به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران» بعد از اکران، جلسه نقد و بررسی این فیلم سینمایی با حضور سعید مستغاثی و احسان رستگار، کارشناسان سینما و رسانه در همان سالن برگزار شد.
بر همین اساس در ادامه گزارشی از جلسه نقد و بررسی فیلم سینمایی «اکسدوس» را به همراه تصاویر آن میبینید:
مستغاثی در ابتدای این جلسه گفت: سینمای دینی را در غرب ما نمی توانیم به طور گسترده قائل شویم، البته در مکتوبات آنها انواع و اقسام تعابیر گوناگون به کار برده شده است، مانند سینمای معناگرا که عبارت است از سینمایی که در ظاهر، یک داستان معمولی دارد اما در باطن معانی خاصی را به ذهن متبادر میکند.
وی افزود: در غرب فیلم هایی مانند «ده فرمان» و «خرقه» که در مورد پیامبران است را فیلم دینی نمیخوانند بلکه آن را فیلم تاریخی مینامند و این که ما فیلم دینی نداریم در سینمای ما من درآوردی است و به تعبیری دیگر سینمای spritual است که معناهای فراتر از آن چیزی که تصویر می کنند را به ذهن متبادر می سازند؛ همانند سینمای استعلایی.
این کارشناس سینما در ادامه این جلسه عنوان کرد: کلیت سینمای غرب، مخصوصا هالیوود را میتوان دینی خواند از لحاظ اینکه این سینما حاصل نگاه، تفکر و کار افرادی است که یک کمپانی را به وجود آوردهاند و یا یک ایدئولوژی دارند که آن را نمایندگی می کنند، عمده ی این ایدئولوژی از دوره ی رنسانس می آید و بعد از رنسانس که حاوی خصوصیات خاصی است و محورهای آن «سکولاریسم» و«اومانیسم» هستند که از ویژگیهای غرب امروز است که در سینمای آن به شدت حضور دارد و یا «لیبرالیسم» در کنار اینها و ویژگیهایی مثل ضد توحید، شرک، نژادپرستی، سلطه طلبی، سرمایه سالاری و... به طور مشخص در سینمای غرب دیده میشود و اینها شاکلهی ایدئولوژی غرب است که در اکثر فیلم هایش و یا اکثریت قریب به اتفاق آنها جریان دارد.
مستغاثی ابراز داشت: کلیت سینمای غرب را ما می توانیم یک سینمای شبه دینی یا ایدئولوژیک بخوانیم که تفاوتی ندارد که فیلمی است درباره ی پیامبرشان است و یا کارتون، ملودرام، رمانس و ... در همهی اینها المانهای ایدئولوژیک لحاظ میشود.
سوال: تاریخچهای از فیلمسازی آقای ریدلی اسکات کارگردان فیلم و اینکه چطور اسکات به اکسدوس رسید، بفرمایید
در سینمای غرب تصمیم با فیلمساز نیست که بخواهد یا نخواهد بلکه تصمیم با کمپانیها است، صاحبان کمپانی هستند که میگویند چه فیلمهایی باید ساخته شود و چه فیلمهایی ساخته نشود و مانیفست هر سال چیست، اینکه یک سال در مورد بودا سه فیلم ساخته میشود و کلی فیلم در مورد تروریست ساخته میشود و یا راجع به جنگ عراق و...اینه یک سری تصمیمات کلی است که به تصمیمات فیلمساز بستگی ندارد و حتی هم به شخصی مانند اسپیلبرگ که شاحب کمپانی است هم بستگی ندارد و او هم باید در مسیری که تعیین می شود قدم بردارد.
آقای ریدلی اسکات در فیلمسازی فراز و نشیب زیادی داشته است از فیلم های علمی-تخیلی مثل بیگانه گرفته تا مجستیک و تلما و لوئیز که انصافا فیلم خوش ساختی بود این روند ادامه دارد تا فیلم های اسطورهای مانند قلمرو بهشت که در مورد جنگهای صلیبی است و فیلم دیگرش فتح بهشت، گلادیاتور که راجع به رم باستان که جایزه ی اسکار گرفت و همین اواخر هم «پرومتئوس» که یک نقش تعیین کنندهای دارد در ساخت فیلم اکسدوس که دلیلش هم وجوه مشترک آن است و حتی وجوه مشترک بین این فیلم و فیلم نوح که علاوه بر محتوا در یک سال ساخته شدهاند؛ این تاثیر کمپانیهاست که تصمیم گرفتهاند در یک سال دو فیلم در یک وادی بسازند.
اسکات یک فیلمساز به اصطلاح دولتی که در مفهوم آمریکاییاش می شود سفارش گیرنده از کمپانیهای فیلمسازی و کارخانههای اسلحه سازی است؛ شاهد این مدعا، فیلمی است که برای 11 سپتامبر ساخته است او برادری داشت به نام تونی که فیلم اکسدوس را به او تقدیم کرده که یکی دو سال پیش به علت تومور مغزی، خودش را از بالای پل بروکلین به پایین پرت می کند(خودکشی)، که او هم اوایل مستقل بود و بعدها با ساختن فیلم «جاسوس بازی» به جرگه ی فیلمسازهای دولتی وارد شد.
در سینمای غرب با توجه به جریان هایی که وجود دارد از قبیل سفارشهایی که دولت و لابیهای مختلف به آنها میدهند، سینما هم طبق آن عمل می کند.
دولت در آمریکا اوباما نیست، بوش نیست بلکه دولت مجموعهای از تراستها، کمپانیها، بانکها و کارخانههای اسلحهسازی و اینهاست که تقریبا صاحبانشان یکی هستند؛ کسی مثل «تد ترنر» که صاحب کمپانی اینتر مدیا است و تی سی ام، مشاور اندیشکده ی csis هم هست که در کمپانی اسلحه سازی هم سهام دارد در وال استریت هم سهام دارد و در واقع دولت آمریکا اینها هستند، منافع اینهاست که حفظ می شود؛ هالیوود هم ابزاری است در دست آنها هیچ ماجرای توطئه ای هم پشت پرده نیست بلکه یک سیستم منطقی است، یک گروهی که همهی این کمپانیهای اسلحه سازی، تراستها، بانکها و... را در دست دارند در کنار اینها یک ویترینی هم دارند به نام هالیوود و طبیعی است چون در آن پول خرج میکنند باید در آن برایشان تبلیغ شود و انها هم ایدئولوژی، سیاست، فرهنگ و... خودشان را تبلیغ می کنند، قرار نیست تبلیغ سیاست و فرهنگ ما را بکنند که اگر تبلیغ کنند ما باید به خود شک کنیم.
بررسی ویژگی های فنی فیلم
احسان رستگار نیز در ادامه جلسه عنوان داشت: این فیلم پر خرج ترین فیلم «ریدلی اسکات» بوده که وی در کارنامه اش بیگ پروداکشن زیاد داشته مانند پرومتئوس و اینکه این فیلم بازگشت مالی خوبی داشته حدود 268 میلیون دلار و عموما فیلمهایش به طور گسترده حمایت شده است.
از نظر فنی اگرچه فیلم پر زرق و برق به نظر می رسد که مصداقش جلوه های ویژه ی پر زرق و برق است اما بحثی که هست انتقادات شدیدی است که منتقدان غربی به این داشتهاند و تقریبا هیچ منتقدی از این فیلم دفاع نمیکند، در بحث جلوه های ویژه که با پیشرفت تکنولوژی cgi مدتهاست به فیلم ها ورود پیدا کرده و روز به روز پیشرفته تر شده است با خرج مقدار عظیمی پول قابل تحقق است و به تبع آن، فیلم، پر زرق وبرق به نظر می رسد.
از منظری دیگر این فیلم را که با فیلم حضرت محمد(ص) ساختهی آقای مجیدی مقایسه می کردم، دیدم با آن بودجهای که ایشان خرج کرده در مقایسه با بودجه این فیلم که رقمی نیست و شاید به اندازه ی دستمزد دو بازیگر این فیلم باشد، واقعا نسبت به بودجه ای که خرج شده تحسین برانگیز است.
فضایی که در سالن حاکم بود، فقط در ذهن و فکر ما نمی گذشت حتی وقتی این فیلم در آمریکا اکران شد، کمابیش این خنده ها هم آنجا بود که بحث محوری آن خدا در فیلم است یعنی کودکی که میبینیم عملا (یه هو) است آن یه هویی که میبینیم در بعضی از صحنه ها خیلی مضحک است نه به معنای اسلامی بلکه به معنای انسانی، اجتماعی و دراماتیکش، این خدا که به عقیدهی «ریدلی اسکات» اینطور تجلی کرده برای حضرت موسی(ع) میبینیم این خدا کینه جو، منتقم و حتی معاذا... عقدهای است کودکی بازیگوش که حتی با موسی هم اختلاف نظر دارد!
«موسی» انتقاداتی دارد به خدا، خیلی با هم تفاهم ندارند(خدا و موسی)، خدا در آخر که بالاخره چاییاش می جوشد، می گذارد جلوی ایشان و می خورند و بالاخره موسی نفس راحتی می کشد که خدا دست از سرش برداشته است!
نکته ای که هست این است که در فیلم ده فرمان که ما نمیتوانیم این فیلم را ببینیم و با ده فرمان مقایسه نکنیم، از لحاظ محتوایی تجلی خدا به صورت صدا است و وحی اینگونه نازل می شود اما در اینجا آتش است و بچه و در آخر فیلم موسی ده فرمان را روی الواح حک می کند و به نظرمی آید کار خدا تمام شده و موسی هم الی الابد در خدمت قوم هست و کار خدا با موسی تمام می شود.
مستغاثی در ادامه گفت: با دیدن خدای کودک یاد فیلمی افتادم به نام سولاریس ساختهی آندری آرنوفسکی، این فیلم ماجرای یک سفر اودیسه وار شخصی است فضانورد که همسرش را حدود ده سال پیش از دست داده، مشکلاتی در یک ایستگاه فضایی به نام سولاریست که آنها میروند که مشکل را حل کنند وقتی وارد ایستگه فضایی می شوند میبینند علاوه بر دانشمندانی که در آن ایستگاه هستند کسانی هم هستند به نام مهمونا که این مهمانها بر اساس آن نگارهی مغزی که آن را از اقیلنوس سولاریس گرفته بود به صورت تجسم برای آنها به نظر میآید هرکس وجدان و درونیاتی داشته که این اقیانوس سولاریست که اقیانوس هوشمند بوده، یک نگاره ی مغزی می گرفته و آن نگاره را به صورت انسان تجلی می داد، همین مرد که می رود آنجا که زنش ده سال پیش مرده، میبیند زنش جلویش است، این نه روح است و نه چیز دیگر، بازیاب تفکرات است، در سولاریست هر کس به اندازه ی وجدان، تفکرات و آرزوهایی که دارد در عوض مهمانهایی دارد مثلا مهمانهای دانشمندی یک سری کوتوله بودند که گویا ذهنش از آن آدم کوتوله جلوتر نمیرفته است.
حالا همین خدایی که در این فیلم بود من یاد فیلم سولاریس افتادم چقدر سازندگان این فیلم قومشان را حقیر فرض کرده اند و خدایش را بچه ای ده،یازده ساله نمایان کرده اند در حالی که شما در تایتان های یونان می بینید خداهای عظیم که کوه را جابه جا می کند،خدای دریاها،خدای زیبایی،زئوس و...ولی این جا خدا خیلی کوچک است و این فکر چقدر حقیر است.
سینمای ایدئولوژیک غرب یکی از ویژگیهایش شرک است یعنی اعتقادی به ادیان ابراهیمی و توحیدی نیست،وقتی که رنسانس اتفاق می افتد و به تبع آن ماجرای اومانیسم و سکولاریسم که اتفاق میافتد، می گویند که ارتباط ما با آسمان قطع شد از این به بعد عقل و ارادهی انسانی و جایگاه اوست که همه چیز را تعیین می کند پس از آن می بینیم که مقولات چیز دیگری می شود در فیلم های غرب حتی همین ماجرا را هم دربارهی خود حضرت مسیح هم داریم در ماجرای کد داوینچی یک اعتقاد دیرین مطرح می شود که می گوید مسیح دیگر آن مسیح موعود، مسیح ابن مریم نیست، مسیح شخصی است از تیره ی او و مریم مجدلیه و این دروغ تاریخی را به عنوان حقیقت جلوه میدهند و میگویند که مسیح از نسل اوست که در فیلم کد داوینچی دختری است به نام صوفی!
مسیح در فیلم قطب نمای طلای یک دختر بچه است و یا مسیحا گرایی در غرب که به قبل از رنسانس و به جنگ های صلیبی باز میگردد، خیلی ها خودشان را مسیحی می خواندند مثلا خاخام های کابالا، حتی در فیلم امگا2 رییس جمهور آمریکا مسیح معرفی می شود، مسیح یک آدم زمینی است.
ماجرای مخالفت با خدا وجود ندارد ماجرا به خود انسان محول شده است و شما در بسیاری از این فیلم های غربی این خدای خشمگین را می بینید به عنوان مصداق، در فیلم لژیون خدا تصمیم گرفته همه ی نسل بشر را نابود کند که فرشتهی خدا( میکائیل) را نصیحت می کند اما بقیهی فرشتگان با خدا همسو هستند!
یا در فیلم نوح با یک خدای خشن روبه رو هستیم که او هم میخواهد نسل بشر را از بین ببرد و یا اینکه نوح بر خلاف خواسته ی خدا عمل می کند دقیقا شباهت این فیلم با فیلم «اکسدوس» در همین است.
در این فیلم کاملا شرک غربی مشهود است دلیلش اینکه همه چیز مادی است و از معجزات کتاب مقدس خبری نیست دقیقا برخلاف فیلم ده فرمان که در آنجا شاهد عصای موسی، ید بیضاء و شکافتن دریا بودیم که در این فیلم از آنها خبری نیست!
شکافتن دریا نداریم بلکه شاهد جزر و مدی ساده هستیم که خودشان شواهد مادی آنرا رو میکنند که 5000 سال پیش اتفاق افتاده است در اینجا نوری را که به الواح می تابد نمیبینیم بلکه موسی را میبینیم که با دست خویش ده فرمان را مینویسد و نشانهای از ماوراء و متافیزیک در این فیلم دیده نمی شود و نکته ای که جالبتر است این است که در فیلم های قبلی که با موضوع حضرت موسی(ع) بوده یکی از مشخصههای آن سامری است در این فیلم سامری نیست! در فیلم ده فرمان نماینده ی سامری ناتان است که همه جا به موسی گیر می دهد و آن قلت می آورد و از او پی در پی معجزه طلب می کند و وقتی که موسی در کوه طور است و آن الواح به او نازل میشود سامری در پایین کوه با گوسالهاش می زند و می رقصد اما سامری تفکرش در کلیت فیلم جاریست آن تفکر سرمایه سالار و شرک آمیز سامری که در واقع سر آغاز این نوع تفکر هدایت شده در طول تاریخ است و همچنین همانطور که سامری قائل به معجزه برای موسی نبود فیلم هم خود را ملزم به معجزه نمی بیند فقط یک جزر و مد ساده!
و از همه جالبتر اینکه حضرت موسی کافر بوده و این قوم بنی اسرائیل از او معتقدتر بوده اند و آنها هستند که موسی را هدایت می کنند!
ایدئولوژی غرب هیچ عمل ماورائی، معناگرا و متافیزیکی وجود ندارد هرچیزی که اینطور باشد خرافه و الکی است و در نهایت علمی نیست!
احسان رستگار ادامه داد: فیلمساز موقع ارتباط خدا با موسی حالت تاریکی و ظلمانی به فیلم می دهد که گویا با اجنه و شیاطین ارتباط برقرار می کند و خدا را ترسناک نشان دهد این خدا در پی انتقامجویی، خون ریزی و شیوع بیماری که در یک کلام هلاکت انسانهاست، که حتی موسی هم از دست این خدا شاکی می شود و می گوید:خسته شدم دیگه دست از سرم بردار! تو هر کاری که می خواهی می کنی زورت هم زیاده پس به من چه نیازی داری من قرار نیست کارهای تو رو ماسمالی کنم و تحمل ندارم.
در گفتگوهایی که بین خدا با موسی رد و بدل میشود خدا که پسر بچهای است! میگوید: «من بعد از 400 سال بردگی آمدم». از این جمله بر میآید که خدا می رود برمیگردد، میرود مسافرت، می خوابد، خسته میشود، حوصله ندارد که در نگاه آقای کارگردان که موهوم است جریان دارد. ایشان در یکی از مصاحبه هایش حوالی جلسات نقد و بررسی «پرومتئوس» گفته بود: آدم فضائیها آمده اند زمین و انسان را خلق کردند و رفتند، فردی که همچنین اعتقادی و همچنین در موقعی که فیلم را می ساخته گفته من موسی را نمی شناختم و این که او برادر رامسس بوده این در حالی است که او بالاتر از هفتاد سال سن دارد، حضرت موسی را نمی شناخته و این پروژه فتح بابی شده که ایشان را بشناسد!
از لحاظ تکنیکال بعضی از صحنههای فیلم کپی برداری شده از فیلم های دیگر من جمله اینکه ابتدای فیلم به شدت شبیه گلادیاتور ساخته ی همین کارگردان است و یا اینکه مثلثی که بین پدر و جنگجوی محبوب و پسر است و پدر غبطه می خورد که کاش بچه ی من بود روح گلادیاتور در فیلم حضور دارد بازی کریستین بیل هم شبیه بتمن است موسی ژنرال و جنگجوی شیک و با کلاس است و عصایی هم در کار نیست.
سایه ی مرگ بر شهر احاطه دارد، خدایی که بچه کش است و همچنین پیامبرش هم با این کار او مشکل دارد و در خیلی جاها حرف او را قبول نمی کند.
مستغاثی: در باب اینکه چرا این فیلم در اسکار مطرح نشد لا اقل اینکه در هیچ رشته ای حتی نامزد نشد حتی جلوه های ویژه، برخلاف اینکه خود ریدلی اسکات هم اسکار پسند هست یک گاف باعث شد که فیلم مورد توجه قرار نگیرد و آن خدای کودک کش است این فیلم به لحاظ تاریخی گفته که خدای شما یهودی ها کودک کش هست که این باعث عدم توجه به این فیلم شده است جیمی کارتر کتابی را به نام آپارتاید و نه صلح در مورد اسرائیل نوشت که او را بلایی بر سرش آوردند که از به صلیب کشیدن مسیح بدتر بوده است.
ریدلی اسکات در فیلم قلمرو بهشت هم گافی داد که مسلمانان را صلح طلب نشان می داد و آن فیلم هم مورد توجه قرار نگرفت.
رستگار: گفتگوی بین خدا و موسی یک جا تیر خلاصی است که معنی بدی می دهد اینکه خدا را شیطان می پنداشتند و اینکه شاید او شیطان باشد.