تشکیل سپاه پاسداران اشاره داشت.
همه این تحولات ناشی از جو نخبگانی دانشگاه در آنها سالها بود؛ جوی که از سویی از طریق ارتباط دانشجویان با مجامع فکری بیرون از دانشگاه به داخل پمپاژ میشد و از سوی دیگر خود دانشجویان به عنوان یک قشر فرهیخته به دنبال حفظ آن بودند و همین مسئله باعث شده بود تا از دید عموم جامعه، دانشگاه و دانشجو به نماد فرهیختگی، روشنفکری و در یک کلام، نماد یک شهروند نمونه و آرمانی تبدیل شود.
زمان اخته کردن دانشگاه و جنبش دانشجویی فرا رسید
با آغاز دهه هفتاد و شروع دوران سیاسی جدید به نام سازندگی شاهد آغاز افول جنبش دانشجویی به عنوان یک جنبش آزاده، مطالبهگر و فرهیخته بودیم. تلاش دولت سازندگی برای تبدیل این جنبش به یک جریان محدود دانشجویی فرمالیته و یا تبدیل آن به یک اهرم سیاسی باعث شد آرامآرام فضای دانشگاههای کشور یا دچار رخوت شده و یا دچار هیجانات سیاسی کاذب شود.
در دولت اصلاحات و با تبدیل شدن بخش بزرگی از جنبش دانشجویی به پیادهنظام جریان برانداز، عملا فضای دانشگاه دچار هرجومرج شد. به موازات آن نیز نفوذ جریانات ضداسلامی، روشنفکری الحادی و تصاحب بخش عمدهای از کرسیهای تدریس توسط جریان غربگرا باعث شد تا ابتذال سیاسی- فکری در دانشگاهها به اوج خود برسد؛ هتک حرمت نمادهای دینی در نشریان دانشگاهی، درخواست تظاهرات علیه خدا، تمسخر مهدویت و امامت توسط برخی جریانات دانشجویی و نفوذ افکار جنسی (از جمله فمینیسم رادیکال) از نتایج این ابتذال بود.
این تحولات که بیش از سه دهه ادامه داشت باعث شد تا تصویری هرومرج طلبانه، هتاک، ضد دین و مبتذل از دانشگاه و دانشجو به جامعه مخابره شود. از سوی دیگر سیاستزدگی شدید برخی جریانات دانشجویی باعث شد تا بخش اعظمی از دانشجویان عطای فعالیت دانشجویی را به لقای آن بخشیده و صرفا به تحصیل پرداخته و از تحولات سیاسی- اجتماعی دوران تحصیل عملا بیخبر باشد.
در حقیقت تلاش سیاسیون برای کنترل جنبش دانشجویی مطالبهگر، نفوذ افکار الحادی توسط جریان روشنفکری سکولار و در نهایت تبدیل شدن دانشجو به پیادهنظام گروههای سیاسی باعث اخته شدن جنبش دانشجویی در دهه نود شد.
فحاشی جنسی، اوج ابتذال در کف دانشگاه
از اوایل دهه نود بود که کارشناسان حوزه مسائل اجتماعی از بحران غلبه آموزش بر پرورش سخن گفتند؛ بحرانی که نتیجه آن شده بود تلاش برای کسب بهترین نمره در مدرسه، رشد موسسات کنکور، آموزش تستزنی و رقابت برای به دست آوردن بهترین رتبه در کنکور سراسری!
ادامه این روند باعث شد تحصیلات دیگر آن معنایی را که در گذشته داشت، یعنی همراهیاش با نوعی فرهیختگی و فرهنگ، جایگاهش را در کشور از دست بدهد. دیگر آموختن علم و دانشآموزی، رنگی از آن فرزانگی و حکمتی که در گذشته داشت یا مورد انتظار بود، نداشت. انتقادها به سست شدن اخلاق در محیطهای آموزشی چه در مدرسه و چه در دانشگاه طی سالهای گذشته از این زاویه است.
اوج سست شدن اخلاق در محیطهای آموزشی را باید حرکات هنجارشکنانه و درگیریهایی میان دانشجویان برخی دانشگاهها طی هفتههای گذشته دانست؛ حرکاتی که از سوی یک طیف هنجارشکن صورت گرفت و بازخورد منفی گستردهای نیز در میان دانشجویان و آحاد جامعه ایران داشت. استفاده از رکیکترین الفاظ نهایت بیحرمتی نسبت به شأن والای دانشگاه به حساب میآمد، به گونهای که طیفهای مختلف دانشجویی نیز پس از فحاشی گروه کوچکی از دانشجویان از شعارهای داده شده اعلام برائت کردند. از سوی دیگر هنجارشکنیهای جنسی برخی دانشجویان حتی مطالبات آنها را تحتالشعاع قرار داده و باعث شد از براندازی جمهوری اسلامی برسند به مختلط کردن سلف غذاخوری!
حقیقت آن است که وضعیت امروز دانشگاهها نتیجه سه دهه سیاستگذاری جریان غربگرا است؛ جریانی که جنبش دانشجویی اصیل را به گوشه رانده و سعی دارد جریانهای مطبوع خود را تقویت کند. فراموش نکنیم که در دولتهای سازندگی، اصلاحات و اعتدال از سویی جنبش دانشجویی مسلمان با انواع تخریب و سختگیریها به حاشیه رانده شده و در مقابل جریانهای دانشجویی که اکثرا غربزده بودند، به عنوان نماد دانشجوی آرمانی به جامعه تحمیل شد.
توهم براندازی
از روزی که اولین بار شعار «مرگ بر آمریکا» در محوطه دانشگاه تهران شنیده شد قریب به هفتاد سال میگذرد. در این مدت جریانات دانشجویی مختلفی ظهور و بروز داشتهاند که تنها دانشجو بودن ویژگی مشترک آنها است وگرنه نمیتوان همه آنها را در یک دستهبندی مشخص به شماره درآورد.
گرچه جریانات لمپن، هتاک و جنسیتزده در محیط دانشگاه کم نبودهاند اما در مقابل جنبش اصیل دانشجویی نیز توانسته کارنامه درخشانی از خود به یادگار بگذارد. واقعیت آن است که اخته کردن دانشگاه توسط جریان غربگرا طی سه دهه گذشته و همچنین سیاست غلط دولت دوازدهم برای مقابله کرونا که حول محور رهاسازی نوجوانان و جوانان در فضای مجازی بود، باعث شده تا گروهی اندک در دانشگاهها شکل بگیرد که هیچ درکی از گذشته دانشگاه در ایران ندارند. این اقلیت محض از جنس همانهایی هستند که در اعتراضات دهه 90 در دانشگاه تهران تحت عنوان «کارگر، نان، آزادی» فضای دانشگاه را بهم ریخته وسعی داشتند انقلاب کنند!
توهم قدرت براندازی، جنسیتزدگی شدید، بحران هویت و از همه مهمتر بیقیدوبندباری را باید نقاط اشتراک اقلیتهای هتاکی دانست که فکر میکنند جامعه پیرو دانشگاهی است که در آن انگشت وسط به عنوان نماد جنبششان مطرح گردد!
واقعیت آن است که دانشگاهها گرچه تا حد قابل توجهی دچار رخوت سیاسی- فکری شدهاند اما هنوز هم اصالت با جنبشی است که از بطن جامعه شکوفا شده؛ جامعهای که تفاوت چندانی با جامعه دهه سی شمسی در مبارزه با آمریکا ندارد.
گزارش از سعید درویشی