به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ شهید آنچنان در این زمینه پیش رفت که در کمتر نامه ای بود که خطاب به خانواده اش مینوشت و اثری از این تذکر دائمی دیده نمیشد. نامههایش مملو از امر به معروف و نهی از منکر و یادآوری سیره نبی (ص) و اخلاق ائمه اطهار (علیهم السلام) است و این را وظیفهای بر دوش خود احساس میکرد. شهید در یکی از نامههایش نوشته است: « … بدین لحاظ است که بر خود واجب دیدم قبل ازآنکه وقت تمام شود تذکر دهم.
برحذر باشید از اینکه بوسیله رعایت نکردن خلق و خوی پسندیده اسلامی اعمال خوب خود را خراب کنیم. از پیامبر اسلام باید درس بگیریم …» مسلما رشد و نمو در چنان خانوادهای و تحت تربیت چنین پدر و مادری است که از جلیلآن کودک و نوجوان سالهای نه چندان دور شهر فسا، آن چنان رزمندهای میسازد که در هرحال و در هرجا لحظهای از خدا گسستن و به غیر خدا اندیشیدن را حرام میداند و دائمابه خود و دیگران گوش زد میکند که: « … ما باید همیشه در طلب رضای خدا باشیم. همه حرکات و کارهای ما باید طوری باشد که فقط خدا از ما راضی باشد …» مسلم است که چنین اندیشهای صاحب خود را آزاد نمیگذارد تا چون دیگر جوانان و هم سالانش سرگرم در دنیا و امیال و آرزوهای جوانی باشد.
جلیل در سال ۱۳۵۶ وارد دانشگاه پلی تکنیک تهران و در رشتهی مهندسی مکانیک مشغول به تحصیل شد. از همان لحظه ورود به دانشگاه، یعنی از سال ۱۳۵۶ با جمع دانشجویان مسلمان دانشگاه پلی تکنیک تماس میگیرد و به جای آنکه همچون بسیاری دیگر در آرزوی کسب مدرک خیالی آینده، سر در لاک خود فرو برد، مبارزه در جهت سرنگونی رژیم وابسته ستم شاهی را وجهه همت خویش قرار میدهد. از این روست که جلیل دانشجو هم، با دیگر دانشجویان متفاوت است. در آن سالهای پرشور و حال، جلیل که راه خود را شناخته و رهبر خویش را یافته بود لحظهای از پای ننشست.
جریان توفنده انقلاب، بسیاری از دل خوشان را بیدار ساخته بود تا چه رسد به جلیل که از سالهای شلوغ در آتش اشتیاق آن می سوخت. بنابراین بسیار فعال تر و خستگی ناپذیرتر از دوستانش،در جمع یاوران امام به تلاش برخاست، تلاشی آنچنان فداکارانه و آنچنان مخلصانه وآنچنان متواضعانه که شگفتی همگی دوستان را در پی داشت. اما در دید خودش اینها همه هیچ بود آنچه که ارزش داشت رضای خدای تبارک و تعالی بود.
جلیل در سرنگونی رژیم طاغوت شرکت نمود و در بازسازیهای پس از انقلاب خستگی ناپذیر آنی درنگ ننمود، وی این کارها را برای انجام وظیفه خویش به عنوان یک عبد صالح درگاه ایزد منان و به عنوان شکر نعمتی که خداوند ارزانی امت ما داشته، بود. این نعمت عظمی یعنی وجود پربرکت رهبر عظیمالشان حضرت امام خمینی را خود شهید این چنین پاس میدارد:
« حمدو سپاس خدای را که به ما نعمت هدایت و ولایت عنایت فرمود و ما را در روزگاری خلق کرد که با مخلصان درگاهش و اولیای مقربش هم نشین کرد و حیات ما را ملازم با وجودمبارک و گران مایه رهبری قرار داد که انبیاء و اولیاء خدا به وجودش افتخار میکنند».
از آغاز حمله نیروهای بعثی به خاک میهن اسلامی، جلیل شرفی برای دفاع از اسلام و میهن اسلامی به جبهه جنگ روی آورد. او ماهها در سوسنگرد، شهر عاشقان شهادت، به تدارک مهمات جبههها پرداخت.
نحوه شهادت
جلیل شرفی درتاریخ ۱۴مرداد ماه سال۱۳۶۲، بر فراز ارتفاعات قله تپه سپاه، به نهایت هستی خویش میرسد و آنچه در لحظه شهادت در جیب داشته، یک قرآن و یک زیارت عاشورا بود که به خون مطهرش رنگین شده بودند.