تاریخ انتشار: جمعه 1396/12/11 - 08:25
کد خبر: 260290

نظرات کاربران فضای مجازی در مورد کتاب «رهش»؛

مثل بقیه کتاب‌های رضاامیرخانی!

مثل بقیه کتاب‌های رضاامیرخانی!

رضا امیرخانی، شخصیت اصلی داستان را خانم میانسالی به نام لیا معرفی کرده که معمار است و به همراه همسرش معمار خود در کار ساخت‌وساز و شهرداری است و فرزندشان مشکل تنفسی دارد و موضوع داستان کشمکش لیا با همسرش پیرامون مساله مدیریت شهری است.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ رمان جدید رضا امیرخانی در بهمن‌ماه امسال منتشر شد،  اما نکته قابل  توجه آن استقبال کم‌نظیر بود به گونه که حتی از شهرهایی مانند قم، کرج، قزوین، اصفهان، دماوند و برخی شهرهای دیگر برای خرید این کتاب آمده بودند به‌گونه‌ای که صف مردم به بیش از ۵۰۰ متر می‌رسید به گونه‌ای برای برخی‌ها صف خرید iphone x و یا S8 و +S8 را تداعی می‌کرد.

رضا امیرخانی نویسنده این کتاب، شخصیت اصلی داستان را خانم میانسالی به نام لیا معرفی کرده که معمار است و به همراه همسرش معمار خود در کار ساخت‌وساز و شهرداری است و فرزندشان مشکل تنفسی دارد و موضوع داستان کشمکش لیا با همسرش پیرامون مساله مدیریت شهری است که با ساخت‌وساز بی‌رویه و توسعه نامتوازن شهری به خاطر فرزندش و فرزندان نسل آینده مخالف است.

برخی کابران فضای مجازی در اینستاگرام نیز پس از مطالعه این کتاب نظر خود را در این خصوص ابرز کردند:

تهران انگار زنی بَدکاره و فاجِره ی فَجار است که مجازاتَش مرگ است؛ مرگی دردناک توسطِ جلادانی که از جِسمَش می‌بُرَند و بر جانَش می‌خورانند! اگر گوش بسپاری بر دیوارهای این شهر، می‌شنوی ناله هایش را!
رضا امیرخانی دِلَش حسابی پُر است از شرایطِ امروزِ تهران؛ از رشد و توسعه بی‌رویه و البته «عمودیِ» شهر گرفته تا آلودگیِ هوا و....
دغدغه‌مندانه و دلسوزانه قلم به دست گرفته و نوشته... و چه خوش‌نوشتنی! من رضا امیرخانی را دوست دارم، دغدغه‌هایش را هم

********************

سلام شبتون خوش، امروز بعد از مدت‌ها بدون فضای مجازی مطالعه کردم
واقعیتش از وقتی گوشی اومده همش تو نت سرمونه و چیزی می‌خونیم
من عاشق رمانم، عاشق شعرهای سپیدم، دوسشون دارم
مخصوصا وقتی داستان‎ها رو تصور می‌کنم و گاهی اشک می‌ریزم، می‌خندم
یادمه تو خونه پدری که بودم تا صبح زیر پتو با چراغ قوه رمان می‌خوندم که کسی بهم نگه برو درستو بخون به جای اینجور چیزا، خب اخه اونم می‎خوندم
خلاصه بعد از این که اومدم تو خونه سرنوشت با رمان‌های رضا امیرخانی آشنا شدم ماشاالله همه رو هم که آقای خونه داشتن و من وقت می‌کردم می‌خوندم اما بعد از اینکه دوتا نازدونه وارد زندگیم شدن کارم شد کتاب‌های 10 صفحه‌ای خوندن اونم برا این دوتا
تا اینکه بلاخره همسر این‌دفعه با یکی دیگه از آثار امیرخانی اومد اول نفهمیدم چی می‌خونه اما بعد که رفتم کتاب رو خوندم کلی خوشحال شدم
عصری من کتاب می‌خوندم این دوتا شر بلا هم هی کتاب می‌آوردن می‌دادن بهم
حالا می‌فهمم کتاب خوندن چه لذتی داره خدایی کیف داره اما از نوع دوس داشتنیش
جاتون خالی نسکافه و کتاب خونی کلا با هم کیف داره
به جای کافه چرم میشه کافه کتاب
اون دومینوها هم خانم فاطمه چیندن
کتاب رهش رو بگیرید و بخونید اما اگر با خط آقای امیرخانی آشنایی دارید آخه یه جوری می‌نویسن که داغون میشی وقتی میخونی مثل من که تو فصل 4 کتاب موندم
خیلی صحبت کردم انگار، شبتون به خیر و خوشی

********************

کتاب را با ذوق خریدم ولی تو ذوقم خورد. انتظارم بیشتر از اینا بود.
کتاب درباره شهر تهران و یا هر شهر دیگه ایه که پیشرفت ظاهریش حس خوب زندگی رو از ساکنینش گرفته.
اصطلاحات تخصصی به کار رفته در کتاب به نظرم مناسب نبودن
همین‌طور کتاب طوری نوشته شده که ممکنه تصور موقعیت‌ها و مکان‌ها و درک کتاب برای افرادی که ساکن شهرای دیگه بجز تهران هستن مشکل باشه
به نظرم درک ایلیا هم بیشتر از یه بچه پنج ساله بود و غیرواقعی.
برخلاف بقیه کتاب‌های امیرخانی شخصیت اصلی این داستان یک زن است.
در کل به نظرم نسبت به بقیه کتابای رضا امیرخانی کمتر

********************

تهران با این نماهای رومی شده‌است برشی از معادن سنگ! معدن سنگ عمودی‌شده بی‌ریختی است منطقه یک تهران، حالا هگمتانه چه حرفی برای دانشجوی معماری دارد؟ بگذریم؛ اتوبوس که بین راه در لالجین ایستاد، رفتم و زیباترین بشقاب‌ها را انتخاب کردم. برای دوره دانشجویی کمی گران بود و کسی از بچه‌ها طرف‌شان نرفته‌بود. دو تا برداشتم. یکی از دختر‌ها که همیشه مانتوی جین می‌پوشید، گفت:به‌به! شاهزاده قصه ما وقتی اسب سفیدش را پارک کرد دم در خانه ویلایی لیا، برای کیک عصرانه بشقاب سفالی هم دارد!
رهش
رضا امیرخانی
نشر افق

********************

وتین رو که می‌دونید چیه؟!
رگ گردن!
رگی که گوسفند رو از اونجا سر میبرن، اصطلاح علمیش میشه عروق کاروتید
ماجرای من و کتاب‌های امیرخانی از همین وتین شروع شد!
منِ‌ا...
بی‌وتن...
بی‌وتین...!
و الآن رسیدم به ره‌ش!
ره‌ش کنایه زد به إِرَمَ ذَاتِ الْعماد که فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا...
شهر...
ر‌هش...
ره‌ش علاوه بر اینکه علی فتاح داشت، تکرارِ جمله‌ قیدار خان بود که می‌گفت؛
"رفاقت گودی و غیر گودی برنمیداره..."
ره‌ش ارمیا هم داشت! پررنگ‌تر و جذاب‌تر از علی فتاح و قیدارخان!
ره‌ش دقیقا خودِ ارمیا رو داشت!
ره‌ش فقط اونجاش که دلم هم همراهش می‌گفت: آخ اگه بارون بزنه!!!
رهش ِ رضا امیرخانی رو از دست ندید!
حالِ خوب بعدش رو براتون از همین الآن تضمین می‌کنم!
مثل بقیه کتاب‌های رضاامیرخانی!
پـ نون:
اما به نظرم امیرخانی رو با ره‌ش شروع نکنید!
پـ نون تر:
میشه یکم بیشتر بنویسید آقای امیرخانی؟!
میشه یکم زود به زودتر حالمون رو خوب کنید لطفا؟!:)

********************

جناب امیرخانی عزیز؛
اگر نسخه امضا شده اختصاصی کتابتان را از شخص خودتان پیش از رونمایی کتاب حتا تحویل می‌گرفتم، انقدر به مذاقم خوش نمی‌آمد که دیروز وسطِ آشپزخانه و گیج و منگ برنامه‌ریزی برای ناهار و شام بچه و تمیزکاری و این حرفها...
پ.ن:کلی کتاب نصفه دارم و با خودم قرار گذاشتم تا یه نصفه تموم نشده حق ندارم یه جدید شرو کنم
پی دی اف سینوهه و کتابِ کاغذیِ نامه‌های دکتر شریعتی به همسرش از پاریس در حال مطالعه ن

********************

یه پیشنهاد دارم خوشتون اومد انجامش بدید
آخرین کتابی رو که دارید مطالعه می‌کنید رو بزارید تو بیو شاید در ترویج کتاب‌خوانی موثر باشه " رضا امیرخانی در رمان رهش موضع توسعه شهری را دستمایه قرار داده و تاثیرات آن را بر عرصه‌های زندگی انسان معاصر در قالب داستان زوجی معمار در تهران امروز به تصویر کشیده است"

********************

رضا امیرخانی: و چه ویژگی‌ای مهم‌تر از این؟ این‌که بدانیم با کتابی از نویسنده‌ای طرفیم که بیش از داستان‌نویس بودن، تفکرنویس است، تفکری که رد آن را می‌توان در سایر کتاب‌های او هم جست. (نشت نشا، نفحات نفت، مجموعه مقالات سرلوحه‌ها و حتی کتاب‌های داستانی‌اش مثل بیوتن). به قول احسان رضایی تبریک به رضا جانِ امیرخانی و تبریک به خودمان که حالا یک رمان خوب و خواندنی دیگر هم داریم.
گول نخورید: نه گول چند جمله تعریف داستان آن از زبان خود نویسنده را بخورید و نه حتی گول آن چند خطی که پشتِ کتاب درج شده و نشر افق آن را به عنوان بخشی از کتاب و معرفی آن منتشرکرده. آن‌ها سلیقه‌ی خوبی نداشتند!زن: برخلاف داستان‌های قبلی این نویسنده، این‌جا داستان از زبان تقریبا یک زن (چرا گفتم تقریبا یک؟ خودتان بخوانید تا متوجه شوید) روایت می‌شود که اگر محدودیت نزدیک شدن به دنیای زنان و زنانگی‌شان و سختی درک آن برای جماعت مذهبی را لحاظ کنیم تا حد مطلوبی خوب از آب درآمده و فالش نمی‌زند.
بعضی دیالوگ‌ها هم با تصور این‌که از زبان امیرخانیِ مقید و مذهبی بیرون آمده حسابی بامزه و دل‌چسب است: می‌خواهم دوست‌ش بدارم... می‌خواهم زن‌ش باشم؛ با همه‌ی زنانه‌گی‌م... زبان: این‌جا هم مثل باقی کتاب‌ها کلی بازی زبانی و دیالوگ‌های زیبا دارد.
مثلا جایی که از سایه‌ها به تعریف هم‌سایه می‌رسد و... کنایه: امیرخانی هم مذهبی است و هم غیر دولتی؛ برخلاف تازه‌به‌دوران رسیده‌هایی مثل فلان نویسنده‌ی زن که بزرگ‌ترین جایزه‌ی دولتی را برده و باز هم کنایه‌اش را به نظام می‌زند، وام‌دار جایزه‌ای نیست. مثلا همین اواخر هم جایزه‌ی دولتی دیگری را با کمال ادب و متانت نپذیرفت. برای همین هم هرجایی کنایه‌ای به ظاهربین‌ها و دولتی‌ها یا به تعبیر خودش گاورمنت‌ها می‌زند حسابی به دل می‌نشیند. مثلا آن‌جایی که از تعبیر انفجار نور برای کنایه زدن به آن‌ها استفاده می‌کند و یا قسمتی که "علا" به جای نگرانی بابت جانِ "لیا"، نگران عقب رفتن روسری‌اش است.
مشکلی که برای‌مان پیش آمده: محال است روزگاری در تهران سپری کرده باشی و لااقل یک‌بار ماجرا و مشکل صفحه‌ی شصت‌ودو تا شصت‌وچهار کتاب برای‌تان پیش نیامده باشد! (ایموجی لب‌خند)
پیاده‌روی روی مخ: بدانید و آگاه باشید که علا هم مثل خشیِ بیوتن خیلی روی مخ است اما نه تا آن حد
فقط برای امیرخانی‌خوان‌ها: اواخر کتاب هم یک غافل‌گیری حسابی و ویژه دارد برای آن‌هایی که آثار قبلی این نویسنده را دنبال کرده‌اند. فقط برای امیرخانی‌خوان‌ها

********************

رهش روایت همین ماست
هر روز از ریحانه عکس می‌گیرم شاید روزی فرصتی فراهم شود تا آنها را کنار هم بگذارم و بزرگ شدنش را ببینم! حالا او دارد به دوسالگی‌اش می‌رسد هنوز این فرصت نرسیده!
درباره کتاب اخیر رضا امیرخانی که تصاویری از صف فروش آن خبرساز شد،‌ می‌شد حدس زد که نقد و نظرهای بسیاری را در پی داشته باشد. روزی که کتاب را خریدم در پستی نوشتم "فکر می‎کنم دو روزه تمامش کنم" حدسم بی‌راه نبود چراکه کتاب آن کشش‌های قابل انتظار از نویسنده را همچنان دارد که کتاب را شروع کنی و زمینش نگذاری تا به صفحات پایانی‌اش برسی اما دو هفته طول کشید تا کتاب را خواندم!
علتش البته ضعف کتاب نبود بلکه پیامدهای همان سبک زندگی بود که موضوع کتاب است! موضوع آشکار کتاب نقد توسعه بی‌حد و حصر شهری و پیامدهای آن در زندگی عموم مردم است که البته پیامدش برای منی که می خواستم کتاب را دو روزه بخوانم این بود که خوانش کتاب در ترافیک‌های صبحگاهی(6 تا 8 صبح) و شامگاهی (20 تا 22) در مسیر رفت و برگشت به محل کار انجام شود.
ره‎ش یا همان شهر معکوس روایت توسعه شهری با نیمچه مدیران اتوکشیده‌ای است که جز به ارتقای شغلی و حفظ جایگاه خود نمی‌اندیشند و امیرخانی در این کتاب به خوبی آن‌ها را روایت می‌کند. شاید برخی‌ها بگویند رهش عقبگرد ادبی امیرخانی است و شاید خود او نیز این را قبول داشته باشد یا بگوید عصبانی بودم از این زندگی شهری با مدیرانش اما به نظر من این مهم نیست.
یک نویسنده قرار نیست همیشه در اوج باشد!‌ من البته هیچ گاه آثار ادبی و حتی سینمایی را از این زوایه نگاه نمی‌کنم؛ ‌به نظر من احساس خواننده کتاب(و بیننده درباره فیلم‌های سینمایی) در پایان اثر مهم‌تر از هرچیز دیگری است. حس من در پایان کتاب‌انذار بود،‌ انذاری برای لااقل غنیمت شمردن لحظه لحظه‌های زندگی با خانواده‌ای که سهم‌شان از این زندگی شهری کم دیدن همدیگر است.
برای درک رهش اولا باید دید این کتاب قرار است چه کسانی را نهیب بزند؟ به نظر من علاوه بر مدیران شهری که امروز برای خواننده کتاب قالیباف و تاکید می‌کنم اعوان و انصارش تصویر می‌شود و چند سال بعد نجفی و اعوان انصارش، این عموم مردم هستند که شاید آنها نیز مخالفتی با این گونه توسعه شهری نداشته باشند.
فراوانند طبقه متوسط روبه رشدی(مثل علا، ‌فرازنده و خانم همسایه) که هژمونی توسعه شهری را پذیرفته و تهران را اینگونه می‌پسندد! بنظر من جز با این ادبیات شاید نسبتا تلخ نمی‌شود به آنها نهیب زد که به کجا چنین شتابان؟
در لایه‌های عمیق‌تر شاید نویسنده گوشه چشمی به تقابل سنت و مدرنیته داشته باشد. نشانه‌هایی در کتاب هست که بیان می‌کند امیرخانی با زندگی مدرن زاویه‌ای ندارد اما شاید این تقلید واژگون و ناقص از مدرنیته و یا تولد و رشد ناقص آن است که امیرخانی به آن می‌تازد. مثل تولد ناقص روشنفکری و دانشگاه در ایران
رهش روایت همین زندگی روزانه ماست. برای مایی که سهم‌مان از زندگی شهری نوین، ‌زندگی نکردن است، ‌برای مایی که روزانه حدود 4 ساعت را در ترافیک‌های بی‌جهت می‌گذراند. رهش روایت همین ماست. همین مایی که با اینکه کودکانمان هنوز نفس‌شان نقطه نقطه نمی‌شود اما سهم‌شان از پدر و مادرشان نهایتا یک ساعت در هفته همراهی در پارک شهرداری است و چه زود پیر می‌شویم و بزرگ شدن کودکانمان را نمی‌بینیم و این محصول زندگی شهری است که ارمغان مدیران نابلد ماست.....

*******************

بسم الله
روےِ شـهـرآشـوبِ مـَـه را گــر بپوشانـی چـو ابـر
آسمــانِ شب‌نشینـان کـی مکــدر مـی‌شـود؟
 کتاب نوشت
درستش این بود که همون ساعت ۵ و نیم صبحی که تمومش کردم براش پست معرفی میذاشتم!
ولی این کارو نکردم
تا حالا شده بخوای بعضی چیزا واسه خلوت خودت باشه فقط؟
جملات جناب امیرخانی از اون جنسه!
ترجیح دادم به جای دست به گوشی شدن و نوشتن پست معرفی
اون وقت صبح یه نمازِ صبحِ جوندار بخونم و به آدم‌های ر ه ش فکر کنم!
تف به ریا
تا همین حالا هم دستم به نوشتن نرفته بود!
چی مینوشتم آخه؟
جمله کلیشه‌ای که امیرخانی در کتاب ر ه ش توسعه شعری را دستمایه نوشتن قرار داده؟؟؟
یا مثلا قصه یک زن و شوهر معمار در کلان شهر تهران؟؟؟
خیلی لوسه!
حس می‌کنم وقتی درباره بعضی چیزها بنویسی خرابشون می‌کنی!
برای همین تو دبیرستان
هیچ وقت
هیچ وقت
هیچ وقت
معنی شعر ننوشتم!!!!!!
وقتی معلم بیت‌ها رو معنی می‌کرد انگار داشت به شعور منو شعر شاعر توهین می‌کرد
فکر کن چی میتونی بذاری جای کلمات اعجاب انگیــــــز جناب سعدی!
اونجا که میگه:
دلِ همچو سنگت ای دوست!
به آبــِ چشمــِ سعدے
عجب است اگر نگردد
که بگردد آسیابی
بگذریم!
از معرفی ره ش هم بگذریم
فقط چند جمله از متن کتابُ والسلام!
بخور ابن شهر آشوب!
چوپان اسم ایلیا را میگذارد ابن شهر آشوب.
خنده‌ام می‌گیرد: پدرش شهر آشوب نیست که میگویی ابن شهر آشوب. پدرش معاونِ شهردارِ منطقه است؛ از جنس شهردارهاست؛ شهر آشوب نیست!
مادرش را گفتم؛ مادرش شهر آشوب است.
پسر را به پدر می‌شناسند.
ذلک عیسی ابن مریم... ذلک ایلیا ابن شهر آشوب!
پ ن
راستی گربه‌ام که سراغش رو می‌گرفتید تبدیل به یک بوک مارک مونا ساز شد
سلام داره خدمتتون خلاصه

*******************

رهش
مدتها بود وقت مطالعه نبود
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم مردم برای خرید یک کتاب که تالیف نویسنده‌ای ایرانی هست صف بستند
دوست عزیزی رفت و صف وایساد و با امضای شخص رضا امیرخانی کتاب رو خرید
با ذهنیت ازبه حدس زدم باید خوب باشه
کتاب رو برای یک عزیزی بلند بلند خواندم
تقریبا در هر صفحه یک توپوق اساسی و ناجور زدم بابت عدم ویرگول و شیوه خاص نگارش! فکر کردم در ویراستاری اشتباه شده! دیدم نه عمدا اینطور چاپ شده بنا به سفارش مولف! (هربار یه چیزی با دلم و یه چیزی با زبون بهش گفتم)
خاص بودن به قیمت آزار خواننده!
نتیجه: فکر میکنم نوشتن زمانی تبدیل به هنر میشه که یا خلاقیت فوق‌العاده‌ای در شخصیت‌پردازی و موضوع باشه یا یک نگاه و زاویه جدید نسبت به وضعیت فعلی و یا تخیل حیرت انگیز همچون ژولورن و ...
اما رهش حتی فاصله زیادی داشت نسبت به ازبه و... تنها یک سوژه معاصر بود و کمی اطلاعات تخصصی و...
کاراکترها معمولا نماینده یک گروه هستن در دنیای واقعی
نمایندگی علا رو نپسندیدم
همچنین ایلیا مثل اکثر بازیکنان تیم ملی فوتبال نوجوانان ایران خیلی خیلی بیشتر از همسالانش بود و ...
اما لیا که محور داستان بود، و یک زن تحصیل‌کرده و معقول و مقید نشان داده میشد، عجیب بود به همین راحتی ترک پالاگلایدر یه غریبه و نامحرم بشینه و بره تو ابرها!
فرازنده نماینده قشر تازه به دوران رسیده و سرمایه‌دار هیچ ارتباطی با خانم منشی خود (صفورا) نداره اما علاقمند به مجسمه‌های مستهجن و غیراخلاقی هست! در مجموع به نظرم کتاب متوسطی بود اما اینکه باعث صف بستن مقابل کتاب فروشی شد اتفاق خوبی بود
اگر خواندید حتما نظرتونو نسبت کتاب بگید.

برخی کابران فضای مجازی در توییتر نیز پس از مطالعه این کتاب نظر خود را در این خصوص بیان کردند:

550

نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
تپانچه بادی ایران نایب قهرمان شد
نگارش پایان نامه: راهنمای گام به گام
با این پنج نکته، بهترین غرفه نمایشگاه امسال مال شماست
انواع موتور گیرلس
افزایش تعداد داوطلبان پنجاه و یکمین دوره آزمون دستیاری پزشکی
تمرین پدر و دختری دروازه بان استقلال +عکس
کارگری که در روز کارگر به آرزویش رسید +فیلم
اعتراض دانشجویان آمریکایی به جنایات در غزه +عکس
چرا دندانپزشکی در بارداری خطرناک است؟
تحصن در ۴۰ دانشگاه آمریکا و کانادا برای غزه
مصدومیت شدید سعید آقاخانی در نون خ ۵ +عکس
افتتاح یک بزرگراه جدید در تهران تا پایان امسال
معلم فداکاری که کلاس درس را به منزل دانش آموز بیمار برد +عکس
لحظه بازداشت خشونت‌آمیز استاد اقتصاد دانشگاه اموری در آمریکا +فیلم
دیپلمات آمریکایی در اعتراض به سیاست بایدن در غزه استعفا کرد
ایران شبکه‌ای باورنکردنی برای دور زدن تحریم‌ها ایجاد کرده است
آخرین وضعیت رفع فیلتر گوگل پلی
دارایی‌های بزرگترین بانک آمریکایی در این کشور مسدود شد
۲ کمین بزرگ حزب‌الله لبنان علیه نظامیان اسرائیلی
هشدار وزارت بهداشت درباره سیگارهای الکترونیک
بازداشت ۴ کنکوری متخلف
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top