تاریخ انتشار: سه شنبه 1394/06/03 - 16:00
کد خبر: 176775

به بهانه ولادت امام هشتم؛

اشعار و تصاویر ناب از حرم علی‌بن موسی‌الرضا(ع)

اشعار و تصاویر ناب از حرم علی‌بن موسی‌الرضا(ع)

در آستانه ولادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت، باز هم دل تمامی عاشقان و اردتمندان به آن حضرت، حال و هوای پابوسی و زیارت از حرم علی بن موسی الرضا(ع) را دارد. مجموعه‌ای از اشعار در رثای امام رضا(ع) و تصاویر ناب از حرم مطهر ایشان در مشهد مقدس را مشاهده می‌کنید.

خبرنامه دانشجویان ایران: در آستانه ولادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت، باز هم دل تمامی عاشقان و اردتمندان به آن حضرت، حال و هوای پابوسی و زیارت از حرم علی بن موسی الرضا(ع) را دارد.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ مجموعه‌ای از اشعار در رثای امام رضا(ع) و تصاویر ناب از حرم مطهر ایشان در مشهد مقدس را مشاهده می‌کنید.

برای مشاهده جزئیات هیئت‌های شب ولادت امام رضا(ع) اینجــــا کلیک کنید.

آمده‌ام - کریمخانی

دانلـــــــــود

****

تو کیستی - کریمخانی

دانلـــــــــود

****

صلوات خاصه - مرحوم انصاریان

دانلـــــــــود

****

به پروازند دل‌ها بال در بال کبوترها

دل من هم به پرواز است دنبال کبوترها

 

چو مهرش را به دل داریم و دور از دیدن یاریم

طلب را نامه‌ها بستیم بر بال کبوترها

 

دل بی‌طاقت ما در تب دیدار می‌سوزد

به کوی دوست، پرواز است آمال کبوترها

 

صفایی باشد و شوری در این پرواز عرفانی

خوشا حال دل عاشق، خوشا حال کبوترها

 

سرودن، پر گشودن، در حریم یار بودن را

چه مشتاقند در این مُلک، امثال کبوترها

 

خدا را شاکرم، شکرانه جان را پیشکش آرَم

که عمری رشک می‌بردم به اقبال کبوترها

 

پریدن، دانه چیدن در حریم او صفا دارد

تماشایی است در این حال، احوال کبوترها

 

رهایی، پر زدن، پرواز تا بر بام آزادی

سزد نامند اگر امسال را سال کبوترها

 

بگو با آن که حال عشقبازان را نمی‌داند

جهان از آن تو باشد، حرم مال کبوترها

****

هشتمین روز عجب حال دعایی دارم

حالت مشهدی و کرببلایی دارم

 

حرم امن خدا پنجره فولاد شماست

و خدا گفت که دیدی چه رضایی دارم؟

 

واقعا معرکه ای هست میان من و تو

عشق بازیست عجب حال و هوایی دارم

 

نفسم، خواب و خوراکم،همه ام هست ثواب

و بدانید که اینگونه خدایی دارم

 

ز خراسان بروم کرببلا جان بدهم

که گریزی بزنم میل سنایی دارم

 

روضه ای آمد و آمد شب هشتم یادم

رقص شمشیر ز اکبر چه نمایی دارد

 

ناگهان گفت حسین این چه مکرر شدن است؟

شکر بهر بدنت تکه عبایی دارم

****

بر روی دست ماندن این بارها بس است

غیر از تو رو زدن به خریدارها بس است

 

در لطف تو تحمل آه فقیر نیست

فیاض را صدای گرفتار ها بس است

 

این نفس مانع است ، خودت برطرف نما

بین من و تو چیدن دیوارها بس است

 

من بندگی ز ترس جهنم نمی کنم

بنده شدن بخاطر اجبارها بس است !

 

خیلی گناه می کنم و توبه می کنم ..

دیگر بس است .. اینهمه تکرار ها بس است

 

این بار را بخر .. که دگر راحتم کنی

بیهوده رفتن سر بازارها بس است

 

تو سفره را برای همه پهن می کنی

در مهربانی تو همین کارها بس است

 

ما را بهشت هم نبر .. اما قبول کن

لبخند تو برای گنه کارها بس است

 

آری فقط حسین مرا رد نمی کند

از این به بعد رفتن دربارها بس است

****

شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد

جدا ز دامن مادر به دام دانه بیفتد

 

شبیه طفل جسوری که رنج داده پدر را

برای گریه اش اینک به فکر شانه بیفتد

 

درست مثل جوانی شرور و هرزه و سرکش

که وقت غصه و غربت به یاد خانه بیفتد

 

شبیه متهمی که به دست خویش بمیرد

و یا به پای خودش دست تازیانه بیفتد

 

منم مشبه تشبیه های فوق ، ای کاش

که از سرم هوس گفتن ترانه بیفتد

 

نشان گرفته دلم را کمان ابروی ماهت

دعا بکن که مبادا دل از نشانه بیفتد

 

همیشه وقت زیارت ، شبیه پهنه دریا

تمام صورت من در پی کرانه بیفتد

 

شبیه رشته تسبیح پاره ، دانه اشکم

به هر بهانه بریزد به هر بهانه بیفتد

 

ولی عهد دلم نه ، تو شاه کشور قلبی

که با تو قصه جمشید، در فسانه بیفتد

 

خیال کن که غزالم بیا و ضامن من شو

بیا که آتش صیاد از زبانه بیفتد

 

الا غریب خراسان! رضا مشو که بمیرد

اگر که مرغک زاری از آشیانه بیفتد ...

****

گوشه ی صحن دم عید دلم می لرزد

من و یک عالمه تردید، دلم می لرزد

 

بادی از سمت حرم قصد وزیدن دارد

بی سبب نیست که چون بید دلم می لرزد

 

لرزه افتاده به جان در و دیوار ولی

زلزله نیست، نترسید! دلم می لرزد...

 

می روم سمت حرم دست به سینه اینبار

دو قدم مانده به خورشید دلم می لرزد

 

هرچه از زائر خود دل ببری میچسبد

چقدر در حرمت دربه دری میچسبد

 

چقَدَر در حرمت مست زیاد است ببین

چقَدَر دور و برت دست زیاد است، ببین

 

زائرانت به کرامات تو عادت دارند

همه یک جور به این خانه ارادت دارند

 

یک نفر پول، یکی اشک، یکی انگشتر

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر

 

روزهامان همگی با کَرَمت می چرخند

زائرانت چقدر با عظمت می چرخند

 

ابر و باد و مه و خورشید همه رقص کنان

چند قرن است که زیر علمت می چرخند

 

تا قدم رنجه کنی بر سر ما یک عمر است

چشم هامان به هوای قدمت می چرخند

 

حاجیانی که به حج رفتنشان جور نشد

چه غریبانه به دور حرمت می چرخند

 

آب در کوزه و ما تشنه لبان می گشتیم

یار در مشهد و ما گرد جهان می گشتیم

****

پس از سلام، جواب سلام لازم نیست؟

برای زخمی راه، التیام لازم نیست؟

 

رسیدنم به تو واجب ترین نیازم بود

و گر نه باقی درخواست هام، لازم نیست

 

برای حاجی احرام بسته ی حرمت

دگر زیارت بیت الحرام لازم نیست

 

کبوترانه، هوای تو را به پر دارم

برای کفتر جلدت که دام لازم نیست

 

اگر چه زشت و سیاهم، ولی مگر آقا

در این عمارت شاهی، غلام لازم نیست!؟

 

اگر چه ساکن اینجام، خانه ام آن جاست

کبوتری شده ام کاشیانه ام آن جاست

 

چه بارگاه قشنگی چه مرقدی داری

عجب مناره و صحن و چه گنبدی داری

 

که گفته است غریبی میان ما وقتی

همیشه دور و برت رفت و آمدی داری

 

جناب گل پسر هفتم از قبیله ی یاس

شمیم روح نواز محمدی داری

 

به آبروی تو شرمنده آبرومندست

رئوف هستی و الطاف بی حدی داری

 

میان این همه خوبان که دورتان جمعند

خودم که معترفم نوکر بدی داری

 

و عاشقانه ضریحی پر از غزل دارد

ضریح نیست که کندویی از عسل دارد

 

سپاس آن که به دنیا اباالجوادم داد

سپس گدا شدن خانه زاد یادم داد

 

ورودم از در باب الجواد واسطه ای ست

همیشه کم طلبیدم خودش زیادم داد

 

به من چه شاعرم اصلاً خودش که می دانست

نه دعبلم نه فرزدق نه با سوادم، داد

 

جهان سراغ ندارد رئوف تر از او

هنوز کاسه ی دستم نشان ندادم داد

 

در آسمان همه بر نوکریش مفتخرند

فدای آن که چنین حُسن انتخابم داد

 

کشید دست مرا ثامن الحجج رفتم

فقیر بودم و مشهد برای حج رفتم...

****

ای نام تو خوشبوتر از آلاله و شب بو

یک عالمه گل کاشته ام در خم ابرو

 

خورشید هم از شرق نگاه تو می آید

هر صبح که در بند کنی حلقه ی گیسو

 

از دانه ی اشک دل زوّار تو روئید

بر گِرد ضریح تو چنین حلقه ی بازو

 

مشغول طواف حرمت، هر چه کبوتر

مهمان صفای قدمت هر چه پرستو

 

تصویر فلک یکسره در صحن تو پیداست

از بس که به آن بال ملائک زده جارو

 

تا صید کند یک نظر از گوشه ی چشمت

صیّاد که ناله زده: یا ضامن آهو

 

پیش تو دراز است مرا دست گدایی

با کاسه ی دل، کاسه‌ی سر، کاسه ی زانو

 

ای ناب ترین مایه ی الهام غزلها

با تو چه نیازی است به معشوق و لبِ جو

 

بیمار توأم آقا! نذرت دل تنگم

بنویس برای دل من نسخه و دارو

****

بی تو مولا سخت احساس تباهی می کنم

می نشینم گوشه ای افکار واهی می کنم

 

گرچه من پول هواپیما ندارم، در خیال

با کبوترها دلم را زود راهی می کنم

 

می خرم محصول گندمزارهای طوس را

هر چه دارم نذر کفترهای چاهی می کنم

 

گوشه صحنی، رواقی، روضه ای، حسرت به دل

خادمان افتخاری را نگاهی می کنم

 

می سرایم در زیارت آیه تطهیر را

در حریمت ادعای بی گناهی می کنم

 

آسمانم ساکت و ابری ست، یا شمس الشموس

از کسوف وازگانم عذر خواهی می کنم

 

تو غزالی که تمام دشت ها مجنون او

من نهنگی که شنا در تنگ ماهی می کنم

 

من به حقانیت چشمت شهادت می دهم

تو به دیدار پس از مرگم گواهی ...

****

نمره ی صندلی ام باز در آمد ، هشت است

ساعت رفتن من نیز به مشهد ، هشت است

 

بین ما مردم ایران نود و نه درصد

عدد حاجتمان پنج نباشد ، هشت است

 

کربلایی ست دلم در وسط مشهد تو

کسر بر نُه شود هفتاد و دو درصد ، هشت است

 

وقت آن است در این بیت که تاکید کنم

بهترین ساعت پرواز به مشهد ، هشت است

****

مگو که بی خِردم، هیچکس نمی خَردم

کرامت تو به بالای دست می بردم

 

اگر جدا کنی از خود مرا کم از صفرم

وگر کنار تو باشم فزون تر از عددم

 

ای مولا علی علی موسی الرضا…

ای مولا علی علی موسی الرضا…

 

گدائی درت از خلق بی نیازم کرد

که در سوال، کسی جز تو را صدا نزنم

 

هزار بار شدم غافل از تو دیدم باز

فزونی کرمت سوی این حرم کشدم

 

ز کثرت کرمت ای کریم اهل البیت

خجالتی که کشیدم هماره می کشدم

 

بهای یک ثمن بخس هم ندارم لیک

به لطف خویش امام رئوف می خردم

 

ای مولا علی علی موسی الرضا…

ای مولا علی علی موسی الرضا…

 

مگو که بی خِردم، هیچکس نمی خَردم

کرامت تو به بالای دست می بردم

 

اگر جدا کنی از خود مرا کم از صفرم

وگر کنار تو باشم فزون تر از عددم

****

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد

از شما دور شدن زار شدن هم دارد

 

هر که از چشم بیفتاد محلش ندهند

عبد آلوده شدن خار شدن هم دارد

 

عیب از ماست که هر صبح نمی بینیمت

چشم بیمار شده تار شدن هم دارد

 

همه با درد به دنبال طبیبی هستیم

دوری از کوی تو بیمار شدن هم دارد

 

ای طبیب همه انگار دلت با ما نیست

بد شدن حس دل آزار شدن هم دارد

 

آنقدر حرف در این سینه ی ما جمع شده

این همه عقده تلنبار شدن هم دارد

 

از کریمان فقرا جود و کرم می خواهند

لطف بسیار طلبکار شدن هم دارد

 

نکند منتظر مردن مایی آقا ؟!

این بدی مانع دیدار شدن هم دارد

 

ما اسیریم اسیر غم دنیا هستیم

غفلت از یار گرفتار شدن هم دارد

****

 

همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم

قبولم کن من آداب زیارت را نمی‌دانم

 

نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو

نمی‌دانم کنارت میزبانم یا که مهمانم

 

نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند

که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم

 

به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن

در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم

 

سکوت هرچه آیینه، نمازم را طمأنینه

بریز آرامشی دیرینه در سینه پریشانم

 

تماشا می‌شوی آیه به آیه در قنوت من

تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم

 

اگر سلطان تویی دیگر ابایی نیست می‌گویم:

که من یک شاعر درباری‌ام مداح سلطانم

****

بهر حاجات اگر دست دعا برخیزد

دلبری هست به هر حال به پا برخیزد

 

لطف آقای خراسان ز همه بیشتر است

هر زمان از دلِ پُر درد صدا برخیزد

 

آه در سینه ی عشاق به هم مرتبطند

وقت نقاره زدن ناله ی ما برخیزد

 

جرأتش نیست کسی حرف جهنم بزند

گر پیِ کار ِ گنهکار ز جا برخیزد

 

زائر آن است که در کوی تو اُتراق کند

آنکه در عرش نشسته ست چرا برخیزد؟

 

تا به دستِ کرم تو به نوایی نرسد

از سر ِ راه محال است گدا برخیزد

 

بر سر خاکم اگر آهوی تو گریه کند

از تمام جگرم بانگ رضا برخیزد

 

حرمت زودتر از کعبه مرا حاجی کرد

حج ما آخر ذی القعده به پا برخیزد

****

خوش به حال کسی که در صحنت ، زیر باران اسیر خواهد شد 

دارم از دوری تو می میرم ، دعوتم کن که دیر خواهد شد 

 

از کُمِیت و فَرزدَق و دِعبِل ، تا همین شاعران امروزی

هر عزیزی که شاعرت باشد ، شاعری بی نظیر خواهد شد 

 

پادشاهان همیشه محتاجت ، مهربانی برای تو عادت

هر گدایی که خادمت باشد ، در دو عالم امیر خواهد شد 

 

چشم هایت نهایت دریاست ، بس که جذابی و تماشایی

روبروی نگاه آبی تو ، آسمان سر به زیر خواهد شد 

 

با هزاران امید آمده است ، تا بخواند غزل برای دلت

اگر او را تو اعتنا نکنی ، شاعری گوشه گیر خواهد شد

 

بیش از این در توان شاعر نیست ، باید اما دوباره بنویسم

آن امامی که عاشق شعر است ، مگر از شعر سیر خواهد شد 

****

قطعا دلیل اصلی سازنده قطار

رفتن به مشهد است کنار ضریح یار

****

بر نمی گردم از این پنجره رویایی

تا تبسم بوزد از این پنجره رویایی

 

صحن در صحن حرم اشک کبوتر جاری ست

موج در موج تنیده ست به هم شیدایی

 

چشم ها دوخته بر قامت گلدسته یار

شور بر پا شده از این همه بی پروایی

 

من که سنگینی صد شعله به دوشم دارم

عشق باریده بر این دل شده صحرایی

 

خیز ای عشق مرا رخصت دیداری ده

تا در آغوش کشم گنبدت ای مینایی

 

دست ها باز هم آهنگ شکفتن دارند

باز هم دست مرا گیر تو ای دریایی

****

کعبه ی اهل ولاست صحن و سرای رضا

شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا

 

در صف محشر خدا مشتری اشک اوست

هر که در اینجا کند گریه برای رضا

 

کیست پناه همه جز پسر فاطمه؟

چیست رضای خدا غیر رضای رضا؟

 

بر سر دستش برند هدیه برای خدا

ریزد اگر دُرّ اشک، دیده به پای رضا

 

نغمه ی قدّوسیان بود به آمین بلند

حیف که خاموش شد صوت دعای رضا

 

از در باب الجواد می شنوم دم به دم

یا ابتای پسر، وا ولدای رضا

 

بوسه به قبرش زدم، تازه زطوس آمدم

باز دلم در وطن کرده هوای رضا -

****

هر روز در سکوت خیابان دور دست

روی ردیف نازکی از سیم می نشست

 

وقتی کبوتران حرم چرخ می زدند

یک بغض کهنه توی گلو، داشت می شکست

 

باران گرفت بغض خدا هم شکسته بود

اما کلاغ روی همان ارتفاع پست

 

آهسته گفت: من که کبوتر نمی شوم

تنها دلم به دیدن گلدسته ات خوش است ...

****

شب شده بود و دلم دوباره غم گرفته بود

به یاد کرب و بلا ، برا حرم گرفته بود

 

داشتم از غصه می مردم به یادِ کرب و بلا

گفتم امشب و میرم زیارت امام رضا

 

رفتم و رو به ضریح با صفاش زانو زدم

حرفای دلم رو پیش ضامن آهو زدم

 

گفتم آی امام رضا تو رو به حق مادرت

یه نگاه کن به دل سیاه این کبوترت

 

من غلامتم تو باید به دلم شاهی کنی

برای زیارت حسین منو راهی کنی

 

میون درد و دلام توی همین حال و هوا

دیدم انگاری نشسته روبروم ، امام رضا (ع)

 

دیدم آقای غریبم داره گریه می کنه

سرتکون میده ازم داره گلایه می کنه

 

می گه آی اونی که حال خودتو خوب می دونی

توکه صبح تا شب داری دل منو می سوزونی

 

با چه رویی اومدی پیش منِ امام رضا (ع)

با چه رویی اومدی می خوای بری کرب و بلا

 

به حریم ما ، تا مَحرم نشی فایده نداره

کربلا بری و آدم نشی فایده نداره

 

به آقا گفتم : امام رضا به حق مادرت

یه نگاه کن به دل سیاه این کبوترت

 

تا که از صدق و صفا ، عاشق و مبتلات بشم

اونجوری که تو می خوای زائر کربلا بشم...

****

عفو فرمودی غلام رو سیاه خویش را

گرچه خود هرگز نمی بخشد گناه خویش را

 

سایه ات را از مدار رو سیاهان بر مدار

ماه از شب برنمی گیرد نگاه خویش را

 

چشم بر گلدسته ها می دوزم و حس می کنم

کفتری در سینه ام گم کرده راه خویش را

 

ابر ها در سینه ام تا سر به هم می آورند

می کشم تا توس بغض گاه گاه خویش را

 

در گذار از گنبدت تنها نه ما، خورشید نیز

برکشد از کاکل زرین کلاه خویش را

 

تا حدیث نور گفتی، شاعران لب دوختند

آهوان سرمه سا، چشم سیاه خویش را

 

جز تو شاهی نیست در عالم که گاه بارِ عام

پر کند از خیل خاصان بارگاه خویش را

 

در خراسان یافتم _ای آن که می گفتی مرا

بر زمین پیدا نخواهی کرد ماه خویش را

 

هر که روشن دل تر این جا مستجاب الدعوه تر !

همدم آیینه هایش ساز آه خویش را

****

نگاه می کنم از آینه خیابان را

و ناگزیری باران و راهبندان را

 

"من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب"

و بغض می کنم این شعر پشت نیسان را

 

چراغ قرمز و من محو گل فروشی که

حراج کرده غم و رنج های انسان را

 

کلافه هستم از آواز و ساز از چپ و راست

بلند کرده کسی لای لای شیطان را

 

چراغ سبز شد و اشک من به راه افتاد

چقدر آه کشیدم شهید چمران را

 

ولیعصر...ترافیک...دود...آزادی...

گرفته گرد و غبار اسم این دو میدان را

 

غروب می شود و بغض ها گلوگیرند

پیاده می روم این آخرین خیابان را...

 

عزیز مثل همیشه نشسته چشم به راه

نگاه می کند از پشت شیشه باران را

 

دو هفته ای ست که ظرف نباتمان خالی ست

و چای می خورم و حسرت خراسان را

 

سپرده ام قفس مرغ عشق را به عزیز

و گفتم آب دهد هر غروب گلدان را

 

عزیز با همه پیری عزیز با همه عشق

به رسم بدرقه آورده آب و قرآن را

 

سفر مرا به کجا می برد؟ چه می دانم

همین که چند صباحی غروب تهران را...

 

صدای خوردن باران به شیشه ی اتوبوس

نگاه می کنم از پنجره بیابان را

 

نگاه می کنم و آسمان پر از ابر است

چقدر عاشقم این آفتاب پنهان را...

 

چقدر تشنه ام و تازه کربلای یک است

چقدر سخت گذشتیم مرز مهران را

 

نسیم از طرف مشهدالرضاست...ولی

نگاه کن! حرم سرور شهیدان را

****

دست اگر باشد دخیل کنج دامان بهتر است

از نماز شب توسل بر کریمان بهتر است

 

دل وَلو کوچک،به لطف تو بزرگی می کند

یک دلِ آباد، از صد شهر ویران بهتر است

 

حرف ما آن است که آهوی نیشابور گفت

گاه مدیونت شدن از دادن جان بهتر است

 

سایه ای که بر سرم افتاد،عزت پخش کرد

سایه ی گلدسته از تاج سلیمان بهتر است

 

دست بر سفره نبردم تا خودت تعارف کنی

تعارف اهل کَرم از خوردن نان بهتر است

 

یک کمی بنشین کنار ما، پذیرائی بس است

میزبان که می نشیند حال مهمان بهتر است

 

صبح محشر هرکسی دنبال یاری می دود

یار ما باشد اگر شاه خراسان، بهتر است

****

مجبورشدم به هر کسى روبزنم

در محضر هرغریبه زانو بزنم

 

تحقیرشدم چونکه فراموشم شد

یک سربه شما ضامن آهوبزنم ...

****

رو چو به ایوان طلا می کنم

گریه کنان رضا رضا می کنم

 

قهر مکن با من درد آشنا

اذن دخولی که گدایم گدا

 

فیض تو فیضی است که بی خاتمه است

خوان تو خوان کرم فاطمه(س) است ...

****

از کــنار تو گدا با دســت خــالی رد نــــشد

نیست عاقل هر کسی دیوانه ی مشهد نشد

 

از دم گرمت مسیحا صــاحب دم می شود

بی تو باشم حضرت خورشید سردم می شود

 

نان برای خــوردن و بـــردن فراهـم می شود

من زیادیم مگر از ســـفره ات کـــم می شود

 

ما لــــب تشنه لـــب دریایمان پیش شماست

هر کجا باشیم هم یک پایمان پیش شماست

 

دل به تو بسته طــــناب دار می خواهد چکار

خوب مداوایش کند اســـــرا می خواهد چکار

****

کار از کبوتر شدن گذشته است

کاش برف بودم روی گنبدت ...

****

نگاهی کن دور ما غصّه ها طواف کنند

آرزوهای ما به امیدت دور کرب و بلا طواف کنند

 

کربـلای فقـیرترهـایی

نه فقط کعبه ی فقیرانی

 

قبله ی هفتم زمین هستی

هشتمین شاه­راه ایمانی

 

بس که طواف کردمت

مرا به حج نیاز نیست ...

****

بهشت که می گویند همین جاست

نه !

از بهشت هم بهتر است

گنه کاران را هم ، راه می دهند ...

اینجا خانه حضرت سلطان است

اینجا میعادگاه پیغمبران و امامان است ...

****

خبری در حرم ضامن آهو شده است؟

صحن ها بیشتر از پیش، چه خوشبو شده است

 

طرف پنجره فولاد، هیاهو شده است

باز یک چشمه از آن لطف و کرم، رو شده است. . .

****

گویند جواز کربلا دست رضاست

شاهی که تجلی گه الطاف رضاست

 

جایی که برات کربلا میگیرند

آنجا به یقین پنجره ی فولادِ رضاست

****

در آن کرانه که دل با ستاره همزاد است

به من اجازه در اوج پر زدن داده است

 

در آن کرانه که همواره یک نفر آنجاست

که در پذیرش مهمان همیشه آماده است

 

در آن کرانه که خورشید پیش یک گنبد

بدون رنگ ز بازار حُسن افتاده است

 

همیشه از تو سرودن چه سخت و شیرین است

شبیه تیشه زدن های سخت فرهاد است

 

سوال می کند از خود هنوز آهویی

که بین دام و نگاهت کدام صیاد است ؟

 

دلم که دست خودم نیست این دل غمگین

همان دلی است که جامانده در گوهرشاد است

 

بدون فن غزل بی کنایه می گویم

دلم برای تو تنگ است

شعر من ساده است...

****

هر پنـجه‌ای کـه شانـه گـیسو نـمی شود

هر قـبـله‌ای کــه گوشــه ابــرو نـمی شود

 

هر جذبه‌ای که عکس هو الهو نمی شود

هر دلــبــری کـــه ضـامـن آهــو نمی شود

****

از خاک تو کسب آبرو کردم من

با عطر ضریح تو وضو کردم من

 

تا صید کسی نگردد آهوی دلم

مولای غریب بر تو رو کردم من ....

****

کنار سفره که بودیم حرف مشهد شـد

وزید بوی خراسان و ناگـهان رد شد

 

دوباره یـاد غریب آشـنا و شـوق حرم

و سیل اشک که پشت پلکها سد شد

 

و دخترم که به دل حسرت زیارت داشت

درست هم نظر مرتضـی و احمـد شد

 

دو سـال هست که تو قـول داده ای بابا

بـرای مـا که نـرفتیم واقعـآ بـد شد

 

تمام بودنـم آوار شـد و یـک لحظــه

زمان برای عبور از خـودش مردد شد

 

دو روز بـعد بلیـط و شـروع یک پرواز

کبوترانـه دلـم بـی قـرار گنبـد شد

 

قطار تهران،مشهد درست ساعت هشت

و ایستگاه که سرشار بـوق ممتد شد

 

و چند ساعت دیـگر به صحـن آزادی

نگاه منتظرم گـرم رفـت و آمـد شد

****

همیشه از حرمت، بوی سیب می آید

صدای بال ملائک، عجیب می آید!

 

سلام! ضامن آهو، دلِ شکستهِ ی من ...

به پای بوس نگاهت، غریب می آید

 

طلای گنبد تو، وعده گاه کفترهاست

کبوتر دل من، بی شکیب می آید

 

برات گشته به قلبم مُراد خواهی داد

چرا که ناله «امّن یُجیب» می آید ...

****

گنبدت از هر کجای شهر سو سو می کند

دست هر آشفته ای را پیش تو رو می کند

 

در لباس خادمان مهربانت، آفتاب

صبح ها صحن حرم را آب و جارو می کند

 

ماه هر شب کنج بست شیخ حر عاملی

یاد معصومیت آن بچه آهو می کند

 

یاد معصومیت آن بچه آهو، یاد تو

کوچه های شهر را لبریز یاهو می کند

 

باد هم مثل نگهبان درت، بدو ورود

غصه را از شانه های خسته، پارو می کند

 

عطر نابی می وزد از کوچه باغ مرقدت

هر که می آید حرم، این عطر را بو می کند

 

خادمی می گفت که آقا به وقت بدرقه

دست زائر را پر از گل های شب بو می کند

****

مرتبط ها
نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
ناشناس
1394/06/16 - 12:01

بی نهایت زیبا بود از شما ممنونم
تورهای مسافرتی آفری
تیک تاک کسب و کارش را در آمریکا تعطیل می‌کند
عضو کارگزاران: ثابت شد اسرائیل پوشالی‌ترین رژیم منطقه است
نگاهی به طرح کنترل اجاره بهای املاک مسکونی
سرکوب اعتراضات در حمایت از فلسطین در آمریکا
تپانچه بادی ایران نایب قهرمان شد
نگارش پایان نامه: راهنمای گام به گام
با این پنج نکته، بهترین غرفه نمایشگاه امسال مال شماست
انواع موتور گیرلس
افزایش تعداد داوطلبان پنجاه و یکمین دوره آزمون دستیاری پزشکی
تمرین پدر و دختری دروازه بان استقلال +عکس
کارگری که در روز کارگر به آرزویش رسید +فیلم
اعتراض دانشجویان آمریکایی به جنایات در غزه +عکس
چرا دندانپزشکی در بارداری خطرناک است؟
تحصن در ۴۰ دانشگاه آمریکا و کانادا برای غزه
مصدومیت شدید سعید آقاخانی در نون خ ۵ +عکس
افتتاح یک بزرگراه جدید در تهران تا پایان امسال
معلم فداکاری که کلاس درس را به منزل دانش آموز بیمار برد +عکس
لحظه بازداشت خشونت‌آمیز استاد اقتصاد دانشگاه اموری در آمریکا +فیلم
دیپلمات آمریکایی در اعتراض به سیاست بایدن در غزه استعفا کرد
ایران شبکه‌ای باورنکردنی برای دور زدن تحریم‌ها ایجاد کرده است
آخرین وضعیت رفع فیلتر گوگل پلی
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top