به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در یکی از اظهارات بحثبرانگیز، محسن رنانی استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان گفته است: «کورتکس مغزی اروپاییان نسبت به آسیاییان ضخیمتر است. میدانید که کارکرد عقلانیت فرد از کورتکس مغزی او نشأت میگیرد.»
چنین ادعایی، با بهرهگیری از زبان علمی، در نخستین نگاه برای بسیاری جذاب مینماید؛ اما با نگاهی ژرفتر، نهتنها از منظر علمی بیپایه است، بلکه حامل مفاهیمی خطرناک از جنس نژادگرایی، فروکاستگرایی و بیتوجهی به پیچیدگیهای تاریخی و فرهنگی جوامع انسانی است. در این یادداشت، تلاش میشود این سخن از چهار منظر: علمی، فلسفی، اجتماعی و رسانهای واکاوی شود.
از کدام علم سخن میگوییم؟
علم عصبشناسی (نوروساینس) طی دهههای اخیر، تحولات بزرگی را پشت سر گذاشته است. یکی از اصول بنیادی این علم، "انعطافپذیری عصبی" یا Neuroplasticity است؛ بدین معنا که مغز انسان—بهویژه قشر بیرونی آن یا همان کورتکس—در طول زندگی تحتتأثیر تجربه، آموزش، محیط و سبک زندگی شکل میگیرد.
ادعای تفاوت معنادار در ضخامت کورتکس مغزی بین اقوام یا ملتها، تاکنون هیچگاه در هیچ پژوهش معتبر و منتشرشدهای در مجلات علمی مورد تأیید قرار نگرفته است. حتی اگر تفاوتهایی جزئی در تصویربرداری مغزی گزارش شده باشند، این تفاوتها بههیچوجه به عملکرد شناختی یا عقلانیت اجتماعی تعمیمپذیر نیستند.
افزون بر این، دانشمندان علوم اعصاب هشدار دادهاند که تلاش برای تفسیر دادههای نوروساینس در بسترهای فرهنگی و نژادی بدون چارچوب نظری دقیق، موجب سادهسازیهای خطرناک و شکلگیری ایدئولوژیهای شبهعلمی میشود.
عقلانیت، پدیدهای فرهنگی و تاریخی
کاهش «عقلانیت» به ویژگی فیزیکی مغز، نوعی سادهسازی فلسفی است که در تضاد با دستاوردهای گسترده علوم انسانی قرار دارد. عقلانیت، مفهومی است که در بافت تاریخی، اجتماعی، زبانی و سیاسی جوامع شکل میگیرد. مثلاً آنچه در اروپای قرون وسطی عقلانی تلقی میشد، با مفاهیم عقلانیت در اروپا پس از رنسانس یا در شرق آسیا تفاوت اساسی دارد.
در سنت فلسفی ایرانی-اسلامی نیز، عقل چیزی فراتر از ابزار سنجش منطقی است. عقل بهمثابهی نیرویی برای تمییز خیر و شر، درک امور کلی، و رسیدن به حکمت مطرح بوده و پیوندی عمیق با اخلاق و عرفان دارد.
همچنین در علوم شناختی نوین، از «عقلانیت محاط در فرهنگ» سخن میرود. یعنی عقلانیت، فرآیندی است که با زبان، نهادها، ارزشها و تاریخ یک جامعه درمیآمیزد. بنابراین، هیچ عقلانیتی را نمیتوان صرفاً از روی ضخامت یا حجم بخش خاصی از مغز پیشبینی کرد.
آفت کلیشهسازی زیستی؛ بازگشت نژادگرایی در جامه علم؟
چنین سخنانی که در ظاهر علمیاند، در واقع بار سنگین فرهنگی و سیاسی دارند. ادعای برتری عقلانی یک ملت یا قاره بر دیگران بهدلیل تفاوتهای زیستی، ما را به دوران تیره قرن نوزدهم بازمیگرداند؛ زمانی که افرادی چون فرانسوا برونه و هربرت اسپنسر تلاش کردند با استناد به جمجمهسنجی و شکل بینی، «مدنیت» اروپایی را توجیه کنند.
در جهان امروز، چنین دیدگاههایی هرچند در جامهای نو واکاوی علمی را با پیشداوریهای فرهنگی میآمیزند و خطر تبدیل علم به ابزار سلطهگری فرهنگی را دوچندان میکنند. ما پیش از آنکه دانستهایم، داوری کردهایم. از آنجا که برخی ملل توسعهیافتهترند، میخواهیم از این واقعیت تاریخی نتیجهای زیستی و دائمی بگیریم؛ در حالی که واقعیت، پیچیدهتر و انسانیتر از این فروکاستهاست.
مسئولیت روشنفکری و خطر گفتارهای شبهعلمی
روشنفکر، پیش از آنکه ناظر علم باشد، مسئول زبان است. جامعه از او میخواهد که حقیقت را با دقت و صداقت روایت کند، نه آنکه واژگان علمی را بیمقدمه به میان بکشد و از آن، نتیجههای ایدئولوژیک بگیرد.
هنگامیکه یک چهره دانشگاهی، ادعایی زیستی درباره تفاوت عقلانیت مطرح میکند، باید بداند که این سخن نه در آزمایشگاه، بلکه در افکار عمومی طنین خواهد انداخت. بازنشر این سخنان در رسانهها، منجر به تقویت بیاعتمادی نسبت به خودباوری فرهنگی، سرخوردگی ملی، و تقلیل تلاشهای تاریخی یک ملت به بیولوژی میشود.
آیا تاریخ ایران و شرق، هیچ عقلانیتی تولید نکرده است؟ از فارابی تا خواجهنصیر، از ابنسینا تا ملاصدرا، از نظامالملک تا علامه طباطبایی، همه در چه بستری میاندیشیدهاند؟ آیا این اندیشهها، برآمده از مغزی با ضخامت کمتر بودند؟
رسانه و قدرت بازتاب؛ چرا باید حساس باشیم؟
در دوران شبکههای اجتماعی، هر گفتهای با قابلیت چندبرابر تقویت شدن منتشر میشود. جملهای شتابزده، گاه به ایدهای عمومی بدل میشود که نسلها بر آن خواهند زیست. از این روست که زبان علمی در عرصه عمومی، نیازمند پالایش و دقتی دوچندان است.
شبهعلم، تنها دروغی با واژگان علمی نیست؛ بلکه تکهحقیقتی است که در بستر نادقیق و اغلب خطرناک عرضه میشود. آنچه رنانی گفته، اگرچه شاید از سر دغدغه اصلاح فرهنگی بوده، اما در نهایت، به ابزاری بدل شده که تحلیلهای ژرفنگرانه تاریخی، سیاسی و نهادی را کنار میزند و همهچیز را در یک داوری بیولوژیک خلاصه میکند.
جمعبندی
عقلانیت، نه محصول ضخامت کورتکس، بلکه برآیند گفتوگو، نهادسازی، آموزش، اخلاق، و تفکر انتقادی است. اگر بخواهیم جامعهای عقلانیتر داشته باشیم، باید این عناصر را تقویت کنیم؛ نه آنکه مردممان را بهدلیل ویژگیهایی که خارج از اختیارشان است، سرزنش یا تحقیر کنیم.
متفکر ایرانی باید بداند که در بستر فکری ایران، بیش از هر چیز، نیازمند دقت در زبان و پرهیز از داوریهای سادهانگارانه است. مسئولیت ما، نه تکرار سادهسازیهای زیستی، بلکه تدارک پیچیدگیهای انسانی و تلاش برای درک ریشههای فرهنگی، نهادی، تاریخی و سیاسی مسائل جامعه است.
گزارش از امیر صفره