تاریخ انتشار: چهارشنبه 1395/06/03 - 16:10
کد خبر: 207956

زجر‌های یک چریک اسلامی به روایت همسرش

آنچه پیش روی دارید، شمه‌ای از خاطرات زندگی مشترک با یک انقلابی بزرگ است که هم اینک به بیان بانو کبری سیل سپور همسسر شهید سید علی اندرزگو درآمده است.

خبرنامه دانشجویان ایران: آنچه پیش روی دارید، شمه‌ای از خاطرات زندگی مشترک با یک انقلابی بزرگ است که هم اینک به بیان بانو کبری سیل سپور همسسر شهید سید علی اندرزگو درآمده است.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ مطالب این گفت‌و‌شنود که با خبرگزاری فارس انجام شده است در ادامه می آید؛

*چطور شد با شهید اندرزگو آشنا شدید؟
شاید شانزده سال بیشتر نداشتم که ایشان به خواستگاری من آمدند. البته حاج آقا موسوی خانواده ما را به ایشان معرفی کرده بودند. حاج آقا موسوی الان به رحمت خدا رفته. آن روزها پیش نماز محله بودند و در حوزه علمیه چیذر درس می‌دادند یا می‌خواندند. در همین مدرسه با شهید اندرزگو آشنا شدند که تازه به چیذر آمده و طلبه شده بود.

*شهید اندرزگو هم اهل همان محله‌های اطراف بودند؟
خیر، آقای اندرزگو مادرشان اصفهانی بود و پدرشان تهرانی. خود ایشان هم در تهران متولد شده بود. بچه میدان غار بود و همان جا هم بزرگ شده بود؛ درست در جنوبی‌ترین نقطه تهران.

*ایشان با خانواده‌شان آمده بودند خواستگاری؟
نه! تنها آمده بود، چون فراری بود. حدود شش سالی می‌شد که دور از خانواده زندگی می‌کرد. البته این را بعدها فهمیدم.

*شما می‌دانستید ایشان فعالیت سیاسی ـ نظامی دارد؟
قبل از شروع زندگی با ایشان چیزهایی درباره ظلم سلطنت پهلوی و پانزده خرداد می‌دانستم. از آنجا که خانواده ما متدین بودند، این حرف ها در خانه ما هم مطرح می‌شدند، به خصوص کشتار حوزه علمیه قم همیشه برای من تأثرانگیز بود.

بعداً فهمیدم که ایشان همان کسی است که در ترور حسنعلی منصور به همراه محمد بخارایی بود و موفق شد فرار کند و بیاید قم و از همان روز فرارهای پی در پی ایشان شروع شد. در قم هم درس طلبگی می‌خواند و هم کارهایی می‌کرد که کسی متوجه نشود؛ مثل مرغداری و...

*در سفر اولتان به افغانستان با حادثه مهمی روبرو نشدید؟
چرا! خیلی مسایل بر ما گذشت. من به همراه یک بچه از رودخانه‌ای که آب آن هم خیلی زیاد بود، رد شدیم. با اینکه باردار بودم، آدم هایی که پول از ما گرفته بودند تا ما را از مرز عبور دهند، به نظر می‌رسید قصد جان ما را دارند. شهید اندرزگو می‌گفت، «من دعا می‌خوانم تا اتفاقی برای شما نیفتد.» وقتی رسیدیم آن طرف ایشان به سجده افتاد و گفت، «خدا را شکر که تو را و بچه‌ را از بین نبردند.» وقتی فهمید من باردار هستم، خیلی ناراحت شد. هی ذکر می‌گفت و شکر خدا را به جای می‌آورد.

*تا آنجا که می‌دانیم تا روز شهادت شهید اندرزگو در مشهد ماندگار شدید؟
همین طور است؛ ولی در آن چند سال آن قدر خانه عوض کردیم که تعداد آنها از یادم رفته است. آن قدر جابه جا شدیم که امید استقرار در یک خانه را ولو به مدت یک سال نداشتیم. البته در خانه آخری که فرزند سوممان به دنیا آمد، یک سالی بود که نشسته بودیم.

سه فرزند من در مشهد به دنیا آمدند. چون کسی را نداشتیم، موقع وضع حمل همه کارها را خودم می‌کردم و بعد از چند روز بلند می‌شدم و به کارهایم می‌رسیدم. حالا خدا چه قوتی به من داده بود، فقط خودش می‌داند. البته هفته اول را خود شهید اندرزگو از خانه بیرون نمی‌رفت و به کارهایم می‌رسید. هنوز هم مدیون کمک‌ها و بزرگواری‌های او هستم.

*در این مدتی که مشهد بودید، شهید اندرزگو فعالیت هم داشت؟
بله! حداقل هر یک ماه، سه ـ‌ چهار بار به تهران می‌آمد یا به شهرهای دیگر می‌رفت و اسلحه جابه جا می‌کرد و یا قول و قرارهای سیاسی داشت. در این چند سال، یک سفر به لبنان داشت برای آوردن اسلحه و یک سفر هم به مکه، که این سفرها طولانی بودند. سفر لبنان چهار ماه طول کشید. آن روزها فرزند آخرمان دو ماهه بود که رفت. وقتی برگشت بچه شش ماهه شده بود.     می‌گفت در مکه هم که بود؛ به جای دویست نفر کار می‌کرد.

*شهید اندرزگو درباره ترور شاه طرح‌هایی داشت. شما باخبر بودید؟
آن روزها، ما یک تلویزیون کوچک داشتیم که الان هم داریم. منتهی مأموران ساواک آن را شکسته‌‌اند.آن را به یادگار نگه داشته‌ام. یک روز ایشان اخبار ورود به کارتر به ایران را از تلویزیون تماشا می‌کرد. من هم کنار ایشان نشسته بودم. پرسیدم، «پس چرا این پهلوی را نمی‌کشی؟

چرا هیچ اقدامی دربارة نابودی این آدم نمی‌کنی؟» جواب داد،‌ «من شش ماه تمام روی طرحی زحمت کشیدم. برنامه تنظیم کردم، ولی حاصل کار من لو رفت. برای همین نتوانستم پهلوی را از بین ببرم. حالا شش ماه دوم را شروع کرده‌ام و دارم کار می‌کنم. این پهلوی را یا با دست خودم از بین می‌برم یا با خون خودم.» همان شب، یک بار دیگر که تلویزیون همین خبر را پخش می‌کرد، شهید اندرزگو یک دفعه برگشت و به من گفت،‌ «می‌بینی! یک روزی جمهوری اسلامی می‌شود. اوایل جمهوری اسلامی، یعنی همان سال های اول، همه مردم مورد امتحان خدا قرار می‌گیرند. همه مردم از عالم تا آدم عادی.»

*ایشان از لبنان اسلحه آورده بودند؟
بله! می‌گفت، «من یک سری اسلحه وارد کرده‌ام که از پشت بام خانه‌مان می‌توانم خیابان تهران را ببینم. وقتی شاه می‌آید مشهد، قشنگ می‌توانم او را بزنم. یک اسلحه‌ای وارد کرده‌ام، این طوری است...» همه‌اش شور بود. یکپارچه قد علم کرده بود که سلطنت پهلوی را سرنگون کند.

ایشان آن قدر برای ساواک اهمیت داشت که حتی روزهایی که مبارزات مردم اوج گرفته بود ـ بعد از پانزده سال ـ هنوز به دنبال او بود.

*از شهادت ایشان، چگونه مطلع شدید؟
شانزدهم ماه مبارک رمضان سال 1357 بود که شهید اندرزگو آمد تهران. روز نوزدهم در خیابان سقاباشی به کمین ساواک افتاد و به شهادت رسید. ایشان آن روز تلفنی با من صحبت کرد. تلفن خانه ما هم کنترل می‌شد. ساواک هم شبانه به خانه ما ریخت. یعنی از در و دیوار بالا آمدند.

من بیشتر شبها آیه الکرسی می‌خواندم. شهید اندرزگو گفته بود، «اگر این آیه را بخوانی،‌ هیچ اتفاقی نمی‌افتد.هر کس هم بخواهد شب بیاید، می‌رود و روز می‌آید. لازم نیست تو بترسی.» آن شب من آیه الکرسی را خواندم و خوابیدم. صبح که شد، دیدم ساواکی‌ها آمدند.

بعد فهمیدم همان شب ساواکی‌ها داشتند از در و دیوار خانه بالا می‌آمدند که همسایه‌ها می‌بینند و می‌گویند، «این بنده خدا که شوهرش همیشه مسافرت است.

زن جوان را با چهار تا بچه می‌گذارد و می‌رود. حالا هم دزدها دارند از دیوار خانه‌شان بالا می‌روند.» همسایه‌ها داد و قال راه می‌اندازند و ساواکی‌ها هم می‌روند و صبح می‌آیند. اول وقت ساواک خانه را محاصره می‌کند. من نمی‌دانستم دیشب در خیابان سقاباشی تهران چه اتفاقی افتاده است. از شهادت ایشان بی‌خبر بودم.

*بعد از محاصره خانه، ساواک چه کرد؟
چند مأمور مرا به کوی طلاب آوردند. آنجا یک قطعه زمین داشتیم. آنان خیال می‌کردند که ما در این زمین اسلحه دفن کرده‌ایم. چیزی آنجا نداشتیم. شهید اندرزگو به من گفته بود، «من همه وسایل را می‌گذارم دم دست که اگر ساواکی‌ها ریختند خانه، شما را اذیت نکنند، دیوارها را خراب نکنند.

ایشان یک جاسازی‌هایی کرده بود که همه آنها را درآورد و ریخت توی کارتن و گذاشت کنار جا کتابی. وقتی ساواکی‌ها آمدند، هم بی‌سیم و هم اسلحه‌ ها را بردند. چند رادیوی کوچک هم بود.

*ساواکی‌ها خانه شما را کی ترک کردند؟
صبح همین شبی که داستانش را برای شما گفتم.اول صبح آمدند و گفتند،‌ «امضا بدهید که ما با شما کاری نداشته‌ایم.» نامه‌ای آوردند که امضاء کنم. به آنان گفتم، «بروید خدایتان را شکر کنید که دیشب تا صبح اینجا زنده مانده‌اید.» گفتند، «این چه حرفی است که می‌زنی؟» جواب دادم، «بروید! بعدها درباره‌اش فکر کنید که من به شما چه گفتم و شما چرا زنده مانده‌اید. این نامه را خودتان امضا کنید که سلامت ماندید.»

*خانم سیل‌ سه‌پور، در مسائل عاطفی هم از شهید اندرزگو متأثر بودید؟
چطور نباشم؟ درست است که او یک مبارز حقیقی بود و دایم در خطر قرار داشت، ولی کافی بود اسم علی‌اکبر امام حسین(ع) بیاید، زار زار گریه می‌کرد.

ایشان عاشق حضرت علی‌اکبر بود و روضه‌اش را آن قدر قشنگ می‌خواندکه من واقعاً هنوز در میان مداح ها نشنیده‌ام کسی این طور روضه حضرت علی‌ اکبر را بخواند.

یادم هست در مشهد که بودیم، همسایه‌مان ده روز روضه حضرت موسی بن جعفر(ع) داشت. شهید اندرزگو توی ایوان و رو به قبله می‌نشست.

صدای روضه از بلندگو قشنگ شنیده می‌شد. ایشان می‌گفت، «خدایا! می‌شود من هم یک روزی آزاد بشوم و ده روز روضه امام حسین(ع) بر پا کنم؛ عمامه مشکی‌ام را روی سرم بگذارم.» و هی گریه می‌کرد.

البته لباس‌های ایشان رسید به پسر کوچکم که همه‌اش اندازه اوست.

نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
جشن برداشت زعفران در ایران
آموزش تیزهوشان نهم رایگان!
معرفی صرافی آبان تتر، نگاهی بر قابلیت ها و خدمات این صرافی ارز دیجیتال
راهنمای خرید ویپ از سایت ویپ دیاکو
پاپ اسمیر چیست؟ و بهترین زمان انجام آن
فرش ماشینی با فرش دستباف چه تفاوت‌هایی دارد؟
امیر تتلو در مدح امام علی (ع) شعر سرود + عکس
بزرگترین مزرعه استخراج ارز دیجیتال در خراسان شمالی کشف شد
آمریکا این بار با اف ۱۵ های جدید جیب عربستان را خالی می‌کند
امام‌ جمعه این شهر در اثر سانحه تصادف درگذشت
صدایی که دستور جنایت صادر کرد!
مرگ؛ ایستگاه پایانی دو قاتل
سرکوب آمریکایی‌ها توسط چماقداران ایرانی - یهودی
باران بهاری در راه ۱۸ استان
چند ساعت در شبانه‌روز بشینیم، بایستیم و بخوابیم؟
۳ روز مانده به بازگشایی نمایشگاه کتاب/ کارگران مشغول کارند
کمبود آب بلوچستان تا ۴ سال آینده رفع می شود
رونالدو و مسی هم تیم می‌شوند؟!
مورایس: برای آینده برنامه‌هایی دارم
پیروزی تماشایی و مهیج لیورپول مقابل تاتنهامی
لورکوزن شکست‌ناپذیرترین تیم تاریخ فوتبال اروپا
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top