روایت زیر حاصل دو جلسه مصاحبه با حاج آقا پورمعظم است. روایتی از فعالیتهای جهادی یک طلبهی سطح دو حوزه برای مقابله با شیوع کرونا در قم و انتقال این تجارب به شیراز.
سیام بهمن ماه سال گذشته بود که اولین مورد ابتلا به کرونا از قم در رسانهها بازخود بسیار زیادی در میان مردم داشت. آن روزها شبکههای اجتماعی پُر شده بود از انواع و اقسام خبرهای دروغ و پشت سرش ایراد اتهام و هجمه به نظام.
علی که آن روزها در قم در حال تحصیل بود، این چیزها را میدید و نمیتوانست نسبت به آن بیتفاوت باشد: «وقتی از اولین مورد ابتلا به کرونا در قم خبردار شدیم، در شبکههای مجازی هجمهی بسیار سنگینی علیه نظام راه افتاد. بحث انتخابات را مطرح میکردند و میگفتند حضور در انتخابات باعث کشته شدن مردم میشود و تاثیرش را هم در مشارکت انتخابات نشان داد. ما در سال98 کلا مورد هجمهی شدید رسانهای بودیم. هم در قضیهی سیل، هم در حوادث آبان ماه و هم در مسئلهی سقوط هواپیما. من در قضیهی سقوط هواپیما فکر میکردم دوباره وارد فضایی مثل فتنهی 88 بشویم و هشت ماهی گرفتار آن شویم ولی خدا به داد ما رسید و اتفاق خاصی نیفتاد. تا رسیدیم به قضیهی کرونا. کرونا کلا برای ما ناشناخته بود. فقط دربارهی حملهی شیمیایی و در فضای جنگ چنین چیزهایی را شنیده بودیم. کرونا یک بحث بود. جو رسانهای چیز دیگری بود. هنوز کرونا فراگیر نشده بود و فقط دو سه نفر مبتلا شده بودند، همه ترسیده و ناراضی بودند و دوباره جوسازی رسانهای شروع شد؛ ضدنظام، ضددین، ضدقُم. میگفتند حرم به چه درد میخورد؟ دین به چه درد میخورد؟ با اینکه هیچ ربطی هم نداشت. دیدیم اعتقادزدایی دارد بیشتر از کشتههای کرونا تلفات میدهد.»
پورمعظم دربارهی نحوهی مواجههی طلاب و اساتید قم با موضوع کرونا میگوید: «در قم -از بچههای کف میدان تا اساتید- زیربار نمیرفتند و کسی باور نمیکرد که موضوع کرونا جدی باشد. اصلا زیر بار نمیرفتند که کرونایی هست. آن را بازی دولت و استکبار میدانستند. آنقدر حمله شده بود که کسی باور نمیکرد خطر کرونا واقعی باشد و آن را صرفا بستری برای هجمهی رسانهای میدانستند. من آن روزها یاد ماجرای فتوای امام دربارهی رادیو و تلویزیون میافتادم که وقتی فتوا داده بودند که اینها بذاته حرام نیست، بعضیها اعتراض کرده بودند که چرا وقتی سایر علما فتوای حرمت دادهاند، شما میگویید بذاته مشکلی ندارد؟ امام توضیح داده بود که اینقدر برعلیه مسلمانها هجمه کردهاند که علما کلا به هر چیزی که از غرب میرسد بدبین هستند. چنین چیزی هم برای کرونا اتفاق افتاد. اصلا قبول نمیکردند. تا اینکه بواسطهی همسر یکی از رفقا که پرستار بود و وضعیت بیمارستانها و تعداد کشتهشدگان را بیان میکرد متوجه شدیم که واقعا خطر جدی است. با اصرار ما قرار بر این شد تا قرارگاهی برای مقابله با جنگ روانی -و نه بحثهای بهداشتی- و پاسخگویی به شبهات و هجمههای رسانهای تشکیل دهیم. تا اینکه کمکم شیوع زیاد شد و همه متوجه شدند که کار دارد از دست در میرود.»
وقتی کمکم شیوع کرونا در قم شدت گرفت، دیگر خیلی ها باور کردند که خطر کرونا جدی است. برای همین علی و تعداد دیگری از طلاب، دوباره دست بکار شدند برای حضور فعال و جدی در زمینه ی بهداشتی مقابله با کرونا. ابتدا با تعداد زیادی طلبه جلسه گرفتند و تصمیمشان این شد که برای مقابله با شیوع کرونا، کارشان را شروع کنند.
یک عده تصمیم گرفتند تیم اقتصادی را تشکیل دهند. شروع به کار کردند و جزوهای را تهیه کردند و به آقای اعرافی (مدیر حوزههای علمیه) دادند. جزوه دربارهی نحوه مواجهه اقتصادی با بحران کرونا و رسیدگی به قشر مستضعف بود. مطالب این جزوه برای آیتالله اعرافی جالب و جذاب بود و آن را به خیلی از مقامات نظام ارائه کرد و چند جلسهی جدی برای مطالبه این موارد با حاکمیت برگزار شد.
عدهی دیگری از طلاب هم داوطلب شدند تا به کادر درمان بیمارستانها کمک کنند. بنابراین شروع به سازماندهی طلاب کردند ولی بیمارستانها همکاری نمیکردند: «میگفتند نمیشود در این جور کارها وارد شوید. کار تخصصی است و امکان حضور طلاب وجود ندارد. ما هم کم نیاوردیم. گفتیم میخواهیم کارهای خدماتی را انجام دهیم. میآییم تِی میکشیم. به بیماران کمک میکنیم. به بیماران غذا میدهیم. کمکم بیمارستانها وقتی دیدند کادر درمانی امکان پوشش این تعداد مریض را ندارد با ما همکاری کردند. کار بسیار پرخیر و برکتی هم بود. طلبهها برای حضور در بیمارستان به همدیگر التماس و خواهش میکردند تا بتوانند جای نفر دیگری را بگیرند و بیشتر بتوانند حضور داشته باشند. کادر درمان هم که ابتدای کار بخاطر دعوای طب سنتی و طب مدرن از طلبهها شاکی بود، کمکم اعتمادشان جلب شد و همکاری خیلی خوبی شکل گرفت»
وقتی حوزهها بدلیل شیوع کرونا تعطیل میشوند، علی تصمیم میگیرد به شیراز بیاید. شیراز هم که میآید در خانه نمینشیند. شروع میکند به طرح نوشتن برای مقابله با شیوع کرونا در شیراز و کارهایی که مسجد محلهشان میتواند در این زمینه انجام دهد. یک شب تا صبح بیدار میماند و طرح را مینویسد و در گروه بسیجیان مسجد محلهشان به اشتراک میگذارد ولی به آن توجهی نمیشود:
« یک فهرست طولانی از کارهایی که بسیج میتواند در آن نقشآفرینی کند و به تعبیر آقا تهدیدها را به فرصت تبدیل کند، نوشته بودم ولی دیدم بعد از دو سه روز توجه خاصی به آن نشد. ناامید شدم. توی ذوقم خورد و بنظرم طرحی که داشتم، شکست خورد. چند روز بعد با ناامیدی، چند عکس از فعالیت طلاب در بیمارستانهای قم در گروه واتساپ مسجدمان گذاشتم. دیدم استقبال خیلی بیشتر شد. فردایش بچههای مسجد جلسهای برگزار کردند و تصمیمشان این شد که مُهرهای مسجد را جمع کنند و بجای آن مهرهای سنگی بگذارند. مهرها را هم بعد از هر نماز میشستند. این شروع کار بچههای مسجد بود برای مقابله با کرونا»
حاج آقا فهمیده بود که شیوهی بیان خودش مشکل داشته و بهتر بود بجای یک فایل پیدیاف، پیشنهاداتش را خیلی ملموس برای بچهها توضیح دهد. برای همین چند روز بعد از اینکه بچههای مسجد کار مُهرشویی را شروع کردند به آنها پیشنهاد سمپاشی و گندزدایی را میدهد.
دوباره چند عکس از سمپاشی و ضدعفونی کردن شهر توسط گروههای جهادی دیگر مساجد را در گروه بچههای مسجد میگذارد و پیشنهاد انجام این کار را میدهد. بچهها هم که از کار قبلی خوششان آمده بود و اعتماد بنفس پیدا کرده بودند، این کار را هم شروع کردند و با چند تا مخزنی که از این طرف و آن طرف گیر آورده بودند کار سمپاشی را شروع کردند و اتفاقا جزء اولین مسجدهایی بودند که این کار را در محلهشان انجام دادند: «چند مدت که از شروع کار سمپاشی گذشت، دیدیم در بازار، ماسک نایاب شده. یکی از بچههایی که مدتها هم بود با مسجد ارتباطی نداشت، پیشنهاد تولید ماسک داد. حتی خودش هم پا پیش گذاشت و مبلغی پول را از جیب داد و برای این کار تعدادی چرخ خرید. یکی دیگر از رفقا هم پارچه تهیه کرد و یک نفر دیگر هم کِش و کمکم کار تولید ماسک را شروع کردیم. اول کار هم بلد نبودیم. یک نفر یک ماسک آورد و از روی آن برش و بقیهی کارهایش را کمکم شروع کرد تا بالاخره رسیدیم به اینجا که روزی دو هزار ماسک تولید میکنیم. علاوه بر تولید، با دستگاه مخصوصی هم استرلیزه میشود تا خیالمان از بابت موارد بهداشتی آن راحت باشد.»
حاج آقا از این همه ظرفیتی که کرونا بوجود آورده، خوشحال است. فرصتی برای جمع کردن بچهها دور هم و جمع شدن آنهایی که مدتها بود با مسجد ارتباطی نداشتند، فرصتی برای ارتباط گرفتن با مردم و دهها فرصت دیگری که هر روز بیشتر خودش را نشان میدهد. او شاید هیچ وقت فکر نمیکرد از دل این مصیبت، چنین فرصتهایی فراهم شود: «کار دیگری که الان در فکر آن هستیم راهاندازی گروه سفیران سلامت است. یعنی چند نفر از بچههای مسجد بروند 500-600ماسک را بین مردم محله توزیع کنند. با آنها ارتباط بگیرند. شمارهشان را یادداشت کنند. در شبکههای اجتماعی مرتبط با مسجد عضوشان کنند و برایشان رادیو محله راه بیاندازند. یعنی هر روز سر ساعت معینی چند تا کلیپ صوتی درست کنند که در آن اخبار محله را بگویند و موارد بهداشتی را به مردم یادآوری کنند. مثلا برای این کار ما بررسی کردیم و دیدیم در محلهمان چند تا درمانگاه و داروخانه داریم. هر کدام از این درمانگاهها و داروخانهها هم حداقل یک دکتر دارند. برویم با این پزشکها ارتباط بگیریم و بگوییم روزانه به مردم توصیه بهداشتی کنند. بنظرم ما الان در دالانی از تاریخ قرار داریم که اگر درست درکش کنیم و فعال شویم میتواند ما را دهها سال جلو بیاندازد. برای همین این روزها تمام سعی خودم را میکنم تا این تجربههایی را که از کار در مسجدمان به دست آوردم را بین سایر مساجد به اشتراک بگذارم. یعنی اگر هر محله بتواند ظرفیت خودش را پویا کند، میتواند به اندازهی چند سال جلو بیافتد و رشد کند.»