به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» به نقل از آفتاب یزد، گیریم همه اتفاقات طبیعی بوده است؛ از نبود اصلاحطلبان تا حوزههای انتخاباتی با رنگ و بوی اصولگرایی. اصلا فرض میکنیم و میپذیریم که همه رخدادها و تمامی اتفاقات مطابق با «مُرِّ قانون» بوده است و همه انتقادات بر پایه احساس است و بی پایه و اساس اما، سابقه ذهنی میگوید پیشتر نیز اصولگرایان، دوران و فضای «از پیش برنده بودن» را تجربه کردهاند اما در نهایت؛ از سرمستی و دست افشانی به انتقاد و اعلام برائت و «کی بود، کی بود؟! من نبودم!» رسیدند یعنی از 84 تا 89، بخشهای مهمی از اصولگرایانِ تا بنِ دندان حامی دولت «عدالت محور» ناگهان به منتقدان درجه اول و برائت جویانِ بی گذشت از محمود احمدی نژاد تبدیل شدند تا جایی که «موحدی کرمانی» هشدار داده بود و گلایه کرده بود که:«این رسم حمایت و جانبداری نیست»/نقل به مضمون/
از پیش برنده بودن اصولگرایان مسبوق به سابقه است!
با پایان دوران ریاست جمهوری اصلاحات، از در و دیوار اصولگرا میبارید. همه فهمیده بودند که نه تنها پاستور که بهارستان و استانداریهای سراسر کشور نیز سهم اصولگرایانی است که با شاخصههای ایدئولوژیک اصلاح طلبی زاویهای جدی داشتند و چندماه بعد...؛ محمود احمدی نژاد، با حمایت تام و تمام اصولگرایان، راهی پاستور شد تا سرمستی و دست افشانی اصولگرایان در یک فتح بزرگ! رنگ واقعیت به خود بگیرد اما، این سرمستی و دست افشانی خیلی زود به گلایه، کمی بعد به قهر و اخم و اندکی دیرتر به نقدهای ملایم و در نهایت به تلخکامی و اعلام برائت و حتی تکفیر کشید.
در همان زمان اصلاح طلبان حرف اول و وسط و آخرشان یک جمله بیشتر نبود و آن این که؛ پای حمایت تان بایستید و سهم و«دانگ» خود از معضلاتی که به وجود آمده را بپردازید و اما اصولگرایان ثابت کردند در حمایت تمام اما در پرداخت سهم و دانگ«رفیق نیمه راهی» بیش نیستند.
هشدار پشت هشدار و درخواست پشت درخواست که احمدی نژاد نه از پایگاهی برخوردار بوده و نه از طرفدارانی نام و نشان دار! این اصولگرایان بودند که پشت او ایستادند و او را یک شبه از «بهشت» به پاستور راهی کردند و اما اصولگرایان در خلا «قانون احزاب» و در نبود «تحزب» خیلی زود، حمایت خود را نه تنها پس گرفتند که در برخی موارد اساساً تکذیب و نفی کردند.
داستان بهارستان، تراژدی پاستور نشود؟!
این روزها همه از مجلسی یک پارچه میگویند از مجلسی با بیشترین حضور اصولگرایی و اصولگراها! اصل و فرع ماجرا نیز حکایت از آن دارد که همین تئوری اثبات خواهد شد و حداقل از 290کرسی مجلس از هم اکنون چیزی حدود 160 و در برخی تحلیلها تا 170 کرسی در اختیار اصولگراها خواهد بود و اما این بدان معنا نیست که 120 یا 130 کرسی باقیمانده به اصلاحطلبان خواهد رسید زیرا شواهد و قرائن گواهی میدهد وزن نهایی اصلاح طلبان در مجلس یازدهم از 30 کرسی فراتر نخواهد رفت و این یعنی حدود 90درصد از مجلس آینده چهرههایی به جز اصلاح طلب و عمدتاً اصولگرا ترکتازی خواهند کرد.
تا اینجای داستان نیز مسئلهای نیست، بالاخره تغییر رویکرد است از اصلاح طلبی و اعتدال به اصولگرایی و پایداری؛ حال با چه صورت و روشی بماند! اما تغییر رویکرد سیاسی در مجلس نه تازگی دارد و نه مسئلهای عجیب است اما در چند بخش باید این تغییر رویکرد مورد مداقه قرار گیرد:
نخست:
بر اساس هشدار و نقدهای دلسوزانه، یک دست شدن مجلس حتی به نفع جناح غالب نیز نیست یعنی اگر فرض کنیم مجلس یک پارچه اصولگرا بشود هم باز معتقدیم این یک پارچگی به ضرر اصولگراها تمام خواهد شد حتی اگر اصولگراها استاد برائت جویی و شانه خالیکردن از زیر بار مسئولیت باشند
دوم این که:
بر اساس شواهد موجود، اصولگراها برخلاف اصلاح طلبها، مردم میدانهای سخت و نفسگیر نیستند یعنی مصادره ی همه جانبه بدون در نظر گرفتن تبعات و هزینهها صورت میپذیرد یا به عبارتی سادهتر کسی نمیتواند در این پیروزی و نقل و شیرینی پخش کردن مترصد شیون و زاری و دادن سهم و دانگ از شکستها و ناکامیهای احتمالی باشد. برای نمونه بر اساس آن چه چندان از آن فاصله نگرفته ایم؛ در فقره ی احمدی نژاد همگان شاهد بودهاند که خیلی زود همه پراکنده شدند و جنازه روی زمین ماند!
سوم:
انتقادات از مجلس دقیقا از نیمه ی دوم دور دوم ریاست جمهوری احمدی نژاد آغاز شد یعنی دقیقاً از همان زمانی که اصولگرایان حامی احمدی نژاد که زیر سقف بهارستان جاخوش کرده بودند تصمیم گرفتند برخی اوقات به محمود احمدی نژاد تذکراتی نیز بدهند و از همان زمان حمله به مجلس از سوی طیفی موسوم به احمدی نژاد و اصولگرایان خاص شدت گرفت حال مجلسی در حال مصادره از سوی اصولگرایان و برخی از همان احمدینژادیها است که نه تنها آن را در «راس همه امور» نمیدانستند که اساساً میگفتند«عرضه»ای در نمایندگان مجلس نمانده.
چهارم:
تا اینجای داستان همه ی مسائل «گل و بلبل» است اما تمامی حرف این نوشتارآن است که فردای نیامده اگر این یک دست شدگی، این سرمستی، این شادمانگی مبدل به ترس و هراس از ناکارآمدی شد بازهم باید شاهد فرافکنی و شانه خالی کردن باشیم یا بالاخره یک شخصی، گروهی و دستهای پیدا خواهد شد که قبول مسئولیت کند، خود را به بیراهه نزند، کی بود کی بود من نبودم به راه نیاندازد و سهم و دانگ خود را بپردازد؟!
پنجم:
در این دوره در ابتدای ماجرا 90 نماینده ی مجلس رد صلاحیت شدندـ عمدتاً از فراکسیون امید و... ـ همه گفتند نظارت در خلال نمایندگی بد بوده و فلان و چنان... حالا اگر در دوره ی بعدی نیمی از نمایندگان فعلی ردصلاحیت شدند باید سراغ که رفت و مطالبه دلیل کرد؟!
ششم:
مجلس با روند پیش رو، مجلسی اصولگرایانه است با رویکردهای انتقادی به دولت و طیف موسوم به اصلاح طلبان، پس معلوم و روشن است که این رویه تا 1400 ادامه پیدا خواهد کرد یعنی رگههایی از وضعیت فعلی در انتخابات ریاست جمهوری نیز پدیدار خواهد شد حال سوال واضح و مشخص این که از یکدست بودن مجلس ـ دولت کسی بیمی، هراسی به دل راه نداده است؟ این روزها کم نشیندهایم نمایندگان را وکیل الدوله خطاب کردن! کسی تضمین میدهد این رویه تکرار نشود؟!
هفتم:
نکته ی پایانی این نوشتار این که، مجلس جای قانونگذاری و نظارت است. کسی تضمین میدهد این مجلس با این همه اصولگرا به آوردگاهی برای تسویه حسابهای جناحی و سیاسی مبدل نشود؟! اصلا کسی هست از همین حالا اعلام آمادگی کند برای پذیرش مسئولیت ناکامی احتمالی مجلسی با بیشترین اصولگرا؟! نکند همچنان خیال میکنند شانه خالی کردن و برائت جویی جواب خواهد داد؟!