به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ "شطرنج با ماشین قیامت" رمانی شاخص در ادبیات دفاع مقدس به قلم حبیب احمدزاده است که وی در این اثر سعی کرده با نگاهی متفاوت و امروزی به مساله جنگ، به پرسشهای نسل امروز پاسخ دهد.
حوادث این رمان در آبادان و مربوط به سه روز از محاصره این شهر توسط نیروهای عراقی اتفاق افتاده است. در رمان سعی بر این شده که به گونهای متفاوت و با نگاهی فلسفی - اجتماعی به وقایع و رخدادهای جنگ پرداخته شود.
قهرمان این رمان موسی، دیدهبان نوجوان 17 سالهای است که به ناچار به جای دوست مجروحش پرویز، راننده ماشین حمل غذا میشود. او از این شغل ابا دارد و سعی دارد افراد کمتری از آن باخبر شوند. وی مأمور به انجام دیدهبانی برای عملیاتی میشود که طی آن ایرانی ها دو راه پیش رو دارند. اول اینکه تا دو روز آینده دیده بان ها تمام تلاش خود را بکنند و رادار را پیدا کنند و دوم، در صورت عدم موفقیت آنها، دو نفر باید داوطلب شده و با نقشه مرگ باری رادار یا همان ماشین قیامت را گول بزنند.
موسی در طی این روزها در حین ماموریتش در شغل جدید با افراد مختلفی (از جمله یک مهندس نیمه دیوانه) آشنا میشود و این آشنایی تحولی بزرگ را در او ایجاد می کند.
در این داستان شخصیتهای مختلفی دیده میشوند که هر کدام عقاید و ادیان مختلف دارند (کشیش های مسیحی، گیتی، زنی که در بدنام ترین محله ی شهر به همراه دختر عقب مانده اش زندگی می کند و ...).
مهندس شخصی است که در طول داستان خصلتی آفتابپرست گونه دارد و جنگ و علت آن برایش بیمفهوم است و معتقد است که مکر خداوند بود که انسان را به زمین کشانید و این دردسر را برایش شروع کرد!!.
در واقع ابهاماتی را که به ذهن این نوجوان دیده بان نمی رسد ما از زبان مهندس می شنویم و او عامل مولد شک برای دیده بان است. کنش بین مهندس و نوجوان در کل اهمیت عملکرد و حرکت، را نشان میدهد نه آنچه که پیش میآید.
در بخشی از داستان که برگرفته از گفت و گوی موسی و فرمانده اش قاسم است میخوانیم :
" -مهندس میگه ماها مهره سیاهیم. مهره سرباز سیاه بدبخت!
-نمیخواد ادامه بدی. بقیهاش را گرفتم. حالا میخوای جوابش را بشنوی؟
با سر تأکید کردم
حتما جواب می خوای؟
-آره. من و رفیقام، جونمون رو تو این راه گذاشتیم. باید جواب بدی!
-خب، چرا من باید جوابش را بدم؟
-چون این نقشه را شما ریختید.
قاسم مکث طولانی کرد؛ خیلی طولانی.
-با این که خیلی چیزا تو این دنیا جواب دو دو تا چهارتا نداره؛ ولی من نظر خودم رو میگم. فقط این رو بدون که مهمترین مهره تأثیرگذار، روی صفحه شطرنج، وزیره. ما وزیر رو، حاکم مطلق در بازی شطرنج میدونیم. حالا اگر همون هشت مهره سرباز ِ ـ به قول مهندس- سیاهِ جبرزده بدبخت، در یک حرکت دسته جمعی سنجیده، به هم کمک کنن و یکیشون به انتهای صفحه مقابل برسه؛ وزیر میشه. اینجاست که کل روند بازی عوض میشه."
جوایز این کتاب در کمتر از یک سال پس از چاپ اول به شرح زیر است:
برنده جایزه ادبی اصفهان به عنوان بهترین رمان (۱۳۸۵)،
تنها رمان تقدیر شده در کتاب سال دفاع مقدس (۱۳۸۵)
کاندیدای کتاب سال انجمن نویسندگان و منتقدان مطبوعات کشور (۱۳۸۵)
کاندیدای نهایی کتاب سال قلم زرین (۱۳۸۵)
کتاب سال جایزه شهید حبیب غنی پور به عنوان بهترین رمان دفاع مقدس (1385)
کاندیدای نهایی بخش رمان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران (1385)
"شطرنج با ماشین قیامت" احمدزاده با مضمون بدیع خود، پدیده ای منحصر به فرد در مجموعه کتاب های جنگ هشت ساله دفاع مقدس است و جسارت ها و نو آوری های وی برای توصیف صفحه ی جنگ در تمامی فصل های کتاب به چشم می خورد.
"کنجکاو شدم. ترمز کردم و پیاده شدم. لحظه ای منگ شدم. بستنی مهر! سردخانه ی شهدا! حالا می فهمیدم که چرا برق سردخانه ی بستنی ها را خاموش نکرده بودند. دو محیط چسبیده به هم، این طرف دیوار بستنی لیوانی و قیفی و آن طرف دیوار، اجساد سربازها، پاسدار ها، بسیجی ها و مردم عادی! و هردو از یک دستگاه خنک کننده تغذیه می شوند. عرق سرد روی جعبه ها! عرق سرد روی اجساد ...!
پشت فرمان قرار گرفتم و سعی کردم هرچه سریع تر از آنجا دور شوم. تازه متوجه صدها تابوتی شدم که بدون نظم خاصی روی هم تل انبار شده اند.
سوال تازه ای ذهنم را مشغول کرد: در طرح خطرناکی که برای مبارزه با رادار ریخته بودیم، چندتا از این تابوت ها سهم ما می شد؟؟! "
انتخاب رمان «شطرنج با ماشین قیامت» به عنوان منبع درسی درآمریکا |
ترجمه انگلیسی رمان "شطرنج با ماشین قیامت" در کنار کتابی از اورهان پاموک (برنده نوبل ادبیات سال 2009) به عنوان منبع درسی در دانشگاه راتجرز آمریکا معرفی شد.
یکی از این دانشجویان آمریکایی در این باره می نویسد: محتوای "شطرنج با ماشین قیامت" ابدا آنچه که یک غربی از حوادث یک جنگ انتظار دارد نبود. این رمان دید مرا نسبت به بسیاری از وقایع جنگ ایران و عراق تغییر داد. من از گوناگونی مردم گرفتار شده در شهر محاصره شده متعجب شدم؛ کشیش های ارمنی، زنان درمانده و افراد فقیر همه گرفتار جنگی هولناک شده اند که خود آغازگر آن نبوده اند و توان متوقف ساختن آن را نیز ندارند.
نظر یکی دیگر از دانشجویان هم اینگونه است: این کتاب نشان دهنده روحیه بسیار جالب ایرانیهاست. مثلا با وجود آنکه صدام حسین؛ رهبر عراق این جنگ را آغاز کرد آنها بر خلاف اکثر سربازان دیگر جنگ ها، عراقی ها را نفرین و یا حتی به آنها اهانت نمی کنند.
این کتاب توسط انتشارات سوره ی مهر و با قیمت 6300 تومان در سال 1389 به چاپ هفدهم رسیده است و در اختیار علاقه مندان قرار دارد.
"کنجکاو شدم. ترمز کردم و پیاده شدم. لحظه ای منگ شدم. بستنی مهر! سردخانه ی شهدا! حالا می فهمیدم که چرا برق سردخانه ی بستنی ها را خاموش نکرده بودند. دو محیط چسبیده به هم، این طرف دیوار بستنی لیوانی و قیفی و آن طرف دیوار، اجساد سربازها، پاسدار ها، بسیجی ها و مردم عادی! و هردو از یک دستگاه خنک کننده تغذیه می شوند. عرق سرد روی جعبه ها! عرق سرد روی اجساد ...!"