تاریخ انتشار: دوشنبه 1399/01/25 - 22:32
کد خبر: 352092

خاطرات کرونایی یک پزشک// قسمت چهارم

با یک لگد میز چوبی تریاژ را شکستند!

با یک لگد میز چوبی تریاژ را شکستند!

وارد نمازخانه شدم. چند لحظه بعد، سر و صداها نزدیک تر شد و یکدفعه صدای مهیب «بومب»! همراهان بیمار به داخل اورژانس دویدند و همینطور که با فحش های بسیار زشت همه ی ما را مورد عنایت قرار می دادند، با یک لگد میز چوبی تریاژ را شکستند!

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ آرش نکویی از پزشکان استان اصفهان و فعالین سابق دانشجویی در بخش چهارم یادداشت (بخش اول، بخش دوم و سوم) اختصاصی خود پیرامون خاطرات کرونایی خود نوشت:  روزهای اسفند 98 یادآور شیفت های پی در پی و شلوغ، مراجعین وحشت زده و عصبی، کمبود امکانات محافظتی(از قبیل ماسک و دستکش و لباس)، و خستگی چهره ی همکاران بود. هفته ی دوم یا سوم اسفند ماه بود.

از صبح تعداد زیادی بیمار داشتیم، اکثرا هم مشکوک به کرونا بودند.

خاطرات کرونایی یک پزشک// قسمت چهارم

آنهایی را که بدحال تر بودند یا علائمشان طول کشیده بود، یا احتمال مواجهه با بیماران قطعی می دادند، برایشان آزمایش خون و عکس قفسه سینه درخواست می کردیم.

پیش از ظهر بود که آمبولانس 115 یک بیمار بدحال آورد. یک آقای مسن با افت هوشیاری و تنگی نفس شدید و تب. پرستار تریاژ به تکنسین 115 گفت که بیمار را به اتاق ایزوله کرونا در اورژانس ببرد، اما فرزندان بیمار که به شدت عصبی بودند با دعوا مانع این کار شدند.

می گفتند پدرشان فقط کم خونی دارد و در صورت بستری شدن در اتاق ایزوله، ممکن است کرونا بگیرد. این در حالی بود که اتاق ایزوله اورژانس بعد از هر بیمار بدحال، هم ملافه های تختش تعویض می شد و هم با اشعه UV ضدعفونی می شد.

خاطرات کرونایی یک پزشک// قسمت چهارم

با کمال تعجب، تکنسین 115 به جای گوش دادن به حرف پرستار تریاژ، طبق خواست همراهان بیمار وی را به اتاق بستری (و نه ایزوله) بردند.

بلافاصله بر بالین بیمار حاضر شدم. اکسیژن خونش حدود 40 % بود. دیابتی بود و پای راستش در اثر زخم پای دیابتی از زانو آمپوته (قطع) شده بود. تب مختصری هم داشت و ضربان قلبش تند بود.

فرزندان بیمار با داد و فریاد و دعوا با همه ی کادر درمانی از بدو ورود، اجازه هیچگونه اقدامی را نمی دادند.

وضعیت بیمار را که دیدم، گفتم این خود کروناست!

از پرستارها خواستم لباس و تجهیزات محافظ بپوشند و سپس به نمونه گرفتن و سایر اقدامات تشخیصی - درمانی بپردازند.

خاطرات کرونایی یک پزشک// قسمت چهارم

پسر بیمار با خودش – طوری که ما هم بشنویم – می گفت «دکتر علم غیب دارد!» مشخصا شاکی بود از اینکه احتمال ابتلا به کرونا را برای پدرش مطرح کرده ام.

می گفتند پزشکی پدرشان را در منزل ویزیت کرده و گفته به علت کم خونی شدید، نیاز به تزریق خون در بیمارستان دارد. البته بیمار کم خونی هم داشت، اما این همه ی مشکل بیمار نبود. به هر حال افت سطح اکسیژن خون، عکس قفسه سینه و آزمایش خون بیمار و سایر علائمش تشخیص را به سمت بیماری کرونا می برد.

متخصص داخلی هم که آمد، ابتدا از عدم انتقال بیمار به اتاق ایزوله شکایت کرد. (اتاقی که بیمار را در آن قرار داده بودند، اتاقی دو تخته بود با تجهیزات مانیتور قلبی و ... که بیشتر برای بیماران قلبی استفاده می شد. خوشبختانه تخت دیگر اتاق در آن زمان خالی بود.)

خلاصه دعوا بالا گرفت و سرپرستار اورژانس مراتب را به پلیس اطلاع داد و با حضور پلیس، همراهان بیمار مجبور شدند به بستری شدن پدرشان رضایت دهند. با منتقل شدن بیمار به بخش، اورژانس تا حدودی آرام شد.

ساعت نزدیک سه بعد از ظهر بود. می خواستم برای نماز و ناهار آماده شوم که اطلاع دادند یکی از بیماران بستری در بخش کرونا دچار ایست تنفسی شده.

تیم احیا عملیات CPR را شروع کرده بودند که من و سوپروایزر هم خودمان را رساندیم.

همان پیرمردی بود که چند ساعت قبل بستری کرده بودم. متاسفانه علیرغم تلاش همکاران، بیمار از دنیا رفته بود.

خدارا شکر کردم که همراهان بیمار را در بخش کرونا راه نمی دهند!

به اورژانس برگشتم. یکی دوتا بیمار سرپایی را دیدم و رفتم سمت نمازخانه. از حیاط بیمارستان صدای جیغ و شیون می آمد. گفتم احتمالا همراهان همان پیرمرد هستند و سراغ ما می آیند.

وارد نمازخانه شدم. چند لحظه بعد، سر و صداها نزدیک تر شد و یکدفعه صدای مهیب «بومب»! همراهان بیمار به داخل اورژانس دویدند و همینطور که با فحش های بسیار زشت همه ی ما را مورد عنایت قرار می دادند، با یک لگد میز چوبی تریاژ را شکستند!

یکی از پرستارها که کنار من در نمازخانه بود، نمازش را شکست و دوید تا از خسارت بیشتر آنها جلوگیری کند. از آنجا که این آقای پرستار قبلا برای وصل سرم و پانسمان به منزل بیمار رفت و آمد داشت، توانست قائله را ختم کند.

خاطرات کرونایی یک پزشک// قسمت چهارم

سر صبر نمازم را خواندم و بعد هم رفتم ناهارم را خوردم و خوب که آب ها از آسیاب افتاد، به داخل اورژانس برگشتم.

بعدا دوباره پلیس هم آمد و ماجرا را صورت جلسه کرد، اما مسوولین بیمارستان به دلایلی قصد پیگیری قضایی آن را نداشتند.

این هم از خاطراتی بود که علاوه بر وضعیت وخیم و تاسف آور بیمار که منجر به فوت او شد، رفتار زشت همراهان وی بیشتر از آن ناراحت کننده بود.

مرتبط ها
نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
تجاوزات دشمن صهیونیستی به جنوب لبنان مقاومت را نمی‌ترساند/ دوران دفاع مقدس بزرگ‌ترین پشتوانه جبهه مقاومت در مصاف با دشمنان است
همچنان دفاع مقدس
غرب از رقابت در حوزه انرژی می‌ترسد
سرهنگ رحیمی فرمانده انتظامی لاهیجان شد
اعلام ترکیب تیم ملی فوتسال ایران مقابل مراکش
واکنش رسمی وزارت امور خارجه به ادعای تهدید مقامات سابق آمریکا توسط ایران
آخرین خبر از ناپدید شدن دختر وزنه‌بردار ایران در اسپانیا
طرح «من شهردارم» به مدارس می‌رود
دستگیری عاملان قتل یک زن در شب عروسی
رسانه‌ صهیونیستی: حزب‌الله «تله مرگ» برای اسرائیل آماده کرده است
اجرای موفق مانورهای مداری ماهواره چمران ۱
فوری| جواد نکونام استعفا داد
گوگل و مایکروسافت به جان هم افتادند
محسن رضایی: اسرائیل اصلا جرات حمله به ایران را ندارد
اعلام شماره حساب‌های هلال‌احمر برای کمک به غزه، لبنان و یمن
روابط ایران با بانک سرمایه‌گذاری زیر ساخت آسیا تقویت می‌شود
قرارداد ۸۰ میلیاردی مجیدی
صرف سالانه ۱۵ میلیارد دلار واردات محصولات کشاورزی
۳۴۰ نظامی اوکراینی دیگر در یک روز کشته شدند
ساخت۳ بزرگراه در انتهای یادگار، بروجردی و شوشتری
تخفیف در برج میلاد در هفته گردشگری
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top