به گزارش« خبرنامه دانشجویان ایران »مردم سالاری دینی به عنوان مدل حکومت در ایران و نوع تلقی اصلاح طلبان از آن، مسأله مهمی در سپهر سیاسی پس از انتخابات اخیر است که در تشخیص و شناسایی حق و ناحق و مجرم و غیرمجرم، نمیتوان به سادگی از آن عبور کرد.
تفاوت معنایی«حکومت مردمی» و نقش و اهمیت مردم در قرائتهای دینی (مردم سالاری دینی) و غیردینی (جمهوریت و جمهوری ایرانی!) فاصله میان زمین و آسمان است. نتیجه چندین انتخابات گذشته نشان داده است که خود مردم هم تأکید دارند که نظریهپردازان تجدیدنظر طلب تنها با کوفتن برطبل «جمهوریت و دموکراسی غربی» روند اماگوژیسم و عوامفریبی را مفتوح کردهاند و با در پیش گرفتن راه هرج و مرج و رفتارهای آنارشیستی، جبهه مقابل خود را به پوپولیسم متهم کردهاند حال آنکه در طول سه دهه گذشته انقلاب، پیروان واقعی راه امام (ره) و رهبری همواره میزان و معیار را رأی و نظر مردم دانستهاند.
اکنون واکنش جریان اصلاح طلب نسبت به نتیجه انتخابات و عدم تمکین میرحسین موسوی به آرای ملت و واکاوی دیدگاهها و تحلیلهای نظریهپردازان تجدیدنظرطلب در بازه زمانی انتخابات، مدلول صریحی بر این ادعاهاست که: 1 – اصلاح طلبان با اتخاذ رویکردهای پوپولیستی و عوام فریبانه همواره درصدد استفاده ابزاری از مردم بودهاند. 2 – اصلاحطلبان و میر حسین موسوی با علم بر اینکه در انتخابات شکست خواهند خورد دست به غائله آفرینی و ارتکاب جرائم جبران ناپذیری زدهاند.
مردم دچار فقر تحلیل هستند !
محمدرضا تاجیک، مشاورارشد میر حسین موسوی در فروردین ماه امسال (قبل از انتخابات اخیر) در نشست دانشجویی ستادهای میر حسین موسوی در تحلیلی واقعبینانه، عنوان کرده بود: «ممکن است درآینده پیروز نشویم ولی آنچه که برای ما میماند همین است که در شرایطی که امتحان پس میدهیم قدر هم را بدانیم و راه را برای اینکه مسیر تغییر بروز و ظهور پیدا کند باز کنیم.»
وی در این جلسه تأکید میکند «مشکل ما در چهار، پنج دهک پایین جامعه است که در آنجا شبکه انسانی نداریم»
گفتنی است دیدگاههای «اصلاح طلبان دیروز» و «دیکتاتوران امروز» فرق زیادی نکرده است و همچنان با علم بر اینکه در«انتخابات شکست خواهند خورد» مردم را به عنوان نردبان و ابزاری برای اکتساب قدرت میدانند. هرگز از اذهان مردم محو نخواهد شد که همین عناصر در انتخابات ریاست جمهوری سال 84 با تشبیه مردم به دلفین(!) عنوان کردند که «مردم دچار فقر تحلیل شدهاند»، «برنده فعلی انتخابات حاصل آرای مردم ساکن پایین خیابان انقلاب تهران است»، «دولت فعلی حاصل یک رویکرد پوپولیستی است»، « انتخابات فرمایشی است» و مواردی از این دست که مردم و رأی مردم را با خطاب کردن «توده»، «عوام»، «دارای رویکردهای پوپولیستی» نادیده میگرفتند و میگفتند « «اگر دولت مرگ موش هم پخش کند، در صف توزیع آن خواهند ایستاد»!
با توجه بر اظهارات مشاور میرحسین موسوی قبل از انتخابات 22 خرداد و دیگر مواضعی از این قبیل که در خانواده از هم گسسته اصلاحات موارد متعددی را میتوان یافت، این سؤالات متبادر اذهان عمومی است: 1 – چرا اصلاح طلبان با اینکه میدانند بازنده میدان انتخابات هستند درصدد استحاله فکری مردمی هستند که حتی به زعم رسانههای غربی، دلشان با احمدینژاد گره خورده است؟
2- مگر دهکهای پایین اجتماع جزء ملت محسوب نمیشوند که عنوان میکنند شبکه انسانی نداریم و اصولاً مگر این قشر از اجتماع دارای آگاهی سیاسی و بلوغ فکری نمیباشند که برای آنها تشکیلات خاص تعریف میکنند؟.
در انتخابات پیروز نمیشویم!
از منظر اقتصاد سیاسی، دهکهای چهارم و پنجم جامعه را رأیدهندگان قشر کم درآمد تشکیل میدهند و غالب این جمعیت در جامعه روستایی و شهرهای کوچک و بخشی از شهرهای بزرگ متمرکز میباشند. لذا تجدیدنظر طلبان خود بر این نکته معترف بودهاند که در روستاها و شهرهای کوچک از پایگاه اجتماعی و موقعیت ژئوپلتیک مطلوبی برخوردار نیستند. از طرفی براساس آمارها، جامعه روستایی 15 میلیون و300 هزار نفر یعنی معادل 33 درصد رأی دهندگان و شهرهای کوچک 19 میلیون و600 هزار نفر یعنی معادل 43 درصد رأی دهندگان را شامل میشوند که به اعتراف نظریه پردازان اصلاح طلب جمعاً بیش از 76 درصد جامعه رأیدهنده، به غیر از شهرهای بزرگ از اقشاری محسوب میشوند که به دولت احمدینژاد متمایلاند. از طرفی در شهرهای بزرگ که حدود 11 میلیون و 260 هزار نفر یعنی معادل 24 درصد رأی دهندگان است و از این رقم هم حدود 5 میلیون در شهر تهران است به جز تهران، یزد، زاهدان، زنجان و اردبیل که رقابت نه فاحش بلکه تنگاتنگ بوده و با اختلاف کم به نفع میرحسین موسوی بوده در بقیه شهرهای بزرگ هم احمدینژاد پیروز میدان بوده است. لذا همانطور که براساس آمارها مشخص شد بیشترین میزان تأثیرگذاری بر نتیجه را شهرهای کوچک و سپس روستاها و شهرهای بزرگ و نهایتاً تهران داشته است و به زعم خود شکستخوردگان درقبل از انتخابات پیروزی نهایی با احمدی نژاد بوده است، اما سؤال اساسی اینجاست که چرا اصلاح طلبان و میرحسین موسوی با علم بر این شکست در قبل از انتخابات با تصریح بر این نکات که «ممکن است پیروز نشویم» و«مشکل در دهکهای پایین جامعه است» باز هم به دنبال تبلیغات سیاسی و عملیات روانی و رقابت در انتخابات بودند؟.
هرج و مرج طلبی پس از شکست
اذهان عموم به خاطر دارد که پروژههای اصلاحطلبان قبل از انتخابات نظیر «کمیته صیانت ازآرا»، «حضور ناظران بینالمللی در انتخابات»، «خروج شورای نگهبان از پروسه انتخابات» که همگی در راستای زیر سؤال بردن سلامت انتخابات و به نوعی اعتراف بر شکست انتخابات بود در فردای پس از انتخابات به اعتراض بیانیهای، تجمعات خوشهای و آشوبهای خیابانی، تحرکات آنارشیستی و داستان «تقلب» تبدیل شد.
برخی از اصلاحطلبان بیتوجه به عمق تئوریک اعترافات سعید حجاریان و برخی تئوریسینهای اصلاحات که پرده از حقایق نهانی در انظار عموم برداشتند با تأسی ازپروژههای نخ نمای «فتح سنگر به سنگر» و «فشار از پایین و چانهزنی از بالا» با نظر بر آنکه «اگر پیروزی نه، هرج و مرج آری!» دست به غائله آفرینی و آشوب طلبی زدند تا به خیال متوهم و وهن آلودشان، بتوانند جامعه را «تهرانیزه» نمایند و یا دست دخالت عوامل بیگانه را در کشور باز کنند. تأکید دستیار تئوریک میر حسین موسوی مبنی بر اینکه اگر پیروز نشدیم «راه را برای اینکه مسیر تغییر بروز و ظهور پیدا کند باز کنیم» تصریح آشکاری براین ادعاست که تشکیل طیف موسوم به موج سبز آغازی بر شکلگیری تجمعات خیابانی و خروج آشکار علیه حکومت و حاکمیت بوده است غافل از آنکه مردم آگاه و انقلابی ایران زمین به پیروی از ولایت به فراخوانهای وهم آلود اینان وقعی نمینهند.