به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ انقلاب اسلامی راهی نو در میان جریان حاکم بنا نهاد و گفتمان نویی شد در میان ساختارهای قبلی، به مناسبت نه دی روز بصیرت و حضور ملت در صحنه دفاع از نظام با دکتر موسی نجفی مدیر پژوهشگاه مطالعات علوم انسانی در همین موضوع هویت انقلاب اسلامی به گفت و گو نشستیم که در ادامه میخوانید: انقلاب اسلامی پدیده بسیار مهمی است و متأسفانه ما در اوایل انقلاب، مهمترین شعار این انقلاب را که نه شرقی و نه غربی بود ساده گرفتیم اما به نظر بنده ابعاد این شعار بسیار عمیق بود؛ در اوایل انقلاب فکر میکردیم که معنای این شعار در حد همین است که ما نه مارکسیسم را میخواهیم و نه لیبرالیسم را یعنی شماها هستید اما ما کاری به شما نداریم اما با گذشت زمان بیشتر متوجه عمق این شعار شده ایم و در حال حاضر میدانیم که دنیای سیاست به شما اجازهی استقلال نمیدهد و نمیگذارد بدون وابستگی به یکی از این دو جریان یک جریان فکری مستقل و دینی را دنبال کنید.
انقلاب اسلامی الگو جهانی
علتش هم این است که امروزه انقلاب اسلامی به عنوان یک الگو در جهان معرفی شده است و جریان مقاومت در کشورهای مختلف با الگو گیری از انقلاب اسلامی پرچم استقلال خودشان را بالا برده اند؛ البته این نکته هم حائز اهمیت است که مفهوم استقلال دارای درجات مختلف است.
معنای واقعی استقلال
استقلال در جغرافیا، استقلالی است که همه کشورها دارای آن هستند و ما میبینیم که هر کشوری دارای مرزهای مشخص و سرود ملی و پرچم است اما خیلی از کشورهای در واقعیت دارای استقلال نیستند و در مباحثی مثل اقتصاد، سیاست و فرهنگ وابسته ی به دیگر کشورها هستند.
پیشتازی وجهه عملی انقلاب بر وجه نظری آن
یکی از ویژگیهای انقلاب اسلامی این است که جنبه عملی آن از جنبهی نظری جلوتر است و گاهی در انقلاب اسلامی پیش میآید که ما بعد از انجام یک کاری متوجه اهمیت و عمق آن میشویم که یکی از موارد آن همین مفهوم انقلاب است؛ قبل از انقلاب اسلامی، معمولاً بلوک شرق و مارکسیسم پرچم دار مفهوم انقلاب بودند و انقلابیون معمولاً، مارکسیست و کمونیست بودند و در مقابل پرچم دار نظامهای سیاسی، لیبرالها بودند؛ ما برای محقق کردن انقلاب اسلامی، باید در مفهوم انقلاب، مارکسیسم و در نظام سیاسی لیبرالیسم را زمین میزدیم و با آنها مقابله میکردیم که این خودش یک تابو شکنی و ساختار شکنی بود.
اشتباه برخی از مسئولان
بعضی جریانات غرب زده و طرفداران غرب، انقلاب اسلامی را یک پدیدهی مارکسیستی و تحت تأثیر جریان چپ میدانند، علتش هم این است که آنها ماهیت انقلاب اسلامی را به درستی متوجه نشده اند و ما این اشتباه را حتی در بعضی از مسئولان جمهوری اسلامی هم میبینیم که شعار نه شرقی و نه غربی را در حد اجمال و جغرافیایی قبول دارند.
واژگان ویژه انقلاب
لذا به نظر من ادبیات و فلسفهی انقلاب اسلامی با این شعار دچار تحول شد و بعد از این شعار شما میبینید که امام به جای کلمهی امپریالیسم از کلمه استکبار استفاده کردند چراکه در زنجیرهی مفاهیم دینی ما استکبار دارای معناست نه امپریالیسم؛ ما حتی برای جریانات قبل از انقلاب اسلامی هم نمیتوانیم لفظ انقلاب را به کار ببریم همان طور که مشروطه به نهضت و یا جنبش معروف بود که به دو دستهی انقلابیون و اعتدالیون تقسیم میشدند اما مبنای هیچ کدام از آنها مانند مبنای انقلاب اسلامی و دارای استقلال فکری نبود؛ در نتیجه شما نمیتوانید با فضای انقلاب فرانسه که لیبرالیسم بود و یا انقلاب اکتبر که مارکسیسم بود، انقلاب اسلامی را تفسیر کنید.
چشمگیر شدن تفاوتهای انقلاب با دیگران
تفاوت انقلاب ما با دو جریان دیگر در اوایل چندان مشخص نبود و به دلیل تأثیرات دکتر شریعتی، مفاهیم شبه مارکسیستی در اذهان عمومی جا گرفته بود اما هر چه به سمت جنبش نرم افزاری حرکت کردیم این تفاوت بیشتر آشکار شد و مردم متوجه تفاوت بین انقلاب اسلامی با دو جریان دیگر شدند که هر دو در نهایت در سیطرهی هژمونی غرب بودند. سوالی که مطرح میشود این است که تفاوت اصلی انقلاب ما با مارکسیسم در چیست؟ پاسخ این است که در مفاهیم مارکسیستی، هر چیزی حتی هویت جهت انقلابی میگیرید و به نوعی همه چیز فدای انقلاب میشود مانند منافقین که میخواستند همه ی زوایای دین را هم انقلابی معنا کنند اما در انقلاب ما، همه چیز در جهت هویت حرکت میکند و این به معنای عدم اعتقاد ما به تحول و انقلاب نیست بلکه ما انقلاب را هم در جهت هویت قبول داریم. حالا تفاوت انقلاب ما با لیبرالیسم چیست؟ لیبرالها براندازی از ریشه و یا انقلاب را قبول ندارد اما برای براندازی در کشورهای دیگر انقلاب رنگی را اختراع کردند که هم انقلاب هست و هم نیست یعنی همان انقلاب فرمایشی و یا کاریکاتوری؛ دقیقاً همان کاری که در سال ۸۸ در کشور ما به نام جنبش سبز انجام دادند که به سرانجام هم نرسید.
زن زندگی آزادی برنامه نظام لیبرالی
یا جنبش زن زندگی آزادی که توانست یک سری گسلهای اجتماعی را فعال کند اما در حد و اندازهی یک حرکت سیاسی براندازانه و ساختار شکن نبودند و مشاهده کردید که بلافاصله بعد از کنترل ابعاد خارجی ماجرا، آرام آرام این جنبش هم تمام شد چرا که نظریهی خاصی در پشت این جنبش وجود نداشت و این جنبش نه متعلق به انقلاب اسلامی و حکومت دینی بود و نه متعلق به مارکسیسم؛ در نتیجه جنبش سبز و زن زندگی آزادی، در ابعاد یک انقلاب واقعی نبودند بلکه کاریکاتوری از آن بوده اند.
ساختارشکنی نظام اسلامی
در حال حاضر مردم جهان هم متوجه شده اند که انقلاب اسلامی ساختار شکن نظم نوین جهانی و پرچم دار حمایت از فلسطین است؛ لذا ما نمیبینیم که کسی داعش یا بنیادگراها را ساختار شکن ببیند چراکه با وجود داشتن ریشهای بلند و اعتقاد سلفی با حماس و فلسطین دشمن هستند و با اسرائیل دوست و میبینیم که رؤسای این گروهکها مطیع اوامر آمریکاییها و صهیونیستها هستند؛ آیا ممکن است یک جریان دینی موافق رژیم صهیونیستی و دشمن فلسطینیان باشد؟ داعش در اوایل در فلسطین هم رسوخ کرد اما جواب نداد چرا که داعش یک جریان واقعی نیست، یک جریان کاریکاتوری ساخته شده است. حالا ممکن است این افراد خودشان هم ندانند اما در نهایت سازماندهی این افراد و جریانی که پشت سر اینها ایستاده خود تمدن غرب است. غیر از آنکه گروههای مانند داعش اساساً نظریه تمدنی ندارند و هرچند در آخر کار این گروهها نمیتوانند با این هژمونی تمدن غربی مقابله کنند.ولو اینکه اصلاً بگوییم بخشهایی از این گروهها مثلاً وابستگی به جریانات غربی ندارند و فقط از روی احساسات دینی دست به اقدام میزنند اما حقیقت آن است که این گروهها اصلاً نظریهای ندارند که بتواند در مقابل سخنانی چون پایان تاریخ نظریات بایستند و برای همین است که رو به خشونت میآورند.چرا که نمیتوانند نظریهای ارائه کنند.
سابقه صدر اسلام
البته که این داعش و امثالهم اولینها در تاریح نبوده اند و ما در صدر اسلام با گروهی به نام خوارج مواجه هستیم که آلت دست معاویه بودند و با وجود داشتن ظواهر اسلامی، در باطن، خوی وحشیگری داشتند و بویی از اسلام نبرده بودند؛ علاوه بر این گروهها، نظام سوریه هم نظام ریشه دار و ارزشمندی نیست و ارزشش به این بود که در کنار جمهوری اسلامی قرار گرفته و یکی از اضلاع جبههی مقاومت است.
نگاه متفاوت به عصر موجود
غربیها از وجود یک انقلاب که در مسائلی مثل حکمرانی و تمدن تعاریف خودش را دارد به شدت می ترسد چراکه غرب خودش را پایان تاریخ میداند و اعتقاد دارد عصر موجود، عصر موعود و عدالت است و دیگر موعودی در کار نیست؛ اما انقلاب اسلامی با مسئلهی مهدویت به جنگ با این اعتقاد رفته و میگوید که عصر موجود، عصر ظلم و ستم است و با عصر عدالت بسیار فاصله دارد؛ همانطور که اگر کسی بگوید بعد از پیامبر اکرم (ص) پیامبری آمده، مسئلهی خاتمیت ما و تمام دین ما زیر سوال میرود؛ در حال حاضر هم با بیان مسئلهی مهدویت از سوی انقلاب اسلامی، تمام اعتقادات غربیها زیر سوال میرود. البته حضرت آقا در بین عصر موجود و عصر موعود، چیزی اضافه کرده اند به نام همان تمدن نوین اسلامی به این معنا که ما عصر موجود و هژمونی تمدن غرب را قبول نداریم و هنوز هم به عصر موعود نرسیده ایم اما میتوانیم در مسیر عصر موعود قدم برداریم و به سمت عدالت و کمال حرکت کنیم.
منشأ انقلابهای الهی
در پایان بحث باید به این موضوع اشاره کنم که این اشخاص نیستند که انقلابهای دینی-الهی را ایجاد میکنند؛ امام انقلاب اسلامی را ایجاد نکرد و یا سید حسن نصرالله و… حزب الله را ایجاد نکردند بلکه این انقلابها از فطرت انسانها میآید و ثمرهی کار پیامبران و ائمه اطهار (ع) است؛ کاری که اشخاص در انقلابهای دینی انجام میدهند این است که استعداد مردم خودشان را میبینند و آنها را از بالقوه تبدیل بالفعل میکنند مانند یک کشتی بادبانی که احتیاج به یک ناخدا دارد تا آن را از مسیر درست حرکت دهد اما ناخدا تأثیری در به وجود آمدن باد و طوفان ندارد؛ فلذا اینگونه نیست که با از دست دادن فرماندهان جبههی مقاومت، مسیر این جریان تغییر کند و یا از بین برود.
تفاوت شهید سید حسن نصرالله با امام موسی صدر و شهید سنوار با عرفات
حتی سید حسن نصرالله با امام موسی صدر فرق میکنند، امام موسی صدر قبل انقلاب است و اساساً انقلاب اسلامی را ندید؛ قذافی او را دزدید و اساساً اینکه کی به شهادت رسید معلوم نیست. به دلیل اینکه انقلاب اسلامی جریان بیداری اسلامی است امام موسی صدر هم در این جریان تعریف میشود اما در اوایل این جریان است اما امام یا آقا اواخر بیداری اسلامی هستند یعنی وقتی که بیداری اسلامی به مرحله تمدنی رسیده است. امام موسی و.... اوایل هویت اند تا به هویت شیعیان لبنان یک نظمی شکل دهند اما همان هویت را آقای حسن نصرالله به یک جنبش خیلی بزرگ تبدیل کرد. این همان است ولی با پشتوانه انقلاب اسلامیه، سید حسن نصرالله همان امام موسی صدر است اما با مختصات انقلاب اسلامی البته با ویژگیهای شخصی خودش.سنوار هم همینطور است (مانند رابطه امام موسی و سید حسن) البته سنوار را نمیشود گفت عرفات است نه خودش است، یک مبارز با ویژگیهای انقلاب اسلامی. می بی نم که در حرفهای ایشون مفاهیمی مانند کربلا و شهادت پیدا میشود؛ کلمات و کتابی مانند خار و میخک نشان میدهد شهید سنوار به خلاف رهبران قبلی فلسطین که صرفاً مبارز بودند متفکر هم هست.