به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ زیاد نیستن جانبازانی که بعد از 25 سال به خاطره پردازی ها و یادآوری های جبهه های جنگ بپردازند و کتاب "فقط غلامحسین باش" کتابی در همین موضوع است.
این کتاب است با دو فصل کلی حسینِ غلام وغلامِ حسین تنظیم شده است.
در فصل اول این کتاب به شخصبت جوان و پرخاش جوی آقای حسین رفیعی می پردازد که در آن زمان طبیعی بوده است.
اما در فصل دوم کتاب همان آدم را یک شخصیت دیگر می بینیم که مطیع و حرف گوش کن، آن هم از فرمانده ای که کوچکتر از خودش شده است و همین می شود نقطه عطف کتاب. آقای حسام نویسنده این کتاب سعی کرده خاطرات آقای حسین رفیعی را به نوشته در آورد.
در قسمت هایی از فصل یک و دو به خاطرات شیرین و بعضاً طنز برمی خوریم.که خیلی بی کم و کاست تعریف شده است.
نویسده در بخشی از کتاب توضیح می دهد که چرا فصل یک کتاب یا همان حسینِ غلام به این عنوان انتخاب شده است؛ جایی که می گوید: «همه مرا حسین غلام میشناختند زیرا اسم من حسین و اسم پدرم هم غلام بود و همه مرا به اسم پدرم میشناختند»
اما در فصل دو کتاب که مربوط به غلامِ حسین است نیز توضیح می دهد: «علی آقای فقط یک چیز به من گفت فقط غلام حسین باش»
همین جمله کافی بود تا حسین غلام بشود غلام حسین کسی که جنگ را خانه و کاشانه و بچه های جبهه را خانواده خودش بداند و او را از دورانی که گمراه بود خلاص کند.
حسین رفیعی بیش از آن که از خودش در جنگ تعریف کند از علی چیت سازیان می نویسد .
و همین است حکایت جلد کتاب: «قبول کنی یا نه برای تو خاطره گفتم. نه برای دلم و نه برای تاریخ برای تو که فردا هزاران (یک لا قبا) مثل من آویزان تواند. برای تو که از گذر (حسین غلام) عبورم دادی و (غلام حسین) ام کردی»
می نویسد برای شهید هانی ها " شهید چیت سازیان ها " می نویسد برای فرزندانی که ایران همیشه به آن ها افتخار خواهد کرد.
او خیلی خوب به داستان و زندگی خودش پرداخته و آقای حسام خیلی عالی به نوشتن آن.
اوج داستان و عشق به بچه های رزمنده شاید جایی باشد که می گوید: من بعد از به دنیا امدن بچه ام به خانه ام بازگشتم .
و یا در جایی که شوخی ها و خنده های بچه ها را در جبهه فضا سازی می کند جوری که مخاطب می تواند خودش را در میان آن ها قرار دهد.
و یا آنجایی که اشک مخاطب را در چشمانش جمع می کند و به نماز های شبانه رزمندگان ویا مجلس های دعا و استغفار آن ها می پردازد.حسین رفعی به خوبی نقش همسرش را بازگو می کند و نشان میدهد زن های پشت جبهه چه نقش پر رنگی در جنگ داشته اند.
آری او سینه اش پر از خاطره است . حسین رفعی راوی صادقی بوده است که از لحن کتاب کاملا قابل تشخیص است .
اوج صداقت داستان هم در این متن است. جائیکه می نویسد: من تا زمانی که در کمیته انقلاب اسلامی بودم نماز نمی خواندم . می توان دید.
امروز که ادبیات دفاع مقدس رواج پیدا کرده باید رزمندگان یک بار دیگر به عرصه وارد شوند و با گفتن واقعیات و حال هوای آن روزها، فریضه خود را کامل کنند.سینه ی کسانی آن موقع در جبهه بودند پر است از خاطره. پس مسئولین نگذارند که خاطرات آن ها فقط در میهمانی ها دست بخورد . ممنون از حیسن رفعی (غلام حسین)