عدم حمایت اما به اینجا ختم نمیشود و قطعا مردم به دنبال امنیتی هستند که سه تن از مامورین نیروی انتظامی یکی از بسیجیان منطقه پاسداران، فدای آن شدند.
دلایل سیاسی، اجتماعی و امنیتی که باعث شد تا رئیس پلیس تهران بزرگ به جای برخورد قاطع، تصاویر مذاکره با سران فرقهی دراویش گنابادی را منتشر کند هم برای اذهان عمومی توجیه شاخصی نداشت و اتفاقا برای خانوادههایی که طی چهار دههی از انقلاب اسلامی، فرزندانشان را در مسیر مختلف شکلگیری انقلاب، دفاع مقدس، دفاع از حرم و گوشه گوشههای دیگری از این مرز و بوم، به درخت پر ثمر انقلاب هدیه کردند هم شاید خوشایند نبود.
هر چه هست، ناراحتی و عصبانیت عمومی که در بین اذهان عمومی و اقشار مختلف مردم به راه افتاده و تائید خود دراویش از جنایات اخیر در خیابان پاسداران، فضای مطالبات مردمی برای محاکمه و مجازات این فرقهای که محکمات دینی قابل اتکایی هم ندارند را بازتر کرده است.
در این میان شاید اتفاقات عجیبی مثل حمایت لیلا حاتمی از این فرقه در جشنواره فیلم برلین نیز نمکی باشد بر زخم مردم داغدیدهی کشورمان که اکنون دیگر مرز بین خشونت و مطالبه و اعتراض مردمی را به خوبی درک کرده و مرزبندی میکنند.
در این میان در شبکههای اجتماعی نیز غوغایی برپاست؛ موج اعتراضاتی که علیه دراویش گنابادی و مطالبه حق چهار شهید این غائله برپا شده و همچنان ادامه دارد.
اما شاید نقطه ابهام این ماجرا، حمایت برخی جریانات داخلی از فرقهای است که حالا دیگر مردم آنها را داعشیهای وطنی میخوانند. از عبدالرضا رحمانی فضلی در کسوت وزیر کشور که این اقدامات و آشوبها را منتسب به دراویش نمیداند و آنها را افرادی معقول و سنجیده معرفی میکند گرفته تا خبرگزاری دولتی ایسنا که بلافاصله با فرهاد نوری به عنوان نماینده دراویش گفتگو کرد و اغتشاشات خیابان پاسداران تهران را از دامن آنها جداکرد. اتفاقا نوری با رادیو فردا هم گفتگو کرد و همین حرفها را زد. مریم رجوی هم بلافاصله با انتشار توئیتی از دراویش گنابادی حمایت کرد.
حالا در این میان معلوم نیست که نقش معترض، حامی، متضرر، آسیبدیده و ... را چه کسانی قرار است بازی کنند. آیا یکسان بودن موضع وزیر کشور و یک خبرگزاری دولتی با رادیو فردا و سرکردهی منافقین نمیتواند محل سوال باشد؟
گوشههایی از غوغای اعتراضآمیز اذهان عمومی به ویژه نخبگان دانشگاهی علیه دراویش گنابادی در فضای مجازی را در ادامه میبینید: