خبرنامه دانشجویان ایران: در کوزوو با چشم خود دیدم که خانم کریستین امانپور خبرنگار مشهور آمریکایی جلوی آمبولانس هایی که مجروحان را به بیمارستان می رساند گرفت. پول کلانی به راننده یکی از آن ها داد. مجروحان را وسط خیابان ریخت یک سرباز صرب را پیدا کرد باز به او پول داد تا او در حالی که به جسد این مجروحان لگد می زند از آن ها عکس بگیرد. یکی از آن عکس ها، مشهورترین عکس های جنگی جهان است. عکسی که در آن سرباز صرب که اسلحه روی دوشش و یک سیگار روی لبش است با خشونت به یک جسد که در کنار انبوهی از نعش ها افتاده لگد می زند.
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ محمدحسین جعفریان یکی از این خبرنگاران جنگی است که در سال های پایانی جنگ پایش به حرفه خبرنگاری باز شد و بخشی از خاطرات جنگی اش را در روزنامه خراسان منتشر کرد، جنگ که تمام شد جعفریان تا حدود سال 1374 در روزنامه خراسان حرفه خبرنگاری را ادامه داد و در همان زمان هم در جنگ های دیگر کشورها حضور یافت. او جزو معدود خبرنگاران معاصر جهان است که اغلب جنگ های معاصر دنیا از افغانستان و کشمیر، آذربایجان و عراق گرفته تا بوسنی، کوزوو، سومالی و... را از نزدیک شاهد بوده و از آن ها فیلم و عکس و گزارش تهیه کرده است. آثاری که در نوع خود در دنیای رسانه منحصر به فرد هستند و بارها در رسانه های جهان بازتاب داشته اند. با او پیرامون فعالیت ها و آثار و زندگی اش به گفتگو نشستیم.
• به عنوان سوال اول می خواستم از حضورتان بپرسم که در هر یک از عرصه های فرهنگی و هنری که فعالیت می کنید، به چه شکل وارد شده و شروع به فعالیت نموده اید؟
بنده ابتدا جذب شعر شدم و ورود به عرصه ی شعر باعث شد که با مراکزی که در این حوزه کار می کردند آشنا شدم، مانند حوزه ی هنری و برخی مجموعه های دیگر که موثرترین آن ها همان حوزه ی هنری بود. حضور من در آنجا موجب آشنایی با هنرهای مختلفی شد که امکان فعالیت داشت و در عرصه های مختلف هنرمندان گوناگون بودند که موجب شد با عرصه های دیگر هنر و فرهنگ آشنا شوم. از جمله موثرترین آن ها عرصه ی مستند سازی بود که توانستم بوسیله ی حوزه هنری با روایت فتح آشنا شوم و افتخار آشنایی با شهید آوینی را داشته باشم و همینطور افرادی که در این حوزه در میان سایرین برتر بودند. این آشنایی ها موجب شد که حوزه ی مستند هم به زیر مجموعه های کاری ام به طور جدی اضافه شود. علاوه بر این، تلاش های پراکنده ای هم در حوزه ی قصه نویسی و کاریکاتور و امثال آن داشته ام. یکی دیگر از حوزه هایی که در آن زمان به آن وارد شدم، روزنامه نگاری بود که ابتدا از نقد نوشتن در حوزه ی شعر شروع شد تا به روزنامه نگاری عادی و نوشتن در حوزه ی سیاست و اجتماع و امثال آن رسید.
در هر حال در هر قصه ای سرکی کشیدیم و به فعالیتی پرداختیم. ولی واقعا هر کدام از این عرصه ها نقطه ی عطفی در زندگی من بود، شعر مرحله ی شروع بود و شاید بهترین و سایر حوزه ها هم به همین شکل. روزنامه نگاری و مستند سازی را نیز به همین شکل دنبال کردم. هر کدام دارای تنوع و شکلی خاص اند.
• در این حوزه ها تحصیلات آکادمیک هم داشته اید؟
خیر، بنده تا مقطع کارشناسی ارشد اقتصاد بین الملل خوانده ام که آن را هم تمام نکردم. ابتدا در مقطع کارشناسی در رشته اقتصاد فارغ التحصیل شدم و در سال 69 به ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد پرداختم که آن هم بعد از سه ترم خواندن در دانشگاه شهید بهشتی از این رشته و ادامه تحصیل انصراف دادم و مسیرم را تغییر دادم و دیگر هر کاری انجام داده ام به طور تجربی آن را آموخته بودم و فعالیت هایی که داشته ام هیچگونه ارتباطی با حوزه ی تحصیلی ام نداشته است.
در واقع معتقدم آن چیزی که انسان از راه تجربه فرا می گیرد بسیار تاثیرگذار تر از آن چیزی است که در دانشگاه و پشت میز به او می آموزند. شما اینجا مستند سازی را عملی یاد گرفته اید و اجرا کرده اید و اشتباهات خود را متوجه شدید، روزنامه نگاری را تمرین کردید و آن را یاد گرفته اید ولی در دانشگاه یکسری مفروضات به شما می گویند که وقتی وارد اجرا می شوید می بینید چقدر با آنچه در ذهن شما بوده است متفاوت بوده و ذهنیت شما نسبت به مسئله تغییر پیدا می کند. در هر حال بسیار خوشحال و مسرورم که معارفی را که در حوزه های مختلف به دست آورده ام براساس تجربیات بوده است.
• چه چیز باعث شده است که شما در حرفه تان به جایگاه فعلی برسید و درخشنده حضور پیدا کنید؟
در واقع به هر حال عوامل متعددی باعث شده است، فکر می کنم یکی از این عوامل دغدغه است که باعث می شود فردی که دردی داشته است و یا انگیزه ای دارد که بخاطره آن دغدغه اش دوربین دستش بگیرد، تصویربرداری کند یا قلم دستش بگیرد و بنویسد، در مورد بنده هم بخشی از کار به طور خودکار انجام شده است، در واقع یک درد و دغدغه ای داشتم که به دنبال بیان آن رفته ام، احساس نیازی بود که می کردم. گاهی می خواستم یک حرفی بزنم که آن را با شعر نمی توانستم بزنم، سراغ دوربین می رفتم، وقتی می دیدم هر دوی اینها وسیله ی مناسبی نیستند روزنامه نگاری را انتخاب می کردم، اینطور بود که در هر دوره ای به یکی از این نقش ها پرداختم، یک بخش دیگر هم دوستانی بودند که در کنار من بودند و به من در این حوزه کمک کردند که چیزهایی بیاموزم و روز به روز جلوتر بروم.
با این وجود موفقیت و درخشیدن امری نسبی است. باید ببینید شما در مقایسه با چه جایگاهی و چه هدفی موفق محسوب می شوید؟! من باید موفقیتم را در مقایسه با هدفی که در پس آن داشتم بسنجم. هدف من نیز در پرداختن به این امور، نشان دادن اهداف و نظراتی بود که در پس آنها به دنبالش بودم. من دوست داشتم خیلی از حرف را به عنوان دغدغه هایم بیان کنم ولی نتوانستم. در حوزه تصویر نتوانستم، در حوزه تحقیق نشد و یا در سایر امور؛ پس من موفقیتی کسب نکرده ام و باید تلاش کنم حرف خود را بتوانم در آثارم بیان کنم.
نکته دیگری که باید عامل تمایز جعفریان با سایر افراد باشد، صراحت لهجه است. من نمی توانم خودم را سانسور کنم، حرفم را بی پرده می زنم. باید هم این گونه باشد، توقع از هنرمند این است که حرفش را دقیق و بدون کم شدن ذره ای از دغدغه هایش بیان کند. اتفاقی که اگر روزی بیفتد می توان گفت من موفق بوده ام.
• در نهایت دوست دارید در زمینه کاریتان به چه جایگاهی برسید؟
من دغدغه این را ندارم که به جایگاه خاصی در حوزه های فعالیتم برسم. معمولا افراد خیلی نگاهی به این موضوع ندارند که حالا در آن حوزه به جایگاه خاصی برسند، بیشتر دلشان می خواهد آن حرفی که می زنند شنیده شود. دوست دارند سخن خود را به گوش مخاطبانشان برسانند و این مهمترین دغدغه آنهاست. شاید یکی از دلایل اصلی که روزنامه نگاری خیلی پررنگ وارد زندگی من شد همین بود، اگر بعضی نکات و حرف ها در قالب شعر یا مستند ارائه می شد زمان زیادی صرف می شد تا شنیده و دیده شود، به اعتقاد بنده روزنامه نگاری از آن دسته حرفه ها است که از تولید به مصرف بوده و سریعا پخش می شود و می توان حرف ها را به شنوندگان آن منتقل کرد، خیلی در دوران زندگی ام دغدغه ی این را نداشتم که جایگاهی بدست بیاورم. به نظر بنده کاری که دیدنی و شنیدنی و یا خواندنی باشد و در مردم باشد زمانی که تولید می شود به دل می نشیند و من در طول این دوران حرفی را که فکر می کردم گفتن آن لازم است بگویم سعی کرده ام که بگویم و همین برایم کفایت می کند. جایگاه واقعی این است که مردم بخوانند، بشنوند و با آن ارتباط برقرار نمایند. این مهمترین چیزی است که من به دنبال آن هستم و آن را دنبال می کنم.
• به حرفه و شغل دیگری علاقه مند هستید که اگر چنانچه در این حوزه ها فعالیت نمی کردید و حضور نداشتید، بدنبال آن می رفتید و انجام می دادید؟
اصلا ... تصور آن را هیچ وقت نکرده ام وگرنه شاید در رشته ای که تحصیل می کردم می توانستم موفقیت های خیلی زیادی داشته باشم، کما اینکه در حال حاضر هم اتاق و هم کلاس های من سمت های مهمی را در کشور گرفتند، مانند آقای دکتر حسینی، که در دانشگاه هم کلاس و هم اتاق من بود. ایشان در دوره ی آقای احمدی نژاد وزیر اقتصاد شد و همینطور دوستان دیگر بنده که الان یکی از آنها رییس یکی از بانک های اصلی کشور هستند و یا معاونت های بانک های اصلی کشور را دارند و یا معاون وزیر هستند. هیچوقت این مشاغل ترغیبم نکردند و خیلی خوشحال هستم که مسیر خودم را آمدم و اگر دوباره به گذشته بازگردم تردید نخواهم کرد که همین راه را خواهم آمد.
در واقع همیشه به دنبال این هستم که در همین رشته هایی که فعالیت می کنم، جایگاه بالاتری را به دست بیاورم. این از هر چیزی با ارزش تر است. خوب شعر بگویم، خوب قلم بزنم و یا این که بتوانم در مستندهایی که می سازم کیفیت بهتر و بلاتری را لحاظ کنم. این از هرچیزی برای من با ارزش تر است.
• هنگامی که به پشت سرتان نگاه می کنید فکر می کنید چه ردپایی از خودتان برجای گذاشته اید و از جایگاه فعلی تان و ثمره کاری تان در این چندسال رضایت دارید؟
بله راضی هستم، ببینید بچه هایی که جنگ را تجربه کرده اند همیشه دنبال یک نوعی از تاثیر و تاثر که در جنگ شاهد آن بودند، هستند. حالا بعضی ها زمانیکه جنگ تمام شد به عرصه ی عمرانی جهادی آمدند، زحمت کشیدند و سعی کردند باقیات و صالحاتی از خود بر جای بگذارند، یک عده هم در عرصه فرهنگ آمدند تا کار کنند و تاثیر گذار باشند. بی شک هدف ادامه ی همان مسیر مقدس بوده و وقتی فرد چنین مسیری را طی کرده ناراضی نیست و خوشحال است.
• آقای جعفریان اعتقادات دینی و اسلامی شما چقدر در حرفه خبرنگاری تأثیر گذار بود. شده جایی به خاطر باورهای اسلامی از برخی فرصت های طلایی استفاده نکنید؟
بارها اتفاق افتاده است، مثلا خاطره ای را برای شما نقل می کنم. وقتی که آمریکایی ها بعد از 11 سپتامبر به افغانستان حمله کردند ما به مزار شریف سفر کردیم. در آنجا منطقه ای بود به نام قلاع جنگی که تعدادی اسیر آنجا نگهداری می شد. من با مسئول اردوگاه مصاحبه ای داشتم.
از سفرهای قبلی هم که به افغانستان رفته بودم او را دیده بودم و می شناختم. ایشان برای اینکه لطفی در حق من بکند با لهجه افغانی خودش گفت جعفریان بیا من یک گروه از این اسرا را رها می کنم تا فرار کنند بعد آن ها را به رگبار می بندم و تو فیلم بگیر.
این فرصت برای خبرنگار جنگی خیلی وسوسه برانگیز است و خبرنگارانی هستند که دهها و صدها هزار دلار خرج می کنند تا چنین صحنه هایی را شکار کنند و اثرشان به یک اثر ماندگار تاریخی تبدیل شود.
در کوزوو با چشم خود دیدم که خانم کریستین امانپور خبرنگار مشهور آمریکایی جلوی آمبولانس هایی که مجروحان را به بیمارستان می رساند گرفت. پول کلانی به راننده یکی از آن ها داد. مجروحان را وسط خیابان ریخت یک سرباز صرب را پیدا کرد باز به او پول داد تا او در حالی که به جسد این مجروحان لگد می زند از آن ها عکس بگیرد. یکی از آن عکس ها، مشهورترین عکس های جنگی جهان است. عکسی که در آن سرباز صرب که اسلحه روی دوشش و یک سیگار روی لبش است با خشونت به یک جسد که در کنار انبوهی از نعش ها افتاده لگد می زند.
خلاصه مسئول اردوگاه دوباره اصرار کرد که من این اسیران را به رگبار می بندم و تو فیلم برداری کن، باز اکراه کردم و او گفت اینها طالبانی هستند که تا آخرین فشنگشان جنگیده اند و محکوم به اعدام هستند و بالاخره به زودی اعدام می شوند حداقل شما این تصویر را بگیر.
چند بار وسوسه شدم که این اتفاق بیفتد ولی باز دیدم نمی توانم با خودم کنار بیایم. فکر کردم به هر دلیلی شاید عمر این آدم ها به دنیا باشد و خداوند آن ها را نجات دهد چرا من سبب مرگشان باشم.
مسئول اردوگاه گفت حکم اعدام این فرد باید صبح اجرا شود ولی من الان او را می آورم و اعدامش می کنم و تو فیلمش را برای خودت بگیر، باز من زیر بار نرفتم.
• در میان آثارتان به ویژه مستند ها، به کدام بیشتر علاقه مندید و از آن بیشتر رضایت داشته اید؟
من در سال 80 یک کاری را ساختم به عنوان "حماسه ی نا تمام" و اسمی که بعدها به آن مشهور شد "شیر دره ی پنجشیر"، سریالی درباره ی شاه مسعود بود، که من برای این کار خیلی زحمت کشیدم، چند هفته ای شبانه روز در اوج جنگ ها در افغانستان در حال کار بر روی سریال شاه مسعود بودم، کاری بود که به تنهایی ساختم و وضعیت به گونه ای بود که مجبورم شدم خودم با یک دوربین به آنجا بروم و کار را تولید کنم، اثری بود که خیلی دیده شد و من هم خیلی از آن رضایت داشتم و به اعتقاد من بهترین اثرم همین کار سریال شاه مسعود است.
• با توجه به اینکه شما یک هنرمند موفق و شناخته شده هستید، برای ماندگاری نام و یاد خودتان و آثارتان باید چه کنید؟ به تعبیر دیگر یک اثر یا نام یک هنرمند چگونه در یادها ماندگار می شود؟
البته در بحث اول خیلی من تصور نمی کنم که موفق بوده ام ولیکن اگر بودم و دیگران همچین نظری را دارند این لطف و برکتی است که به نظرم خیلی به خود هنرمند بر نمی گردد و افراد و شرایط دیگری این برکت را به کارها می دهند. در مورد پاسخ سوال شما، ولی باور دارم هنرمندی که دغدغه اش ماندگاری باشد از کار خودش غافل می شود و هم کار خوب و درست ساختن را از دست می دهد و هم ماندگاری را. اعتقادم این است که هنرمند دغدغه مند اگر متعهد به دغدغه اش باشد و خادم آن باشد، هم خودش ماندگار می شود و هم آثارش.
• با توجه به اینکه هر حرفه ای سختی های خودش را دارد و شما هم به صورت همزمان در چند حوزه مختلف فعالیت می کنید، به طبع می بایست دشواری و گرفتاری های کار برایتان چند برابر باشد برای رسیدن به آرامش در مسیر شغلی تان چه می کنید؟
جواب های متعددی این سوال می تواند داشته باشد، یک بخشی از آن ایمان به کاری است که فرد انجام می دهد و وقتی که این ایمان واقعی به کار وجود داشته باشد خود به خود خیلی از سختی ها آسان می شود، داشتن یک خانواده خوب، یک همسر همراه، که این مسیر را بپذیرد و به رسیدن هنرمند به اهداف اش کمک برساند خود آن یک نعمت است که من این نعمت را داشتم.
• و سخن آخر ...
صحبت خاصی نیست فقط به کسانی که تازه این کار را شروع می کنند توصیه می کنم که بیش از هر چیز، اول یک درد و دغدغه ای پیدا کنند و بعد به دنبال اینکه وسیله ای برای بیان پیدا کنند بروند، اگر اول وسیله را پیدا کنند و بعد بخواهند بگردند که چی بگویند معمولا کارشان سخت می شود و به جایی نمی رسند.
*گفتگو از ملکه سادات امجد