این دانشجویان سپس با حضور در محله های جنوب شهر تهران اقدام به توزیع غذای گرم کردند.
یکی از این دانشجویان در حاشیه نگاری از اقدام شب گذشته نوشت: ساعت ١٠:٤٠ که شد افتادیم تو خیابونا، اولش رفتیم شوش، کوچه اوراق چیا، دیشب غلغله بود اینجا اما امشب با یه اتوبوس و چندتا ون و با کمک پلیس یا جمعشون کردن یا پخششون کردن، دوس نداشتن برن، میخواستن تو پاتوقشون بمونن.
از اینکه دوس نداشتن شب زیر یه سقف تو جای گرم بخوابن متعجب بودم، سعید که یک سال و خورده ایه پاکه میگفت حق دارن که نرن، اونجا همش توهینه و تحقیر، صبح هم که ساعت ٤:٣٠ بیدارت میکنن و تا ٦ باید بزنی بیرون، اینا دیگه به اینجا عادت کردن.
تو مولوی و دروازه غار هم به اون شکل خبری نبود، می گفتن از سرما تو خیابون نمی خوابن، میرن خرابه ها.
رفتیم سمت آزادگان، پاتوق انگور چی. اسم بزرگشون سید بود.
سید زندگی نامه ی عجیب غریبی داشته، از کارمند اگاهی بودن تا اینکه الان به اندازه ای که خرجشو در بیاره مواد میخره و میفروشه و به خاطر شغلش شده بزرگ پاتوقشون!
اینکه بینشون احترام بود و مودبانه رفتار میکردن خیلی عجیب بود، به حقشون قانع بودن، نون اضافه نمیگرفتن که اسراف نشه و به یه دونه نون و یه پیاله عدسی راضی بودن، دعاهای از ته دل میکردن و با یک پیاله عدسی و نون میرفتن، میرفتن که شب و صبح کنن تا صبح با گرم تر شدن هوا شاید یکی دو ساعت بخوابن.
نمیدونم تقصیره کیه که اونا تو اون شرایط زندگی میکنن اما میدونم که حق هیچ انسانی اونطور زندگی کردن نیست.
اینکه بگیم چرا فلان مسئول کار نمیکنه و چرا جلو مواد مخدرو نمیگرن و مگه مملکت اسلامی نیست و این حرفا چیزی درست نمیشه.
باید استین بالا زد، باید کار کرد، باید تا جایی که در توانه کار کرد برای قشر اسیب دیده ی جامعه. هرکس به اندازه توانش...