به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در روزهای اخیر بیانیهای منتشر شد که در آن جمعی از افراد تحت عنوان اقتصاددانان و اساتید دانشگاه، با تکیه بر رخداد مهم و حیاتی درگیری نظامی ایران با رژیم صهیونیستی، تلاش کردهاند از آب گلآلود بحران امنیتی، ماهی سیاسی خود را بگیرند و یکبار دیگر با استناد به الفاظی پرطمطراق نظیر "وقت تغییر پارادایم"، توصیههایی را در قالب نسخهپیچیهای کهنه و پرهزینه مطرح کنند. این بیانیه، در ظاهر، بیان دغدغههایی انسانی، ملی و امنیتی است، اما در لایه زیرین آن، تلاش برای بازتولید همان گفتمان و تفکری است که کشور را سالها در چرخه ناکارآمدی، وابستگی و شکاف اجتماعی گرفتار کرد.
در این تحلیل، به واکاوی این بیانیه، بررسی پیشینه چهرههای امضاکننده، و نقد رویکردها و پیشنهادات مطرحشده میپردازیم تا نشان دهیم آنچه تحت عنوان تغییر پارادایم مطرح شده، نه تغییر از ناکارآمدی به کارآمدی، بلکه تلاشی برای بازگشت تفکرات شکستخوردهای است که کارنامهای روشن از ناکامی در حوزههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دارد.
واژهسازی برای فریب افکار عمومی
استفاده از واژهای پرطنین مانند «تغییر پارادایم» در نگاه اول ممکن است نشانگر نگاه علمی، نظاممند و تحولخواهانه به نظر برسد، اما وقتی نگاهی دقیق به امضاکنندگان این بیانیه میاندازیم، درمییابیم که خود آنان خالقان پارادایم پیشین هستند؛ پارادایمی که کشور را در مسیر خصوصیسازی افسارگسیخته، فساد نهادی، خامفروشی، وابستگی به واردات، سرکوب تولید داخلی و اتکای افراطی به سیاست خارجی و مذاکره با غرب قرار داد.
نامهایی چون عباس آخوندی، مسعود نیلی، حسین عبده تبریزی، موسی غنینژاد، ولیالله سیف، روغنی زنجانی و... همگی از چهرههایی هستند که سالها در عالیترین مناصب اقتصادی و سیاسی کشور بودهاند. سوال اینجاست: اگر پارادایمی که آنان بنیانگذارش بودند موفق بود، چرا امروز ایران درگیر چنین چالشهایی است؟ و اگر آن پارادایم شکست خورد، چرا همان چهرهها اکنون خود را بهمثابه ناجی معرفی میکنند؟
مغالطه امنیت و دیپلماسی: جنگی که بهانه مذاکره شد!
بیانیه با یادآوری تجاوز رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران، و بیان نقش انسجام ملی در عبور از این بحران، بهطرز شگفتانگیزی نتیجه میگیرد که باید مسیر مذاکره و تنشزدایی با همین دشمنان را در پیش گرفت! این در حالیست که ایران در بطن همین دوران مذاکرات شاهد این تجاوز نظامی مستقیم بود.
بهعبارت دیگر، نه تنها تنشزدایی مورد نظر این طیف به نتیجه نرسید، بلکه عملاً دشمن را در جسارت و تهدید جدیتر کرد. اکنون همان جریان، بهجای بازنگری در تئوری شکستخورده تعامل یکجانبه با غرب، دوباره بر طبل «مذاکره» میکوبد؛ آنهم در شرایطی که کشور توانسته از موضع قدرت امنیت خود را حفظ کند.
تحریف نقش و سهم مدیران سابق در بحرانهای امروز
امضاکنندگان بیانیه، طوری از ناکارآمدی، نارضایتی عمومی، فرار نخبگان و مشکلات اقتصادی سخن میگویند که گویی خود در شکلگیری آن هیچ نقشی نداشتهاند. اما واقعیات تاریخی خلاف این را نشان میدهد:
-
عباس آخوندی، وزیر سابق راه و شهرسازی، بزرگترین پروژه مسکن اجتماعی کشور (مسکن مهر) را تعطیل کرد و آن را مزخرف نامید؛ بدون آنکه طرحی جایگزین ارائه کند.
-
مسعود نیلی، بهعنوان مشاور ارشد اقتصادی دولت روحانی، مدافع سرسخت سیاستهای بازار آزاد و عدم دخالت دولت در کنترل قیمتها بود؛ سیاستهایی که شکاف طبقاتی و تورم را افزایش داد.
-
ولیالله سیف، در دوران ریاست بانک مرکزیاش، زمینهساز بحران ارزی شدید و جهش نرخ ارز شد.
-
حسین عبده تبریزی و دیگر حامیان خصوصیسازی، در اجرای فاجعهبار این سیاست که منجر به رانتخواری گسترده و تعطیلی صنایع ملی شد، نقش داشتند.
اکنون همین افراد، بدون حتی اشارهای به کارنامه خود، ژست منتقد حاکمیت گرفتهاند و گویی مسئولیت وضعیت کنونی را متوجه دیگران میدانند!
تحریف مفهوم سرمایه اجتماعی و انسجام ملی
بیانیه با لحنی عاطفی از "انسجام ملی" و "سرمایه اجتماعی" سخن میگوید، اما در ادامه، این انسجام را مشروط به آزادی زندانیان سیاسی، تغییر ساختار رسانه ملی، باز کردن فضای نقد درونسیستمی و حذف آنچه انحصارگرایی میخوانند، میداند.
واقعیت آن است که انسجام ملی در برابر تجاوز دشمن خارجی، برخاسته از غیرت و احساس مسئولیت مردمی است که فراتر از اختلافات سیاسی و طبقاتی، امنیت و تمامیت ارضی را خط قرمز خود میدانند. اما این طیف، با سیاسیسازی همین انسجام، تلاش دارد بهرهبرداری جناحی و اپوزیسیونی از آن کند.
آیا سرمایه اجتماعی تقویت میشود اگر افرادی که در فتنهها و آشوبهای خیابانی نقش داشتند، بدون طی فرآیند حقوقی، آزاد شوند؟ آیا آزادی بیان، بهمعنای بازگرداندن عناصر شکستخورده و پرهزینه به مدار تصمیمگیری است؟
تناقض فاحش در شعارها و عملکردها
بیانیه در حالی نظام را به "شایستهسالاری"، حذف "رانت"، و خروج نهادهای نظامی از اقتصاد دعوت میکند که هیچکدام از این مفاهیم را در زمان مسئولیت خود اجرا نکردهاند. چگونه است که خصوصیسازی با امضای همان افراد به واگذاری شرکتهای عظیم به نورچشمیها و شبکههای رانتی منجر شد؟ چرا در دوره مدیریتی این افراد، نظارت و شفافیت در نهادهای اقتصادی کاهش یافت؟
از سویی دیگر، حمله به نهادهای نظامی به بهانه فعالیت اقتصادی، بخشی از همان پروژهای است که هدفش تضعیف بازوی بازدارندگی و امنیتی کشور است. این نهادها در شرایط تحریم، با کمترین امکانات، بزرگترین پروژههای ملی را به انجام رساندند؛ از پالایشگاه و سد تا دفاع سایبری و هوافضا.
پروژه نرمالسازی غربگرایی بهنام منافع ملی
بررسی بیانیه نشان میدهد که هدف نهایی، نه اصلاح واقعی ساختارهای ناکارآمد، بلکه نرمالسازی بازگشت به غرب است. تأکید بر مذاکره، مخالفت با گفتمان مقاومت، حمله به رسانه ملی، دعوت به آزادی بدون مرز بیان و حذف نهادهای انقلابی، همگی اجزای یک پروژه منسجم هستند که در قالبی فریبنده عرضه میشوند.
امروز دیگر مردم ایران از شعارهای نخنما و نسخههای وارداتی خستهاند. راه عبور از بحران، تکیه بر توان داخلی، تقویت اقتصاد مقاومتی، اتکا بر مردم، و همزمان بازنگری در عملکرد مدیران ناکارآمد است؛ نه بازتولید چهرههای شکستخورده با نقاب دانشگاهی.
با کدام مشروعیت، برای کشور نسخه میپیچند؟
بیانیه اخیر در واقع تلاش نافرجام طیفی از مسئولان سابق برای شانه خالی کردن از بار مسئولیت و بازگشت به دایره قدرت است. آنان که در آزمون مدیریت، رفوزه شدند، اکنون در قامت منتقدان ظاهر شدهاند تا خود را تطهیر کنند. غافل از اینکه حافظه تاریخی ملت، کارنامه آنها را فراموش نکرده است.
ایران امروز بیش از همیشه نیازمند وحدت، ایستادگی، خودباوری و پالایش از وابستگان به گفتمان شکستخورده غربگرایی است. تغییر پارادایم واقعی، عبور از شماست؛ نه تبعیت از نسخههای تاریخمصرفگذشتهتان.
گزارش از امیر صفره




حضرات متوجه شده اند که صرف حمله هوایی نمی تواند برای تغییر رژیم موثر باشد. لیبی یا سوریه سازی ایران وقتی می تواند رقم بخورد که عناصر ضد انقلاب خارجی با داعشی های موجود در سوریه، کردستان، افغانستان و پاکستان تحت فرماندهی واحد آمریکا - اسرائیل با حملات هوایی همزمان شوند.