به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ بی قراری در چشمهای دانشجویان موج میزند. ساعت از 5 گذشته و بچهها دیگر تاب نشستن روی پا را ندارند. زمزمهها به اوج میرسد و دوباره از تب و تاب میافتد، در زیر لب شعارهایی میدهند که یکی ـدو بار تکرار میشود: «این همه لشکر آمده...»، «علمدار ولایت...»، «ای رهبر آزاده...» و... شعارهایی است که دانشجویان میدهند. یکی از دانشجویان با صدای بلند میگوید: «برای شادی روح دانشجوی مرحوم «محمدجواد جلالفرد»2 صلوات...» و جمعیت بلافاصله صلوات فرستادند. دانشجوی دیگری میگوید: «برای شادی روح دانشجوی ولایتمدار و انقلابی مرحوم «معین رئیسی»3 صلوات...» و باز هم جمعیت صلوات فرستادند.
شعارها کمکم تبدیل به شعرخوانی میشود و اولین شعر یک حماسهخوانی برای مدافعان حرم است. «دلم یه جوریه ولی پر از صبوریه / چقدر شهید دارن میارن از تو سوریه / منم باید برم، آره برم سرم بره / نذارم هیچ حرومی طرف حرم بره» و حالا دیگر حسینیه یکپارچه سینه میزند و میگوید.
پرده آبی رنگ جایگاه کنار میرود و دانشجویان نیمخیز میشوند
ساعت کمکم 5:30 را رد کرده است. شعارها با صدای بلندتری گفته میشود. بچهها مدام از آمادگی خود برای حضور رهبر انقلاب حرف میزنند. «ای رهبر آزاده آمادهایم آماده» پسری به لهجه شیرین شیرازی کنارم میگوید «یعنی آقا جان ما آماده جلسهایم بیا دیگه!» بچههای دور و برم همه میخندند. یک شعار اما به شکل هماهنگ و پر قدرت اعلام میشود: «نه سازش، نه تسلیم، نبرد با آمریکا» همین جور شعار پرقدرت بیان میشود که یکباره همه دانشجویان به سمت جایگاه نیمخیز میشوند، پرده آبی رنگ دارد کنار میرود. بچهها آماده هجوم به سمت جایگاه و عرض ارادت میشوند اما انگار به قول معروف «تاکسی خالی رفتهاند» چون خبری از آقا نیست، مسؤولان تنها صندلی آقا را از پشتپرده آوردند. دوباره جمعیت فروکش میکند و دانشجویان سر جای خود مینشینند. ساعت نزدیک 6 است، سخنرانها از گوشه سمت راست حسینیه وارد میشوند، این یعنی جلسه تا لحظاتی دیگر شروع خواهد شد.
بفرمایید بنشینید
ساعت 6 شده است، در کوچک کناری حسینیه امام خمینی(ره) باز میشود، مسؤولان یک به یک وارد میشوند، وزرا، معاونانشان، رؤسای کمیسیونهای فرهنگی و آموزش مجلس، مسؤولان نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه و آخرین نفر آیتالله محمدیان، نماینده رهبری در دانشگاههاست و در دوباره بسته میشود. چند ثانیه بیشتر طول نمیکشد و دوباره آن در کوچک باز میشود، مقام معظم رهبری وارد سالن میشوند. ورود یکباره و بدون آمادگی قبلی، باعث میشود دانشجویان به یکباره به جلوی سالن هجوم ببرند و از شوق دیدار رهبری شعارهای مکرری را سر دهند. دانشجویان به نحوی مقابل رهبری شعار میدهند که انگار قرار است هرچه را که میخواهند با همین شعارها به قلب آقا منتقل کنند. فریادها به قدری زیاد است که برای ماندن در سالن، یا باید با شعاردهندگان همراه شوید یا اینکه گوش بگیرید این اما برای دیدارهای دانشجویی رهبر معظم انقلاب، کاملا امری عادی و البته دلنشین هم برای میزبان و هم میهمانان این جلسه صمیمانه است.
آقا از پلههای جایگاه بالا میروند و با دست اشاره میکنند: «بفرمایید بنشینید» بچهها همان طور که مینشینند، شعار میدهند «صلی علی محمد یاور مهدی آمد»، «علمدار ولایت بسیجیان فدایت»، «این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده»، «ای رهبر آزاده آمادهایم آماده» و «حسین حسین شعار ماست شهادت افتخار ماست». جالب اینجاست که جمعیت فشرده و ایستاده در جلوی سالن، همانجا سرجای خود مینشینند و بینظمی عجیبی در جلوی سالن و دقیقا مقابل رهبر انقلاب ایجاد میشود، عدهای روی 2 انگشت پا نشستهاند و عدهای حتی جای نشستن ندارند و نیمخیزند. برخلاف سالهای گذشته شعر دستهجمعی خوانده نمیشود و مستقیما قاری شروع میکند به قرآن خواندن، دانشجوی دکترای علوم و حدیث قرآنی است و آیه اولی که میخواند به رستگاری مومنان و نصرت و پیروزی آنها اشاره دارد. قرائت که تمام میشود قاری بالا میرود و ارادت خود را خدمت مقام معظم رهبری عرض میکند و رهبری هم با آغوش باز او را بغل میکنند و میفرمایند «طیبالله».
ما هیچ موقع دانشجویان را به عقبگرد دعوت نمیکنیم
با صلواتی که مجری از دانشجویان میگیرد، «کلاس انقلاب» رسما آغاز میشود. مجری، احسان ابراهیمی، نماینده بسیج دانشجویی را پشت تریبون فرا میخواند تا به عنوان اولین سخنران پشت جایگاه بیاید. هنوز ابراهیمی شروع نکرده، آقا میگویند یک لحظه صبر کنید. جا تنگ است و این جلو جمعیت فشرده و متراکم شده است، یا یک کمی بروید عقبتر...» هنوز حرف آقا تمام نشده است جمعیت صلوات میفرستند و کمی باز میشوند. آقا دوباره سرشان را جلو میآورند به سمت میکروفن و میگویند: «البته ما همیشه میگوییم جوانها جلو بیایند. ما هیچ موقع دانشجویان را به عقبگرد دعوت نمیکنیم، اما خب اینجا البته من مدیر جلسه نیستم» و جمعیت یکباره میخندد.
چشمها به سمت وزرا میچرخد
ابراهیمی از آقا کسب اجازه و شروع به صحبت میکند. بدون متن مکتوب میخواند که از حیثی اعتماد به نفسش را نشان میدهد اما از طرف دیگر باعث شده مکثهای مکرری در صحبتش ایجاد شود. اول از همه سراغ وزیر بهداشت میرود و در نقدی به وزارتخانه میگوید: «ایران بر خلاف 45 کشور جهان که بسیار در زمینه سلامت موفق هم هستند و مسؤولان نظام پزشکیاش پزشک نیستند، غالب تصمیمگیران و مجریان آن پزشک بوده و در نتیجه بیشتر تلاشها، برنامهها و تصمیمها به سمت تقویت جایگاه درمان سوق مییابد، تا جایی که سازمان نظام پزشکی که تنها یک صنف است مانند اصناف دیگر کشور، جایگاه تصمیمگیری، اجرا و نظارت نظام سلامت کشور را برعهده میگیرد». همه مسؤولان به وزیر بهداشت نگاه میکنند و میخندند، وزیر هم خود لبخندی میزند و گوش میکند.
گهگاه آقا دست به قلم میشود و یادداشتهایی از صحبتهای نماینده بسیج برمیدارد. او بعد سراغ اردوهای مختلط رفت و گفت: «در دانشگاهها، قوانین مصرح شورایعالی انقلاب فرهنگی به بهانههای گوناگون و براحتی زیر پا گذارده میشود که برگزاری اردوهای مختلط تحت لوای اردوهای علمی تنها یک نمونه است.» این گفته نماینده بسیج با «احسنت» جمع همراه شد و نگاهها به سمت وزیر علوم و معاون او بود. ابراهیمی در تکمله گفت البته این هم به نظر ما دون شأن رهبری است که چندینبار این مساله را تکرار کند و اتفاقی نیفتد. ابراهیمی خیلی طولانی صحبت میکند و بعد از اتمام صحبت هم باز خیلی طولانی در کنار آقا به حرفهای 2 نفره میپردازد.
وقتی دانشجویان نیمخیز شدند
مجری در تذکری جدی به نماینده بسیج میگوید، خواهشا وقت را رعایت کنید که همه نمایندگان فرصت صحبت داشته باشند و از محمدحسین قائدشرف، دانشجوی دکترای دانشگاه امیرکبیر میخواهد به جایگاه بیاید و صحبتش را شروع کند. نماینده دفتر تحکیم وحدت است. چند روز پیش در محفلی دیده بودمش و میگفت استرس بالایی دارد، چون نه تنها نخستینبار است جلوی رهبری میخواهد صحبت کند، بلکه اساسا نخستینبار است که به دیدار رهبری با این کیفیت میرود اما او از همان ابتدا مسلط صحبت کرد. از همان ابتدای کلام با خواندن بخشی از نامه سی و پنجم امام علی(ع) به مالک اشتر دانشجویان را نیمخیز کرد که «از همکاران نزدیکت سخت مراقبت کن و اگر یکی از آنان دست به خیانت زد و گزارش جاسوسان تو هم آن خیانت را تایید کرد، به همین مقدار گواهی قناعت کرده، او را با تازیانه کیفر کن و آنچه از اموال در اختیار دارد از او بازپس گیر، سپس او را خواردار و خیانتکار بشمار و طوق بدنامی به گردنش بیفکن.» این جملهها یعنی حرفهای بسیار انتقادی در ادامه خواهد داشت.
قائدشرف گفت: «اجازه نمیدهیم به اسم امام، به اسم انقلاب اشرافیگری کنند. اجازه نمیدهیم برای اشرافیگری خود و فرزندانشان چهره و آرمانهای انقلاب را تغییر دهند.» و احسنت جمعیت بلند شد. صحبتهایش ادامه داشت، بیت «ما ز یاران چشم یاری داشتیم/ خود غلط بود آنچه میپنداشتیم» را خواند و با یک مکث کوتاه و معنیدار با صدای بلند گفت: «ریاست محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام جناب آقای اکبر هاشمیرفسنجانی....» و جمعیت دوباره نیمخیز شد و ادامه داد: «ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران جناب آقای حسن روحانی، ریاست محترم مجلس شورای اسلامی جناب آقای علی لاریجانی، ریاست محترم قوهقضائیه جمهوری اسلامی ایران جناب آقای آملیلاریجانی» اسمها را که خواند به قانون بررسی و معرفی اموال مسؤولان که در مجمع تشخیص متوقف شد نقد کرد و جمعیت یکصدا گفتند: «احسنت» اما بلندترین احسنت را قائدشرف وقتی از جمع گرفت که مساله ازدواج دانشجویی و پیشنهاد «مسکنمهر دانشجویی» را داد.
قائدشرف صحبت خود را اینگونه تمام کرد که «حضرتعالی میفرمایید اردوی مختلط، کنسرت، کذا و کذا، آقایان مساله را میپیچانند، برخی گستاخانه میگویند به رهبری اطلاعات غلط میدهید. معاون فرهنگی وزارت علوم، به اذعان وزیر هیچ برنامه مدون فرهنگی ندارد و زمان خود و پول بیتالمال را صرف حمایتهای سیاسی از گروهی میکند که هنوز در 88 ماندهاند و پیام تاریخی 9 دی را درک نکردهاند. ما در حضور شما به مسؤولانی که آن پایین نشستهاند میگوییم شما فردای قیامت باید پاسخگوی دردهای فرهنگی دانشگاه باشید.» همانطور که اسم میآورد چشمها به سمت وزیر علوم و ضیاهاشمی، معاون فرهنگی وزیر علوم میچرخید و «احسنت»ها در سالن تکرار میشد. کنایههایی با زبان بدن میآید که جمعیت و رهبری را به خنده وا میدارد؛ کنایهای به صدا و سیما که خود در تکمله میگوید: «البته فکر میکنم اینها را پخش نکند» و کنایهای به مسؤولان کت و شلواری و دور از منطق جهادی که او میگوید: «همین کت و شلواریهایی شبیه من» و به لباسش اشاره میکند و باز جمعیت میخندند. قائدشرف وقتش را مراعات کرد و بعد از پایان صحبتش هم صحبت کوتاهی با آقا داشت و پایین آمد.
غیابی غیابی
نفر بعدی نماینده جنبش عدالتخواه دانشجویی بود. مجتبی رئیسی مطالبات به نسبت تخصصیتری داشت. رئیسی گفت «تحلیل ما این است که IPC، خصوصیسازی آموزشوپرورش، بینالمللی شدن آموزش عالی، ورود ایران به WTO، اجرایی شدن FATF و برنامه ششم توسعه، همچون تلاشها برای برجام موشکی و حقوق بشر و منطقه، همگی قطعات یک پازل هستند که خروجی آن، بر باد رفتن استقلال کشور است!» متنش طولانی است و برای همین با سرعت بالایی حرف میزند؛ البته مسلط است!
رئیسی میگوید: «قراردادهای جدید نفتی موسوم به IPC تجلی دارد که میتواند کشور را به عهد پیش از ملی شدن صنعت نفت بازگرداند. قراردادهای محرمانهای که در آنها خودکفایی در صنعت نفت به ریشخند گرفتهشده و در آن انتقال تکنولوژی به داخل کشور چون تجربههای گذشته، سرابی بیش نخواهد بود (البته این محرمانه بودن، اکنون، جزو فرهنگ حاکم بر اقدامات خارجی مسؤولان است)» و جمعیت یکصدا میگویند «احسنت».
در خطر انحراف اقتصاد مقاومتی کنایهای به مجموعههای زیر نظر رهبری میزند و میگوید: «گویا بخشنامه نانوشتهای وجود دارد که مسؤولان هر کار خلافی انجام میدهند، ترجیعبند آن میگویند «در راستای منویات مقام معظم رهبری و اجرای سیاستهای اقتصاد مقاومتی». بنیاد مستضعفان هم مدتی است در جهت اجرای سیاستهای اقتصاد مقاومتی مصمم به ساخت برج 121طبقه است!«
رئیسی اما حاشیهای پررنگتر از متن دارد. وقتی برای عرض ارادت بالا میرود، صحبت دو نفرهای بین او و رهبری رد و بدل میشود که حضار تنها این کلام را از میکروفن توسط آقا میشنوند «غیابی...غیابی» وقتی مراسم تمام شد از رئیسی پرسیدم ماجرا چه بود؟ گفت: به آقا گفتم یک معامله برد - برد انجام دهیم، شما گفتید ازدواج کنید؛ من هم میگویم چشم به شرط آنکه عقدم را شما بخوانید و آقا گفتند «غیابی، غیابی!«
«نکته ما بعد آخر!» نماینده جهادیها
نماینده بعدی از بچههای اردوهای جهادی بود، خودش هم کاملا مشخص بود از جهادی برگشته است، خسته و خاکی و افتاده! بلد نبود شاید مثل نمایندگان تشکلهای سیاسی کتابی صحبت کند اما صحبتهایش دلنشینتر بود، چون در لابهلای حرفهایش میتوانستی درد را احساس کنی! مشخص بود که با خود کولهباری از درد مستضعفان روستاها و مناطق دور افتاده کشور را داشت اما در حرفهایش راهکارهای خوبی برای رسیدگی به وضع مناطق محروم داشت. از راهاندازی صنایع کوچک و مرتبط به روستاها تا چگونگی جلوگیری از حاشیهنشینی و درگیر کردن روستاییان با آسیبهای اجتماعی در صحبتهایش وجود داشت. صحبتش داشت به درازا میکشید. گفت «آقا جان این نکته آخر است» و درباره نگاه مدیریت جهادی در عرصههای مختلف تذکری به مسؤولان داد و بعد دوباره گفت «اما نکته آخر»؛ آقا که به صندلی تکیه داده بود خودش را به سمت میکروفن آورد و با شوخی گفت: «البته نکته مابعد آخر!» و همه جمع خندیدند، خودش نیز خندهاش گرفت.
3 بار «خیلی خوب» فرمانده برای افسرجوان
نماینده بعدی علیرضا احمدی بود، دانشجوی ارشد فلسفه و نماینده اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل. متنش را با اشاره به جمله حسن روحانی در سال 86 شروع کرد که گفته بود «انقلاب کردیم تا به جمهوری اسلامی برسیم و دیگر نباید به گذشته رجعت کنیم» و با نقد آن گفت «جمهوری اسلامی مظهر انقلاب است و میزان موفقیت آن، در تطبیق هر چه بیشتر با آرمانهای انقلابی است». تمام متنش را مبتنی بر یک منطق طراحی کرده بود که در آن نسبت کارآمدی نظام با انقلابی بودن آن را طراحی کند. وقتی گفت «امروز برخی به اسم «کارآمدی» در حال تهی کردن ظرف جمهوری اسلامی از مظروف انقلابی آن هستند و «پروژه آرمانزدایی از انقلاب» را با جدیت تمام دنبال میکنند.» اولین احسنتها از جمع بلند شد. گفت از منظر منطق «نقد حکومت آری و نفی حاکمیت هرگز»، نکاتی را در 3 بخش «نظارت»،«انحراف از ارزشها» و «اقدام و عمل» بیان میکند. یک وقفه چندثانیهای برای آنکه برگه را عوض کند و شاید بهخاطر آنکه گلویش از روزهداری خشک شده بود، پیش آمد اما ادامه داد.
از همان ابتدا که پروژه آرمانزدایی از انقلاب مطرح شد، آقا هم دست به قلم شدند تا بنویسند و هر چند ثانیه یک بار نکتهای را مینوشتند.
اولین بند مربوط به حوزه فرهنگی بود و در مثال هزینه شدن سیستم فرهنگی برای جریان فتنه به مساله دعایی، مدیر مسؤول روزنامه اطلاعات اشاره کرد - البته در لفافهای که همه میدانستند چه کسی است - گفت: «مسؤول این مجموعه که عنوان نمایندگی حضرتعالی را دارد، اخیرا پس از تاکید شما بر خط قرمز فتنه، پیشانی فتنه را میبوسد.» که اشاره داشت به بوسیدن پیشانی تاجزاده! احسنت بسیار بلندی در جمع پیش آمد که بعد از افطار نیز آقا در مورد همین مساله فتنه دوباره تاکید کردند.
وارد مساله اقتصاد شد و احسنتها با هر مصداق مکرر بیان میشد. نقدها به حوزه علمیه رسید و گفت: «فقهایی که در مقابل فروش یک جلد قرآن به کافر، از باب قاعده نفی سبیل ورود میکنند، چگونه است که در برابر قراردادهای نفتی و سیاسی که سالیان سال سرنوشت بلاد مسلمانان و اهلش را درگیر خواهد کرد؛ موضعی نمیگیرند؟» این جمله احسنت بلندی داشت و آقا نیز با نگاهی همراه با تعجب و تبسم به احمدی نگاه کردند.
در بحث انحراف از ارزشها به رابطه با آمریکا، فیشهای حقوقی و وام برای خودروی بیکیفیت و هزینه برای خرید هواپیما اشاره کرد که باز احسنت را به همراه داشت و آقا هم یادداشتبرداری و با سر تایید میکردند. به ماجرای روز کارگر اشاره کرد و گفت «نگاه اشرافیگری در روز کارگر، از پشت شیشههای خودروی شاسیبلند تولید خارج، کارگران را تماشا میکند و چقدر این نگاه برای وارثان واقعی انقلاب تلخ است.» و باز هم یک احسنت بزرگ!
دست آخر هم در تکمله بحثهایش گفت «ساختارها در زیربنای جمهوری اسلامی که همان قانون اساسی است، انقلابی تعریف شده است. «استکبارستیزی»، «رسیدگی به محرومان»، «حمایت از مستضعفان جهان» و امثالهم، از مصادیق آن است. بر همین اساس هیچ روبنا و ساختار غیرانقلابی نمیتواند برای جمهوری اسلامی کارآمد باشد. انقلاب از جمهوری اسلامی تفکیکپذیر نیست، چرا که اسلام در آغاز یک انقلاب بود و همواره باید یک آیین انقلابی بماند. اگر جمهوری اسلامی از انقلاب جدا شود، دیگر جمهوری اسلامی نیست».
آقا دوباره به نشانه تایید سرشان را تکان دادند و لبخند زدند. در سربازی این صحنه چند بار برایم تکرار شده بود که بعد از یک رژه خیلی خوب -که البته بعد از 10 دور رژه رفتن حاصل میآمد- وقتی یک بار فرمانده از پشت میکروفن میگفت «گروهان، خیلی خوب» لذت میبردم که حرف نداشت؛ دیروز این اتفاق بین فرمانده و افسر جنگ نرم هم اتفاق افتاد؛ آن هم نه یکبار، 3 بار! احمدی وقتی صحبتش تمام شد و داشت از پلههای جایگاه بالا میرفت که متن کاملش را تقدیم کند و عرض ارادتی داشته باشد، هنوز به آقا نرسیده بود که آقا با یک لبخندی 3 بار فرمودند، «احسنت، خیلی خوب بود».
دستخط یادگاری آقا روی برگه کاغذ
نوبت به نماینده نشریات دانشجویی رسید. کامفیروزی متنی سراسر نقادی در حوزه مسائل مختلف داخلی داشت که یکی یکی آنها را میگفت. گلایه داشت از اینکه آزادی نیست. دست آخر به آقا گفت: «من اگرچه شما را دوست دارم اما نگاهم با شما متفاوت است اما عدهای بهخاطر این نگاه و نگاههای امثال من، ما را ضد ولایت فقیه میدانند، اگر چه من فرزند شهیدم و حاضرم برای این مملکت خون بدهم.» آقا نیز در جواب گفتند، شما که همه حرفتان را آزادانه زدید و از دید من هم ضدانقلاب و ضدولایت فقیه نیستید. میخواست به یادگار دست خطی از آقا داشته باشد، کاغذی برده بود که آقا روی آن بنویسد، آقا به خنده گفت کاغذ نمیخواهد بگذار پشت قرآن برایت مینویسم. البته بین نماز هم همین کار را کردند و به او قرآن را هدیه دادند.
خانمی به نمایندگی از دانشگاه آزاد شروع به صحبت میکند، متناسب با رشتهاش که میکروبیولوژی است، جامعه را به بدن تشبیه کرده و درباره سلولهای مرده و سرطانیاش صحبت میکرد. صحبتش با صدایی رسا و بلند بود اما زمان کوتاهی را گرفت.
اینها را ولش کن این شعری که خواندی از کی بود؟
پس از او زینلیان، نماینده جامعه اسلامی دانشجویان به عنوان آخرین نفر پشت تریبون میآید. قد و قامت کوتاهی دارد اما از همان ابتدا مشخص میشود صدای رسایی دارد. صحبتش را با این شعر شروع میکند «به نام خالق و رب دوعالم / تو بودی که نهادی نامم آدم/ وگرنه من همان خاکم که بودم/ تو بودی که آفریدی تار و پودم». یکی از بچههای تشکلهای دانشجویی در کنارم نشسته است، با خنده میگوید: این شعر الان شده جزو هویت زینلیان، فکر کنم در خانه هم بخواهد با خانواده صحبت کند اول این شعر را میخواند. میخندم و میگویم: چطور؟ میگوید: همه جلسات و هر جا بخواهد صحبت کند این شعر مقدمه است.
نقدهایش بیش از همه به فتنه و جریان فتنه در دانشگاه است. همین مساله هم باعث میشود احسنتها پشت احسنتها برای حرفهایش بیاید. به فشار بر تشکلش برای خالی کردن ساختمان خیابان قدس، تقاطع با ایتالیا اشاره میکند و میگوید از اتحادیه ما به دادگاه قضایی شکایت کرده و خواستند و هنوز هم میخواهند که ساختمانی که 22 سال است در اختیار ما بوده را از ما گرفته و از دید خود ما را تضعیف کنند که حتی جایی برای فعالیت نداشته باشیم.
ولی رهبرا! اُف برما که با فشار اینان و بعضی دوستان فتنهگرشان در دانشگاهها بخواهیم امام زمان و شما و مردم شریفمان را تنها بگذاریم و آرمانها را فراموش کرده، در روز قیامت شرمنده شهیدانی شویم که رفتند تا فتنهگران داخلی و خارجی دستشان از این انقلاب کوتاه شود. جمعیت این بار تکبیر میگوید.
نقدی را نسبت به سربازی بیان میکند و میگوید: «خدمت مقدس سربازی به دلیل در نظر نگرفتن استعدادها و مهارتها و رشته و مدرک تحصیلی به یکی از مهمترین دغدغههای جوانان در سالیان اخیر تبدیل شده است.» که با احسنت حضار پسر همراه میشود.
زینلیان در پایان با شور و حرارت شعر معروف مرحوم آقاسی را میخواند که مسلماننمایان تکنوکرات، رهاوردتان چیست جز منکرات؟ و بند جدیدی هم به آن اضافه کرده که؛ نجومیترین فیشها سهمتان! او هم چند کلامی با آقا همصحبت شده بود که با خنده دو طرف همراه بود. پرسیدم چه گفتی و چه شنفتی که اینگونه خندیدید؟ گفت داشتم مساله فشار به تشکلها را مطرح میکردم که آقا با خنده و شوخی گفتند «اینها را ولش کن این شعری که خواندی از که بود؟» که من هم خندهام گرفت و با هم خندیدیم.
حالا نوبت آقا رسیده است اما نگار بعضیها نمیخواهند نوبت به معلم برسد، دست بالا میکنند و میخواهند صحبت بکنند، از گوشه و کنار جلسه، یکی میگوید مادرمان برایتان چفیه فرستاده به رسم هدیه، یکی دیگر گلایه دارد از فشار بر تشکلهای شهرهای مختلف، آقا میگوید «خب! من که استفاده میکنم اما اگر بخواهیم اینگونه جلو برویم فرصتی برای صحبت پیش نمیآید.» بچهها با صلوات بقیه را مینشانند.
همه اینها به کنار به فکر معنویت باشید
آقا میگوید همه اینها که از برجام، قراردادهای نفتی، اشرافیگری و توسعه و... گفتید به کنار، میخواهم درباره اخلاق و معنویت حرف بزنم. اولش تعجب کردم اما بعد دیدم انگار آقا دارد یک نظم فکری رفتاری را توضیح میدهد که برای ایستادگی و مبارزه، ایمان لازم است و برای ایمان، معنویت و اخلاق و ایشان اینها را دارد بخوبی توضیح میدهد. گفتند: «سخن اصلی من به دانشجویان تقویت ایمان است، زیرا تنها با ایمان قوی میتوان در مقابله با مشکلات و فشارها، مبارزه و مجاهدت کرد». گفتند بروید صحیفه سجادیه بخوانید، با تاکید بر سه دعا، دعای پنجم و بیستم و بیست و یکم!
بعد فرمودند، مطالبهگریتان را از دست ندهید، ما امروز چه بخواهیم و چه نخواهیم درگیر یک مبارزه هستیم و «سرآغاز این مبارزه از آنجا بود که ملت ایران تصمیم گرفت مستقل و پیشرفته شود که این موضوع با منافع قدرتهای مسلط جهانی ناسازگار است».
بله شنیدم، فرمودند بعد افطار!
داشتند درباره همین ایمان و رابطه آن با ایستادگی صحبت میکردند. که نزدیک اذان بود، نگاهی به کاغذ کردند و گفتند من نکات مهمی دارم اما ظاهرا وقت نمیشود، اما انگار دانشجویان دیگر فهمیدهاند چه باید بکنند و یکصدا گفتند «آقا باقیاش بعد افطار». حسینیه به یکباره ساکت شد و یکی از بچهها گفت «آقا گفتند بعد افطار.» آقا هم با شوخی و خنده به او گفتند « بله شنیدم، فرمودند بعد افطار!» که خنده جمع دوباره بلند شد و بچهها مطمئن شدند بعد افطار میهمانی ادامه دارد.
نماز و افطار که انجام شد بچهها آمدند و آقا هم آمدند. قبل از اینکه آقا شروع کند یکی دو نفر دوباره بلند شدند که آقا با خنده گفتند « قرار بود بعد افطار من حرف بزنم و جلسه بعد افطار به شرط صحبت من بود، اینگونه باشد قرارداد را فسخ میکنیم!» دوباره جمع خندید و آن دو نفر هم نشستند.
شوخی با محتوا و بیان سخنرانان
آقا میگویند: حرفهای امروز شما من را امیدوار کرد، نه از جهت محتوا، جمعیت میخندد، آقا میگویند نه محتوا هم خوب بود، جمعیت باز میخندد و آقا ادامه میدهد نه احساس کردم ذهنها کار میکند.
آقا درباره عمق فکری تشکلها و فاصله زیادشان با اول انقلاب خاطرهای گفتند از دانشگاه پلیتکنیک که آن اول انقلاب دانشجویان حتی درباره اینکه صحبتهای امام منظومه است یا نه؟ بحث میکردند اما اینها برای شما امر واضحی است. شما به لحاظ عمقی جلوترید و متنهای امروز هم این را نشان میدهد.
آقا البته چند نقد به محتوای صحبتهای بچهها داشتند، بویژه درباره مصوبه مجمع تشخیص و قراردادهای نفتی که بچههای جنبش عدالتخواه بیان کردند. نقدهای جدی هم به صحبتهای کامفیروزی داشتند. گفتند شما که میگویید آزادی نیست، خودتان اینجا همه حرفی زدید، البته ایشان در ادامه گفتند حمایت از تشکل های انقلابی وظیفه وزارتخانههاست و من به مسؤولان گفتهام که این تشکلها با جماعت غیرانقلابی یکسان نیستند. آقا بعد گفتند هدف از این جلسه هم جلسه با تشکلهای انقلابی است. درمورد نقد حوزه علمیه نیز گفتند «البته من این مساله را پنجاه پنجاه قبول دارم» که باز جمعیت خندیدند. گفتند «پنجاه درصدش را قبول دارم پنجاه درصدش را قبول ندارم».
شوخی با سندهای قهوهخانهای جان کری
آقا اما مثل سال گذشته شوخی و خندههایشان بعد از افطار بیشتر بود و شروع کردند به دست انداختن وزیر خارجه آمریکا. آقا از سخنان اخیر کری میگویند که گفته جوانهای ایرانی به آینده متفاوت فکر میکنند! دلشون خوشه! چند تا کافیشاپ رفتند، کافیشاپ هم یعنی همان قهوهخانه، رفتند دیدند که چند نفر از انقلاب بدگویی کردند، نتیجه گرفتند، در مقابل این، شما باید در مسائل مهم موضع بگیرید.
غربیها صدی نود دروغ میگویند
آقا یک اشارهای هم به راهپیمایی روز قدس داشتند و گفتند در یکی از روزنامهها یک گزارشی خواندم از بازتاب راهپیمایی عظیم مردم در روز قدس که غربیها نوشته بودند کسی نیامده بود. در این آفتاب سوزان و گرمای تابستان با زبان روزه این همه جمعیت آمده بعد بگویند کسی نیامده! خب، دروغ میگویند.
بعد آقا با لحنی جالب و خندهدار گفتند. البته بگویم اگر آن گزارش روزنامه را از صحبت غربیها نخوانده بودم باز به شما میگفتم این غربیها صدی نود دروغ میگویند.
آقا در ادامه فرمودند باید تبیین را بیشتر بکنید و این یعنی بصیرتافزایی بکنید. بعد گفتند البته من میگویم بصیرت بعضیها دردشان میآید و باز جمعیت میخندد.
ایشان در مثال تبیین و بصیرت به خاطرهای از قبل از انقلاب اشاره میکند که وقتی در جلسهای با یک چریک فدایی خلق مواجه میشود و به او نصیحت میکند که حرکتتان را برای مردم تبیین کنید، آقا با خنده و ژست خاصی میگوید «آن مرد با یک نگاه عاقل اندر سفیه میگوید - همه میخندند- اینها کار تز اسلامی است، با فکر ما جور در نمیآید» و بعد خود آقا شروع کردند نقد کردن آن مرد!
دل و قلوه گرفتن عناصر سازمانهای جاسوسی با مسؤولان دانشگاهی
آقا به مساله رفت و آمد عناصر سازمانهای جاسوسی خارجی به دانشگاهها تذکر دادند و گفتند نفوذ همین است که آن آدم بیاید اینجا با مسؤولان ما دل و قلوه بگیرد و باز جمعیت رو به وزرا و معاونان میکند و میخندد و آقا با جدیت شروع به تذکر دادن به وزرا میکنند و تکتک اسم میآورند.
ساعت یک ربع به 11 است که آقا میگویند خب دیر شد. بچهها ابراز علاقه میکنند که آقا ادامه بدهند و آقا میگویند: بنده هم همسن شما بودم گاهی تا صبح مینشستم گپ میزدم. جمعیت میخندد.
آقا به سیاق سایر دیدارهای مهم گریزی هم به فتنه 88 میزنند و میگویند: رسم شده دم از امام و انقلاب بزنند اما با کسانی که گفتند انتخابات بهانه است، اصل نظام نشانه است، همکاری کنند، این نمیشود، من روی فتنه حساسم، حالا عدهای از اینها حمایت میکنند، این نمیشود، این پدیده زشتی است. این صحبتها انگار واکنشی بود به صحبتهای نماینده اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل که در نقد رفتار رئیس موسسه اطلاعات کرده بود.
ساعت 11 شده که آقا میفرمایند دیگر خیلی صحبت کردیم، عزیزان من! ما ایستادیم، بنده حقیر وظیفه شرعی و دینی دارم در مواجهه با ضد انقلاب و معارضان هم ایستادم، تا جان در بدن دارم این ایستادگی هست و به مردم هم اعتماد دارم. نوای تکبیر در حسینیه امام خمینی طنینافکن میشود و دیدار 5 ساعته رهبر انقلاب با دانشجوها به پایان میرسد، دیداری که از هر حیث جزو مهمترین رویدادهای سال است.
پی نوشت:
1- «انَّ الْعلْمَ حَیاهُ الْقُلوب وَ نورُ الاَبْصار منَ الْعَمى وَ قُوَّهُ الاْبْدان منَ الضَّعْف»؛ به راستى که دانش، مایه حیات دلها، روشنکننده دیدگان کور و نیروبخش بدنهاى ناتوان است.؛ امالى صدوق، ص 493، ح 1
2- محمدجواد جلالفرد، عضو شورای مرکزی جنش عدالتخواه دانشجویی بود که بر اثر عارضه قلبی در ابتدای سال جاری درگذشت.
3- معین رئیسی، نیز عضو شورای مرکزی اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل بود که سال 92 در حین فعالیتهای تشکیلاتی بر اثر تصادف از دنیا رفت.
*حاشیه نگاری از میکائیل دیانی