به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ 1 تا 7 تیر هرسال به مناسبت شهادت دکتر بهشتی و 72 تن از یارانش در مقر حزب جمهوری اسلامی در سال 1360 به دست گروهک منافقین، هفته قوه قضاییه نامگذاری شده است. به همین مناسبت در سلسله گزارش هایی به نقد و بررسی عملکرد این قوه در طول سالیان اخیر خواهیم پرداخت.
در اولین گزارش به دنبال پاسخ به چرایی عقب بودن عملکرد این قوه در حوزه اطلاع رسانی و مدیریت افکار عمومی خواهیم پرداخت. با گسترش رسانه های جمعی و پیدایش شبکه های اجتماعی که سرعت انتقال اخبار را به ثانیه افزایش داده اند دیگر نمیتوان افکار عمومی را در مولفه های قدرت و مدیریت نادیده گرفت. همین موضوع در تعارض با مدیریت سنتی اطلاع رسانی قوه قضاییه سبب گشته رسانه های ضد انقلاب در فضای مجازی ناکارآمدی را به نماد این قوه تبدیل کنند و عملا افکار عمومی را به تقابل با آن سوق دهند.
1) فرزاد کمانگر، امید کوکبی، آرش صادقی و آتنا فرقدانی نام هایی هستند که هر کدام در دوره ای توسط ضد انقلاب به ترند برتر تبدیل شد که توانست موجی از فشارهای حقوق بشری را به ساختار حقوقی کشور وارد کند. نکته جالب توجه آنجاست که اولی تروریستی بود که هنگام دستگیری ۲۲ کیلوگرم مواد منفجره و ۵۷ عدد گلوله آر پی جی و ۳۰۰ نسخه پوستر رهبران گروه پژاک همراه داشت و دو بمبگذاری ساختمانهای فرمانداری و اداره بازرگانی کرمانشاه در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۱۹ و انفجار خط لوله گاز صادراتی ایران به ترکیه از جمله فعالیت هایش بود؛ دومی جاسوس علمی بود، سومی از سرپل های سازمان تروریستی منافین و آتنا فرقدانی هم که به جرم جاسوسی و تبلیغ بهاییت در مرحله اول به اعدام محکوم شده بود ولی با تخفیف مجازات به حبس رفت. چرا باید عدم اطلاع رسانی شفاف و به موقع قوه قضاییه سبب شود چند تروریست و جاسوس در افکار عمومی به فعال حقوق بشر و کاریکاتوریست ساده تبدیل شوند؟ اگر قبل از داغ شدن ماجرای امید کوکبی در شبکههای اجتماعی، اطلاعاتی از جزئیات پرونده او و اتهام جاسوسیاش منتشر میشد، باز هم روزنامه «گاردین» انگلیس میتوانست از این آب گلآلود ماهی بگیرد؟ آیا اگر قبل از هجمه اعضای گروهک منافقین به توئیتر با رباتها و حسابهای جعلی برای داغ کردن مساله «آرش صادقی»، به مردم اطلاع داده میشد که جرم او ارتباط با تروریستهای خارجنشین بوده، باز هم saveArash# تبدیل به موضوع اصلی رسانههای مجازی میشد؟ قطعا پاسخ به همه این سوالات، «خیر» است.
2) عدالت طی سالیان اخیر به نقطه ثقل فشار بر قوه قضاییه تبدیل شده است. ترویج انگاره الیگارشی مذهبی و نقش سرکوبگری قوه قضاییه در این هزارفامیل چندین سال است که توسط جریان انحرافی در حال تبلیغ است. برخی رفتارهای این قوه چنین انگاره ای در اذهان عمومی را تقویت کرده است. برخورد با عدالتخواهان شیرازی، برخورد با طلبه سیرجانی و پرونده هایی از این دست در شرایط فعلی نه تنها حامل پیام اقتدار نیست که برعکس وجهه قوه قضاییه در بین دوستداران انقلاب که اتفاقا دلسوز هم هستند را خدشه دار کرده است. اینکه جریان انحرافی و جریانهای معاند علیرغم تمام مشکلات خود به راحتی به قوه قضاییه حمله میکنند ناشی از همین ضعف اساسی است؛ یعنی خود را در جایگاه منجی عدالت معرفی میکنند و قوه قضاییه را ناقض عدالت و جزیی از الیگارشی فاسد نظام.
3) برخورد با قضات فاسد و کارمندانی که در دستگاه های تابعه قوه قضاییه هستند هیچ بروز و ظهوری ندارد. این موضوع سبب شده اصطلاح دستمال کثیف برای قوه قضاییه در رسانه ها باب شود. واقعیت آن است عموم جامعه با هر نقدی که به قوه قضاییه داشته باشند معتقدند اگر این قوه از فساد پاکسازی شود، فساد در کل کشور تا حد بسیار زیادی از بین میرود. ولی چون هیچ نشانی از این مبارزه با فساد در این دستگاه در افکار عمومی وجود ندارد بنابراین هر پرونده ای در زمینه فساد اقتصادی حتی به سرانجام نیز برسد در بعد روانی با شکست مواجه خواهد شد. تا وقتی مبارزه با فساد دورنی برای مردم عینیت پیدا نکند هر عملی برای همراه کردن افکار عمومی با شکست مواجه خواهد شد.
4) انبوه سازان شفق و مروارید، تعاونی مسکونی اداره برق، پدیده شاندیز، موسسات غیر مجاز مالی و پرونده هایی از این دست شاکیانی دارند که سال ها است که در راهروهای قوه قضاییه سرگردان هستند. به راستی شناسایی مجرم یا مجرمان چنین پرونده هایی بعد از این همه سال غیر ممکن است؟ چرا چند ده هزار خانوار از طبقه متوسط و رو به پایین که همه دسترنج خود را در چنین پروژه هایی سرمایه گذاری کرده اند بعد از نزدیک به یک دهه همچنان معطل هستند؟ باید اعتراف کرد چنین پرونده هایی جز تولید ناراضی و حتی مخالف برای نظام دستاوردی نداشته است. اینکه قوه قضاییه علیرغم همه بیانیه ها و دستورات رسانه ای شده همچنان ناتوان بوده در افکار عمومی به عنوان همدست با متخلفان متهم شده است. به نظر میرسد قوه قضاییه را در چنین پروندهایی باید بزرگترین شکست خورده نامید.
5) در جریان اعدام محمد ثلاث قاتل کوی گلستان در بهمن ماه سال گذشته شاهد بودیم که موضوع اعاده دادرسی توسط چند چهره سطح متوسط در فضای مجازی مطرح شد و بلافاصله بسیاری از فعالین در این حوزه بدون اطلاع از چیزی که درخواست میکنند به دستگاه حقوقی کشور حمله کردند. اینکه اعاده دادرسی چیست و تحت چه شرایطی (که در قوانین قضایی مفصل شرح داده شده) رخ میدهد موضوعی حقوقی است ولی عدم اطلاع جامعه از روند دادرسی را باید پیش زمینه چنین فضایی دانست. اینکه عموم جامعه روند دادرسی را نمیدانند و سر همین موضوع به قوه قضاییه حمله میکنند قابل کتمان نیست. به نظر میرسد اگر قوه قضاییه خواستار کاهش فشار روانی بر خود است باید برنامه مدونی برای آموزش حقوق برای اقشار مختلف مردم تهیه و اجرا کند.
6) به نظر می رسد قوه قضاییه تاوان عدم شفافیت در افکار عمومی را می پردازد. عدم اطلاعرسانی در زمینه پروندههای جنجالی، حتی دوستداران انقلاب را هم سردرگم میکند و آنان را در عرصه تقابل رسانهای در شبکههای اجتماعی به طور کامل خلع سلاح میکند. وقتی حدود یک هفته به طور مستمر از سوی ضدانقلاب درباره یک فرد متهم، داستان سرایی عاشقانه میشود و هیچ اطلاعاتی نیز درباره واقعیت ماجرا وجود ندارد، چگونه میتوان سایر مردم را درباره دروغی که به آنها گفته میشود، آگاه کرد؟ صریح و دوستانه، قوه قضاییه باید فکری به حال بخش رسانهای خود بکند و نوع نگاه مدیران خود به این مساله را تغییر دهد؛ وگرنه نه امید کوکبی و آرش صادقی و گلرخ ایرائی آخرین مورد این جنجالهای دروغین هستند و نه ضدانقلاب دست از تلاشهای گسترده برای بیآبرو کردن جمهوری اسلامی ایران برمیدارد. ترمیم و اصلاح نظام رسانهای قوه قضاییه به ویژه در پروندههای خاص باید در اولویت کاری آنان باشد؛ اقدامی که هم بهانه را از دست معاندین خواهد گرفت و هم ساختار عادلانه کمنظیر نظام قضایی کشور را به رخ بیگانگان خواهد کشید. «شفافیت قضایی»، رمز نابودی رسانههای دروغگوست؛ کاش هر چه زودتر از این شاه کلید استفاده کنیم.
* گزارش از سعید درویشی