خبرنامه دانشجویان ایران: همیشه دقیق شدن در زندگی افراد خاص، جذابیت ویژه خود را دارد. اما در این بین افرادی هستند که به علت تمایز و برتری های ویژه شان، دقت در رفتار آنها، علاوه بر جذابیت، تعجب و حیرت آدمی را نیز بر می انگیزد. بی شک کسی که رهبری انقلاب را بر عهده دارد، از جمله اشخاصی است که قلم زدن رفتار ایشان از نزدیک، تجربه ای شیرین و جذاب برای نگارنده و خواندن این روایت، عبرتی برای خواننده خواهد بود. همراهی رهبری در سفرهایی که به نقاط مختلف کشور داشته اند، این فرصت را برای نویسندگان و خوانندگان علاقه مند ایجاد کرده است.
به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ "داستان سیستان" (10 روز با ره بر _ یادداشت های شخصی) روایت یکی از همین سفر ها است که توسط رضا امیر خانی در قالب خاطرات و در 302 صفحه به رشته ی تحریر در آمده است.
امیرخانی در ابتدا تحت عنوان "به جای مقدمه" از دیدار خصوصی اهل قلم با رهبر که در مورخه ی 7 / بهمن / 81 برگزار شده یاد می کند و اظهار می دارد که آن گونه که دوست داشته نتوانسته رهبر را ببیند و ...
داستان از آنجا شروع می شود که پس از دیدار اخیر از دفتر نشر آثار رهبری از امیرخانی دعوت می شود تا در سفر 10 روزه ی رهبر انقلاب به سیستان بلوچستان، به عنوان هیات همراه رهبر شرکت کند و آنچه در سفر می بیند و می شنود را به رشته ی تحریر درآورد. نویسنده این ده روز را با تمام جزئیات ریز و درشتش در 10 فصل که عنوان هر یک مطابق با روز همان وقایاست، شرح می دهد.
همانند دیگر آثار نویسنده، کتاب به گونه ای است که خواننده را در طی مطالعه و حتی مدتی پس از آن به همان موقعیت و مکانی می برد که نویسنده شرح می دهد. کتاب دارای نشیب و فراز های فراوانی است. در بسیاری از صفحات خواننده بی اختیار به خنده می افتد و گاهی اشک می ریزد و همچنین گاهی از رفتار بعضی از افراد خشمگین می شود.
این کتاب به خوبی سیمای واقعی شهریار ایران و بعضی از شهرداران و مسئولان ایرانی را به نمایش می گذارد. در واقع نویسنده طی این اثر که با هدف شرح ماهیت سفر رهبری می نگاردش، رهبر را به خوبی وصف می کند. همچنین نثر کتاب به گونه ای است که در صداقت و اعتماد، اگر نگوییم همه، بسیاری از خوانندگان را جلب می کند.
در قسمتی از کتاب می خوانیم:
"ساعت سه آقا دیدار خصوصی دارند با سران قبائل و طوائف. از در که می خواهیم رد شویم آدم هایی را می بینیم که بسیار عجیب و غریبند! هیکل های درشت، سبیل های از بنا گوش در رفته، ریش های سه تیغ... بعضی از اتومبیل های صحرایی مثل لندکروز و وانت لنگ دراز(بیگ فوت) و پاترول می آیند. موقع پیاده شدن هم یکی می دود و در را برای شان باز می کند.
عجب گروهی هستند اینها! همراه ها را که می خواهیم امانت بگذاریم می بینیم نفر جلویی که لباس بلوچ پوشیده با مسئول کل کل می کند:
- ببین! صدایش را خفه کردم. حالا می شود ببرمش داخل؟
- نه!
- عزیز با من کار فوری دارند بچه ها از پیشاور…نمی شود یک کاری بکنی برای این داداشت!
مسئول می خندد و می گوید نه. چه کار می توانم بکنم؟ بلوچ که از قیافه اش ریاست می بارد نگاه خریدارانه ای به مسئول می اندازد و می گوید بلدی به این جواب بدهی؟ مسئول سرش را بالا می اندازد و باز می گویید نه!
- تو هم که دستگاه "نه" هستی!
و در جایی دیگر می خوانیم:
"بلافاصله برای ناهار و نماز می رویم به مسجد جامع ایران شهر. بعد از نماز حلقه ی حفاظت جلو می پرند تا آقا به کناره ی مسجد بروند و کنار سفره بنشینند. حلقه ی حفاظت دست به دست هم می دهند و از منبر تا انتهای مسجد دیواری درست می کنند تا دور و بر آقا ازدحام نشود. نگاه می کنم. پسر بچه ای سیه چرده با سن و سالی کم از ده کنارم ایستاده است و گریه می کند. چند بار مثل باقی مردم تلاش می کند تا از بین محافظ ها رد شود اما نمی تواند. ناگهان چشمم می افتد به فضای پشت منبر. کم از دو وجب فاصله است میان منبر و دیوار مسجد. پسر بچه را صدا می زنم. می آورمش کنار منبر و می گویم از این پشت رد می شوی. پسر بچه رد می شود و می رود کنار رهبر و دست آقا را می بوسد و خود را در آغوش او می اندازد. مردم تازه متوجه شده اند. همه هجوم می برند به سمت پشت منبر؛ راهی که من کشف کرده بودم.
در این میان چند نفر از مسئولان شهرستان هم جلو می روند. مردم را کنار می زنند. یکی شان دور و بری هم دارد. دور و بری ها مردم را کنار می زنند. "برو کنار!برو کنار!آقای مدیر رد شوند..."
مردم کنار می روند و آقای مدیر می روند پشت منبر تا از بین منبر و دیوار رد شوند! آقای مدیر باید بدن را کج کنند. دست راست رد می شود. پهلوی راست شان به زحمت بین منبر و دیوار جا می شود... اما چشمتان روز بد نبیند. آقای مدیر بین منبر و دیوار گیر می کنند. مردم هم فشار می آورند. کاری از دست دور و بری ها هم ساخته نیست. آقای مدیر رسما گیر کرده اند!
اهل صنعت در قسمت کنترل کیفیت مخروط هایی دارند که به آن به اصطلاح میگویند: "بره_نره". برای آزمون تلرانس بالا و پایین قطعات تولیدی هر قطعه را یک بار می اندازند داخل این مخروط از یک سمت باید رد شود (یعنی کوچکتر از حد بالای استاندارد) و از یک سمت نباید(یعنی بزرگتر از حد پایین استاندارد)... این فاصله نیز می تواندبه عنوان استانداردی برای آزمون مسئولان نظام ثبت شود! یک هم چه مانعی را باید در محل ورودی سازمان ها وزارت خانه ها ارگان ها و ادارات نصب کنیم تا فیلتری باشد برای مسئولان نظام!
این کتاب هم اکنون در چاپ بیست و یکم و با قیمت 4000 تومان در اختیار علاقه مندان قرار می گیرد.
و در جایی دیگر می خوانیم:
"بلافاصله برای ناهار و نماز می رویم به مسجد جامع ایران شهر. بعد از نماز حلقه ی حفاظت جلو می پرند تا آقا به کناره ی مسجد بروند و کنار سفره بنشینند. حلقه ی حفاظت دست به دست هم می دهند و از منبر تا انتهای مسجد دیواری درست می کنند تا دور و بر آقا ازدحام نشود. نگاه می کنم. پسر بچه ای سیه چرده با سن و سالی کم از ده کنارم ایستاده است و گریه می کند. چند بار مثل باقی مردم تلاش می کند تا از بین محافظ ها رد شود اما نمی تواند. ناگهان چشمم می افتد به فضای پشت منبر. کم از دو وجب فاصله است میان منبر و دیوار مسجد. پسر بچه را صدا می زنم. می آورمش کنار منبر و می گویم از این پشت رد می شوی. پسر بچه رد می شود و می رود کنار رهبر و دست آقا را می بوسد و خود را در آغوش او می اندازد. مردم تازه متوجه شده اند. همه هجوم می برند به سمت پشت منبر؛ راهی که من کشف کرده بودم.
در این میان چند نفر از مسئولان شهرستان هم جلو می روند. مردم را کنار می زنند. یکی شان دور و بری هم دارد. دور و بری ها مردم را کنار می زنند. "برو کنار!برو کنار!آقای مدیر رد شوند..."
مردم کنار می روند و آقای مدیر می روند پشت منبر تا از بین منبر و دیوار رد شوند! آقای مدیر باید بدن را کج کنند. دست راست رد می شود. پهلوی راست شان به زحمت بین منبر و دیوار جا می شود... اما چشمتان روز بد نبیند. آقای مدیر بین منبر و دیوار گیر می کنند. مردم هم فشار می آورند. کاری از دست دور و بری ها هم ساخته نیست. آقای مدیر رسما گیر کرده اند!
اهل صنعت در قسمت کنترل کیفیت مخروط هایی دارند که به آن به اصطلاح میگویند: "بره_نره". برای آزمون تلرانس بالا و پایین قطعات تولیدی هر قطعه را یک بار می اندازند داخل این مخروط از یک سمت باید رد شود (یعنی کوچکتر از حد بالای استاندارد) و از یک سمت نباید(یعنی بزرگتر از حد پایین استاندارد)... این فاصله نیز می تواندبه عنوان استانداردی برای آزمون مسئولان نظام ثبت شود! یک هم چه مانعی را باید در محل ورودی سازمان ها وزارت خانه ها ارگان ها و ادارات نصب کنیم تا فیلتری باشد برای مسئولان نظام!
این کتاب هم اکنون در چاپ بیست و یکم و با قیمت 4000 تومان در اختیار علاقه مندان قرار می گیرد.